به گزارش ایكنا از فارس، 29 اسفندماه مصادف با سالروز پایان یافتن عملیات والفجر 10 در سال 1366 است كه از تاریخ 24 اسفندماه آغاز شد و در جبهههای غرب و ارتفاعات مشرف به دریاچه دربندیخان موسوم به دشت زور دراستان سلیمانیه عراق انجام شد.
با توجه به اهمیت سیاسی منطقه عملیاتی والفجر10 در شهرهای حلبچه، دجیله، خرمال، بیاره، طویله و آزادسازی شهر مرزی نوسود (در مرز ایران) این عملیات آثار سیاسی مهمی داشت. بمباران شیمیایی حلبچه توسط رژیم بعث عراق در 26 اسفندماه سال 1366 نیز در حین این عملیات انجام شد.
عملیات والفجر 10 با بهكارگیری 3 قرارگاه، 10 لشكر و 13 تیپ با استعداد 50 درصد در قالب 103 گردان طراحی شد نظیر قرارگاه قدس شامل لشكر 7 ولیعصر(عج) 6 گردان، لشكر 33 المهدی(عج) 6 گردان، لشكر 25 كربلا 10 گردان، لشكر 19 فجر 6 گردان، لشكر 17 علیبنابیطالب(ع) 6 گردان، لشكر 41 ثارالله 7 گردان و تیپ 39 بیتالمقدس 4 گردان.
همچنین قرارگاه فتح شامل لشكر 8 نجف اشرف 5 گردان، لشكر 14 امام حسین(ع) 5 گردان، تیپ 82 صاحبالامر(عج) 3 گردان، تیپ 19 بقیهالله(عج) 3 گردان، تیپ44 قمربنیهاشم(ع) 3 گردان، تیپ11 امیرالمؤمنین(ع) 4 گردان و تیپ انصارالرسول(ص) 3 گردان و قرارگاه كاظمین (ثامنالائمه(ع)) شامل لشكر 9 بدر 8 گردان، تیپ 26 انصارالمهدی (عج) 4 گردان، تیپ 75 ظفر با 2 گردان، تیپ 29 نبیاكرم(ص) 6 گردان، تیپ ویژه شهدا 6 گردان، سپاه چهارم 6 گردان از دیگر لشكرها و تیپهای شركتكننده در این عملیات بودند.
در این عملیات لشكرهای استان فارس اعم از لشكر 19 فجر و 33 المهدی(عج) نقش بسزایی را ایفا كردند و یكی از بزرگترین فرماندهان دوران دفاع مقدس این استان نیز در این عملیات به فوز عظیم شهادت دست یافت.
شهید عبدالمجید سپاسی، معاون عملیات لشكر 19 فجر و یكی از محبوبترین فرماندهان آن دوران در میان رزمندگان بود كه در تاریخ 29 اسفندماه سال 1366 در حین عملیات والفجر 10 شهید شد و هنوز هم كه هنوز، مزار شهید سپاسی در گلزار شهدای شیراز هر هفته میعادگاه بسیاری از یادگاران دوران مقدس است.
وی از سن ۱۵ سالگی به نبرد در جبهههای حق علیه باطل شتافت. یعنی از سال ۱۳۵۹-۱۳۶۰ در نخلستانهای شهر آبادان با یک قیضه خمپاره برای جلوگیری از پیشروی ارتش عراق تلاش میکرد. مهمات گلوله خمپاره روزانه سهمیهبندی بود. بنی صدر دستور داده بود که به نیروهای حاضر در جبههها مهمات کم بدهند و بعدها کاملا دستور عدم همکاری کردن ارتش با نیروهای سپاه را به فرمانده هان ارتش ابلاغ کرد.
شهید سپاسی خمپارهانداز(خمپاره چی) بود. وی از طریق دوستی با فرماندههان ردههای پایین ارتش از آنها مهمات میگرفت و روزی به وسیله یکی از گلوله خمپارههای ارتش یک جیپ عراقی که در حال حرکت پشت خاکریزهای عراق بود را منهدم کرد و پس از آن در سال ۱۳۶۰ به نیروهای تیپ امام سجاد(ع) پیوست و سپاهی شد که در سال ۱۳۶۲ این تیپ به لشکر ۱۹ فجر تبدیل شد. وی جزو فرماندهان گردانهای ادوات(خمپاره و ...) لشكر شد.
این شهید بزرگوار در آخرین مسئولیت خود در لشکر به عنوان معاون عملیات لشکر ۱۹ فجر، شب در عملیات والفجر۱۰، در حلبچه بر روی ارتفاعی به نام سه تپان که در کنار دریاچه بندری خان عراق واقع است، در حین حمله به نیروهای عراقی به وسیله ترکش خمپاره که به کنار گوشش در شقیقه او اصابت کرد در حالی که ذکر مقدس یا زهرا(س) بر لب داشت به فیض شهادت نایل شد.
در ادامه این نوشتار، دلنوشتههای سردار سرتیپ دوم پاسدار مجتبی میناییفرد، معاون اطلاعات عملیات لشكر 19 فجر در دوران دفاع مقدس كه همرزم شهید سپاسی بود را میخوانیم.
«چگونه باور کنیم که چند دهه بیحضورتان نفس میکشیم و چگونه رفتنتان را باور کنیم؟... حضورتان را میبینیم انگار که ما رفتهایم و شما هستید.
در سیل و زلزله و در امتحانات الهی، در سازندگی و جهاد اقتصادی و فیالحال در کرونا رفتار و روش جهادی شما کارساز بوده است، آنچنان که دشتهای مسلح به مین و سیم خاردار و کوههای سر به فلک کشیده غرب نتوانست خللی در اراده آهنین شما در دفاع از کیان نظام اسلامی ایجاد كند و در نهایت تحقق آیه شریفه « وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً...؛ و خواستیم بر كسانى كه در آن سرزمین فرو دست شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم...» (آیه 5 سوره قصص) بود.
دست از همه جا شسته و چشم بر همه آرزوها بسته بودید. امروز هم آیندگان شما دست از زن و شوهر و فرزند شسته و در خط اول نظام سلامت با همان اخلاص شما راهتان را ادامه میدهند.
تاریخ انقلاب اسلامی یقیناً جبین احترام بر قدمهای استوار شما میساید. شما که در عین داشتن ارزشهای والای انسانی صفات خدایی را برجستهتر كرده و خود را بهعنوان الگوهای ماندگار و اسطورههای جاوید ایران بزرگ، ثبت كردید.
قطعاً در این آسمان پر فروغ ستارگانی نورانیتر هستند که راه را بهتر نشان میدهند. غرش رعدآسای شهید سپاسی و جاویدی و مطهرنیا را رزمندگان فارس در مواجهه با دشمن از یاد نمیبرند و صفشکنی اعتمادیها و عارفها و سرافرازها را چون قصههای شیرین به فرزندانشان منتقل میکنند.
آنگاه که درگیری تن به تن مجید در دشت حلبچه روحیه رزمندگان را بالا میبرد و فوج فوج دشمن را به عقب میراند و تپه ریشن را از یاد نمیبرد که تنها کسی که به دیدار مجید آمد، سردار دلها قاسم سلیمانی بود که دست گرمش آرامبخش شانههای مجید بود تا آنجا که به سپاسی فرمود: بچههای لشکر 41 دارند به کمکتان میآیند مقاومت کنید.
سپاسی یک تنه مقاومت میکرد تا گردان امام مهدی(عج) با بازماندگانش قنبرزاده و شجاعی و مهدوی تپه ریشن را نگه دارند و صبح که آتش بیامان دشمن بر آنان فرود آمد و سروی تناور و علمدار لشکر فجر با نغمه یا «زهرا(س)» آرام و بی خیال بر زمین افتاد و ما ماندیم و یک امتحان سخت...
سردار پر خروش جوشان و پر توان/ برخاست از درون/ از خانه شد برون/ از خانه وجود رفته است در عروج/ شد مشعل صعود/ آرام و بیخیال/ پا از گلیم خویش تا قلههای نور بیرون نموده است/ نامش مجید بود/ از بد بعید بود/ آن روز دشت گل/ در سوگ آن عزیز/ یعنی مجیدمان هم او که بی امان/ از دشمنانمان طاقت ربوده بود/ بگریست زار زار/ دراوج آن نبرد/ در غرش عدو/ چون شیر پر غرور/ آرام و بی خیال/ آتش بر او فرود/ میآمد و مجید/ آرام و بیخیال سر در بیسیم خود/ مشغول کنترل/ روحیه میدهد/ ناگه ندای حق بر او صدا زند/ برخیز ای مجید/ هنگام رفتن است/ از جا بلند شد ترکش ز هر طرف/ تیر از همه طرف / گویی که رستم است / آن در میان چاه لبها به حکم حق/ آرام بسته بود/ چشمان پر فروغ/ بسته از این جهان دستان گرم او/ با حالت ادب/ آرام آرمید/ دلها همه شکست/ لشکر ز هم گسست/ در سوگ آن شهید/ پشت همه شکست...»
انتهای پیام