بدون گشایش دریچه چشم، زیبایی هستی را نخواهیم دید
کد خبر: 3806652
تاریخ انتشار : ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۴:۳۰
غلامحسین ابراهیمی‌دینانی:

بدون گشایش دریچه چشم، زیبایی هستی را نخواهیم دید

گروه اندیشه ــ مدرس برجسته فلسفه بیان کرد: در دیدن زیبایی آنچه مهم است باز کردن دریچه چشم است. دریچه چشمان اولیای الهی باز است و به همین دلیل می‌توانند تمام هستی را زیبا ببینند.

به گزارش ایکنا؛ غلامحسین ابراهیمی‌دینانی، چهره ماندگار فلسفه، شب گذشته در برنامه معرفت که از شبکه چهارم سیما پخش شد به شرح این ابیات از مولانا پرداخت: «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست، بگشای لب که قند فراوانم آرزوست؛ ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر، کآن چهره مشعشع تابانم آرزوست».
وی بیان کرد: چون مولانا مرید شمس بوده، اشعاری که در وصف شمس سروده را دیوان شمس می‌گویند و این غزل نیز بسیار غزل خوبی است. می‌گوید «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست». شعر است، اما شعری است که یک عارف حکیم در مورد عارف بزرگی مانند شمس سروده است.‌ باغ و بهار و گلزار زیبا هستند و هر کسی گل و گلستان و زیبایی باغ را در بهار دوست دارد، اما رخ زیبا، زیباتر است یا باغ و گل؟ عاشقی که معشوقی دارد و همه زیبایی‌ها را در معشوق می‌بیند، آن معشوق زیباتر از باغ و لاله و چهره لیلی برای مجنون زیباتر از تمام گل‌های عالم است.
ابراهیمی‌دینانی در ادامه تصریح کرد: بنابراین، گل و لاله و باغ یک طرف و چهره لیلی برای مجنون یک طرف است، چون این چهره در نظر عاشق زیباتر است، اما می‌خواهم فراتر بروم، آیا همه زیبایی‌ها در چهره لیلی بود یا لیلی در نظر مجنون جلوه‌ای از زیبایی مطلق بود؟ منکر زیبایی‌های عالم نیستیم و نمی‌توانیم باشیم گل و لاله و چمن زیبا هستند. صورت زیبا نیز زیباست، اما سؤال اینجاست که زیبایی چیست؟ شاید بهترین تعریف این است که تناسبی را که بین ترکیب یک شیء وجود دارد زیبایی می‌گویند که البته تعریف معقولی است. اما تناسب به چه معناست و چرا زیباست؟ اینجاست که باید از ظاهر به معنا رفت و باید شعر شیخ محمود شبستری را بخوانم که می‌گوید «ملاحت از جهان بی مثالی، درآمد همچو رند لاابالی». زیبایی امری معنوی است که در گل و لاله ظاهر می‌شود.
این مدرس فلسفه بیان کرد: در اینجا لحن این اشعار مولانا در مورد ظاهر و باطن است و دیالکتیکی به معنای ظاهری به اینها وجود ندارد. دیالکتیک ظاهری مانند سیاه و سفید و یا سردی و گرمی است که در عرض هم هستند، اما ضدیت نیز دارند، اما تضاد ظاهر و باطن طولی است. ظاهر، باطن نیست و باطن نیز ظاهر نیست، ولی در عرض هم نیستند، بلکه در طول هم قرار دارند. تمام زیبایی‌های عالم جلوه‌ای از زیبایی مطلق است، اما زیبایی مطلق، خود مجرد است. عقل زیباست اما زیبایی عقل را با چشم سر نمی‌شود دید، بلکه زیبایی عقل را باید با چشم عقل دید. همین جاست که اکنون در دنیایی هستیم که دنیای تجربه‌گرایی است. در اینکه تجربه مهم است تردیدی نیست و علومی که منشأ آثار هستند نیز تجربی است، اما تجربه در آزمایشگاه است. البته آدمی ممکن است آزمایشگاه نداشته باشد اما تجربیاتی دارد. یک طبیب ماهر به تمام کارکرد یعنی نظام کارکرد بدن آشناست، اما آیا همه آدمی در تجربه میکروسکوپی و پزشکی فهم می‌شود یا چیزهایی داریم که در آن تجربه نیست؟
ابراهیمی‌دینانی تصریح کرد: این شعری را که مولوی می‌سراید نمی‌توان از طریق تشریح بدن او فهمید و بدان دست یافت. بدن مولوی را اگر یک طبیب تشریح کند، با یک بدن دیگر، تفاوت چندانی ندارد، بلکه یک بدن مانند دیگر بدن‌هاست، اما اندیشه‌های مولوی و یا ابن سینا را نمی‌توان در علم تشریح تجربه کرد. اینجاست که باید گفت طبیعت را تجربه کن و با تجربه سراغ علوم طبیعی برو، اما انسان بیش از آنکه در تجربه می‌آید، به تاویل نیازمند است و انسان را باید تأویل کنیم. تاویل نیز به معنای رفتن به اصل است. مولوی می‌گوید: «بگشای لب که قند فراوانم آرزوست»، قند و گشودن لب معشوق شیرین است اما شیرینی گشودن لب معشوق با قند قابل مقایسه نیست.
وی با طرح این سؤال که آیا چشم مجنون است که زیبایی لیلی را می‌بیند یا لیلی در واقع زیباست؟ و اگر در واقع زیباست چرا دیگران این زیبایی را نمی‌بینند؟ بیان کرد: در اینکه لیلی زیبایی داشته و زشت نبوده، نمی‌توان تردید کرد و باید گفت که هر موجودی زیبا است، اما در یک لحظه دریچه چشم مجنون، یک حالتی پیدا کرد که به آن عشق می‌گوید. زیبایی لیلی موهوم نیست و برای مجنون ظاهر می‌شود اما دیگران این انفتاح دریچه چشم را ندارند و آن دریچه‌‌ای که باید باز شود باز نمی‌شود. لذا معمولی می‌بینند. حالا اگر آن دریچه که روی چشم مجنون باز شد و زیبایی لیلی را دید، اگر به چشم مردم باز می‌شد، نه تنها لیلی که شن‌های بیابان هم زیبا بودند.
این مدرس فلسفه تصریح کرد: اولیای خدا دریچه چشمشان به دریچه هستی باز است و جهان را زیبا می‌بینند. بنابراین بستگی دارد که آن دریچه چقدر باز می‌شود. چشم ما بسته است و قرآن نیز فرمود: «لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها»، چشم داریم ولی نمی‌بینیم، گوش داریم اما نمی‌شنویم، چقدر حرف‌ها را می‌شنویم؟ حقایق عالم هستی را می‌شنویم یا حرف‌هایی که به نفع ماست؟ زیبایی مطلق جهان را می‌بینیم یا آنکه به نفع ماست؟ در زمان پیامبر(ص) ابوجهل و امثال او فصاحت قرآن را نمی‌فهمیدند و منکر بودند، اما آنها که می‌فهمیدند نیز فهمشان متفاوت بود. پس مسئله مهم این است که دریچه چشم، به روی عالم معنا، چقدر گشوده باشد.
انتهای پیام

captcha