به گزارش ایکنا، نشست مجازی «اصالت گزارههای اخلاقی در قرآن کریم» با سخنرانی محمدکاظم شاکر، دینپژوه و استاد دانشگاه علامه طباطبایی، شب گذشته، 9 اردیبهشتماه، از طریق صفحه اینستاگرام انجمن اندیشه و قلم برگزار شد. آنچه در ادامه میخوانید مشروح سخنان وی است؛
در ابتدا باید مشخص کنیم که منظور ما از آموزههای اخلاقی چیست و در کنارش چه آموزههای دیگری هست که اینها اصالت دارند؟ دومین مفهوم که باید تبیین شود مفهوم اصالت است. از قدیم علما گفتهاند که آموزههای دینی و وحیانی که در دین ما است، به سه بخش تقسیم میشود؛ یک قسم عقاید است که علم کلام عهدهدار آن است، مانند اینکه خداوند علیم و قادر است. بخش دوم بخش احکام فقهی است و بخش سوم نیز اخلاقیات.
بنابراین منظور ما از اصالت آموزههای اخلاقی در قرآن این است که این آموزههای اخلاقی بر آموزههای کلامی و فقهی اصالت دارد، یعنی اولویت دارد و اگر قرار باشد بین یکی از آموزههای اخلاقی و فقهی تزاحم ایجاد شود و یکی را انتخاب کنیم، آموزههای اخلاقی مقدم است. یا اینکه آموزههای اخلاقی اهداف دین هستند و آموزههای کلامی و فقهی ابزارهایی در خدمت آموزههای اخلاقی هستند.
اما آموزهها و گزارشهای اخلاقی اصالت دارند و هدف هستند، اما متأسفانه در تاریخ دین و تاریخ اسلام برعکس آن رخ داده است. یعنی آموزههای کلامی و فقهی گویا که اصالت و اولویت دارند و هدف هستند. مثلاً در تاریخ اسلام بحث کلامی در مورد امامت و خلافت داریم که علی(ع) خلیفه بلافصل هستند یا ابوبکر. سر این قضیه کلامی دعواهای زیادی شده و چقدر انسانها کشته شدند. بدترین فعل ضداخلاقی قتل است و طبق قرآن، هرکس یک نفر را به ناحق بکشد، گویا همه افراد بشر را در کره زمین کشته است.
ببینید که چقدر جنگ بر سر این مسئله شده و بین شیعه و سنی اختلاف ایجاد شده تا در این ایام اخیر که درگیر این جنگهایی هستیم که گروههایی مانند داعش و ... دارند. نمیخواهیم نرخ تعیین کنیم فقط میگویم که یک گزاره کلامی و آموزه کلامی اختلافها و تنشهایی را ایجاد کرده، در حالی که نتیجه آن کشته شدن بسیاری از انسانها از طرفین هستند.
در تاریخ شیعه و فقه اهل سنت میبینیم که چقدر به فروع فقهی اهمیت دادهاند. مثلاً یک کتاب الطهاره گاهی بیست جلد نوشته شده است که جمع آن مربوط به این است که انسان میخواهد دستش را بشوید و وارد نماز شود. در حالی که قرآن به صراحت میگوید که مرتب نیاید و از این مسئله سوال کنید که اگر اینطور شد چطور میشود و ... . آیتالله ستوده در درس کفایه میگفتند که این اشتقاق شقوقی که پدید میآید بلای جامعه دین ما شد و مثالی زدند که یک کلوخی با یک برگی قرارداد بستند و برگ درخت گفت که هر وقت باران میآید من روی سر تو قرار میگیرم و کلوخ گفت وقتی باد میآید من روی تو قرار میگریم که باد تو را نبرد. ایشان میگوید که یک طلبهای آنجا بود و گفت اگر هر دو با هم آیند چه میکنید؟ یعنی ایجاد شقوق مختلف و حجیم کردن کتب فقهی با فروعاتی که به عقل جن هم نمیرسد و کافی است که ببینید کتاب الطهارة چقدر حجیم شده است.
به این دلیل است که در حوزههای دینی ما به فقه و آموزههای فقهی اهمیت بیشتری میدهند، در حالی که کل احکام فقهی که در قرآن آمده حدوداً 400 آیه بیشتر نیست و همین آیات فقهی نیز مطالب اخلاقی دارند. متأسفانه در این بین، آموزههای اخلاقی و محوریت اخلاق در قرآن مورد غفلت قرار گرفته، در حالی که هم آموزههای فقهی و هم آموزههای کلامی یعنی آموزههای اعتقادی نیز در خدمت اخلاق هستند.
مرحوم سعدی یک بیتی دارد که میخواهد جایگاه ادب و اخلاق را مطرح کند و میگوید «چشم بگشا و ببین جمله کلام الله را، آیهآیه همگی معنی قرآن ادب است». یعنی تمام قرآن اخلاق و ادب است. مثلا وقتی که بحث از نماز میشود قرآن میگوید نماز از فحشا و منکر شما را باز میدارد. یعنی مهمترین فروع دین که در فقه بیشترین بحث را دارد، برای این است که انسان از فحشا و منکر بازداشته شود و در جهت اخلاق و بازداری ما از فعلهای ضداخلاقی نماز وضع شده است. در مورد روزه نیز این طور است که فرمود روزه واجب شد تا تقوا پیشه کنید. اما تقوا چیست؟ نزدیکترین چیز به تقوا عدالت است و عدالت، محور اخلاق حسنه محسوب میشود. حالا روزه بگیرید، اما اخلاق را رعایت نکنید فایدهای ندارد.
خداوند میخواهد انسانها ساخته شوند و هدف این احکام این است که انسان دارای صفات نیکی شود و در خود، خلق خویی به وجود آورد. همین طور وقتی به آیات کلامی میرسیم نیز به همین صورت هستند. خدا 99 صفت از صفاتش را آورده است و به همراه «الله» که اسمی است که مستجمع جمیع صفات است، میشود 100 مورد. اما اینها برای چیست؟ برای این است که بشماریم و ببینیم صفات خدا چند مورد است؟ خیر. اگر صفات خدا در قرآن آمده برای این است که ما به این صفات متصف شویم. همان طور که معصوم فرمودند به صفات خدا متصف شوید. پس اگر خدا رحیم است شما نیز رحیم باشید، اگر غفور است شما نیز غفور باشید. پس وقتی که صحبت از مهمترین امر الهیات، یعنی کلام که بحث وجود خدا و اسماء و صفات خداوند است، آنجا بحث این است که باید اخلاقمان را به اخلاق الهی متصف کنیم.
یا مثلاً فکر میکنید خدا وقتی از فرشتگان حرف زده چه دلیلی دارد؟ یعنی معتقد باشیم که فرشته وجود دارد؟ خب چه اتفاقی میافتد؟ علت این است که اگر بحث فرشتگان آمده، یعنی شما از خلق و خوی آنان درس بگیرید و فرشتهوار شوید و استعاره به کار برده که انسانها نزدیک شوند و وجودشان را لطیف کنند. میخواهد ما را به خلق و خوی دیگری فراتر از چیزی که در دنیا میشناسیم نزدیک کند، نه اینکه صرفاً یاد بگیریم که به چه چیزهایی باید اعتقاد داشته باشیم.
آیات عقاید و کلام، بدون در نظر گرفتن رویکرد اخلاقیشان شاید برای زندگی انسان بیمعنا باشند. یعنی صرف اینکه بگویید خدا این طور است و فرشته به صورت دیگر است، به درد انسان نمیخورد و همه اینها در خدمت انسان و خلق انسان است.
اما یک پرسش مهم این است که آیا واقعاً دین برای انسان است یا انسان برای دین؟ در اناجیل دو بار این حکایت آمده که عیسی(ع) با گروهی از یاران میرفتند و در جایی این حواریون خوشههای گندمی را چیدند و خوردند که از قضا روز شنبه بود. عدهای از یهودیان شریعتمدار اعتراض کردند و گفتند چیدن خوشه گندم مانند درو کردن است و کار محسوب میشود و روز شنبه نیز کار حرام است و گفتند شما حرام کردهاید و بعد در جای دیگری نیز اتفاقی افتاد و روز شنبه دیگری بود و عیسی(ع) کسی که از دست فلج بود شفا داد و گفتند که این کار شما یک کار حساب میشود و مرتکب حرام شدید.
عیسی(ع) گفتند که سؤالی از شما دارم، آیا دین برای انسان آمده یا انسان برای دین؟ خودشان گفتند که دین برای انسان است نه انسان برای دین. گاهی میبینیم که سر یکسری احکام فقهی آنقدر تنش ایجاد میشود و میگویند که جانمان را فدا کنیم تا این احکام را حفظ کنیم، اما آیا واقعاً انسان باید فدای احکام شوند یا دین است که برای انسان آمده است؟
آیات نیز دلالت دارد که دین آمده تا در خدمت انسان باشد. آیه 213 سوره بقره بسیار جالب است و علامه حدود 100 صفحه در این مورد بحث کرده است که فرمود مردم در ابتدا اختلافی نداشتند بعد اختلاف بین آنها ایجاد شد و پیامبران همراه با قانون حق آمدند و شأن شریعت این است که اختلاف بین مردم را به عدل رفع کند. حال فرض کنید مردم اختلاف نمیکردند، اصلاً شریعت لازم نبود که بیاید. این شریعتی که وجود دارد و احکامی که مربوط به ارث و مسائل جناحی و حقوقی که وجود دارد، برای این است که بین مردم اختلافی که افتاده را به عدل حکم کرده و رفع کند.
بنابراین، این شریعت و احکام اصلت ندارند و اصالت با عدل است. انسان و جامعه انسانی باید جامعهای باشد که همراه با صلح و صفا باشد. اینکه قرآن میگوید که دین نزد خدا اسلام است، مراد شریعت اسلام نیست و اسلام به معنای دخول در سلم و صلح است و این آیه یعنی یکی از مهمترین صفات خدا که انسان باید متخلق به آن شود، صفت «السلام» است و اسلام از صفت سلام خدا است؛ یعنی مهمترین هدف دین آرامش و ایجاد آرامش در انسان و جامعه انسانی است که با خلق نیکو ایجاد میشود، اما میبینیم که همین شریعت بسیاری از جاها باعث اختلافات و تنشهای سنگین بین انسانها شده است.
انتهای پیام