به گزارش ایکنا؛ حجتالاسلام والمسلمین هادی سروش، مدرس حوزه و پژوهشگر دینی، شب گذشته، سوم شهریورماه، از طریق صفحه اینستاگرام خود به ادامه طرح بحث در زمینه «هدم دین در پوشش دینی» پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
سخن ما در این شبها در باب هدم دین، با پوشش دینی است و آنچه در جریان عاشورا رخ داد در مقابل این صدمه بزرگی بود که به دین وارد میشد. یکی از مصادیقی که موجب صدمه مهمی به دین میشود و حتماً باید مورد توجه قرار گیرد، این است که در نظام حکومتی امویان، انسان بیمقدار میشود، در حالی که انسان در فرهنگ قرآن و در نگاه اهل بیت(ع) بسیار جایگاه بلندی دارد.
بهترین سند برای تبیین حکومت اموی در برخورد با انسان، نهجالبلاغه است. اما قبل از آن باید نگاه امام علی(ع) به انسان تبیین شود. یکی از موارد پیرامون ارزش انسان، خطبه 216 نهجالبلاغه است. ابتدای خطبه اینچنین است که فرمود حالا که حاکمیت شما را دارم و امورات شما در دست من است، مثل آن چیزی که من به گردن شما حق دارم، مثل آن را شما به گردن من حق دارید. چقدر میگوییم ولایت و حاکمیت والی بر شهروندان و مردم؟ این کلمه «مثل» بسیار قابل توجه است. به مثل آنچه بر گردن شما حق دارم، شما نیز به مثل آن به گردن من حق دارید. پس ولایت در نگاه امام علی(ع) طرفینی است.
این حقی که شما به من دارید نیز اعتباری نیست که کسی بر کسی بگذارد و دیگری بتواند بردارد و بگوید امام علی(ع) اینگونه بود، اما ما این حق را برمیداریم. وقتی این را خدا قرار داده، قابل برداشتن نیست، مگر به وسیله خود حضرت حق تعالی. این بیان امام علی(ع) در رابطه با حقوق شهروندی نسبت به حاکمیت نظام اسلامی است که قیمت انسانیت را بالا میبرد و در این نظام حکومتی قیمت انسان بالا است.
امام در جای دیگری از نهجالبلاغه این هویت انسان را بسیار بالا بیان فرموده است. در بند شماره 23 از نامه 57 که عهدنامه مالک است، میفرمایند مردم ستون دین هستند و باعث اجتماع و برقراری جامعه هستند، یعنی هم جامعه را میشناسند و هم دین را برقرار میکنند. این نگاه امام بر ارزش مردم است. پس مردم در یک نظام الهی از دیدگاه امام علی(ع) ستون دین، سازنده یک جامعه خوب اسلامی و یک نیروی آماده برای دفاع از دشمن هستند.
بنابراین یک جا امام علی(ع) فرمود شما به گردن من مثل من حق دارید و در جای دیگری میفرماید شما ستون دین هستید، یعنی همانطور که در امور فردی نماز ستون دین است، در امور اجتماعی مردم ستون دین هستند. اگر یک نظام مردم را از دست بدهند، این ستون دین را از دست دادهاند. در نامهای دیگر به مردم حق انتقاد داده است. فرمود بیایید و با من همکاری کنید و من را زیر ذره بین ببرید. اگر من را درست دیدید، من را کمک کنید و اگر دیدید که در امور حاکمیت راه درست را نمیروم، من را درست کنید. اینجا استاد مطهری میفرمایند امام علی(ع) منظورش انتقاد است. بنابراین این جایگاه مردم در حکومت علوی است.
اما وقتی به سراغ بنی امیه میرویم، میبینیم قیمت انسان رو به کاهش میرود. نمونهاش در خطبه 51 نهجالبلاغه است که میفرمایند معاویه نسبت به شهروندان و مردم، تمامی مجاری اطلاعرسانی نسبت به آنچه در حکومت میگذرد را میبندد که مردم مطلع نشوند که در حکومت چه میگذرد. به قول امروزیها رسانههای آزاد و منتقد که میتوانند نقد کنند و امور را در مسیر اصلاح قرار دهند، از سوی معاویه بسته شد که کسی مطلع نشود در حکومت او چه میگذرد.
در جای دیگری، امام علی(ع) شرایط بنی امیه را بسیار زیبا معرفی میکند. خطبه 93 نهجالبلاغه همین نکته را مطرح میکند و میفرمایند وحشتناکترین فتنهها در عالم اسلام از دید من فتنه بنی امیه است. گوشهای از این فتنه این است که امام(ع) فرمود در حکومت معاویه کسی حق فهمیدن ندارد. در حکومت معاویه هر کسی بفهمد در حاکمیت بنی امیه چه میگذرد، باید هزینه اش را بپردازد، چون فهمیده است. هر کسی بتواند چشمش را ببندد و متوجه نشود در حاکمیت چه میگذرد، در ایمنی است و لذا مردم شام در ایمنی کامل بودند. حتی معاویه به نفهم بودن مردم شام جایزه داد. ببینید که تا کجا شخصیت انسان در حکومت بنی امیه پایین آمد و تا کجا قیمت انسان سقوط کرد.
نهجالبلاغه حکومت معاویه را روی آب آورد و رسوای تاریخ کرد. آنها قیمت با ارزشی که برای مردم وجود داشت، از بین بردند. امام علی(ع) مردم را ستون دین میداند، اما معاویه خودش را در جایگاه خدایی و مردم را در جایگاه عبد قرار داد. همچنین جایگاه حاکمیت و رعیت نیز درست نیست. چون امام(ع) فرمود معاویه نگاهش این بود که او خدا و مردم عبد او هستند. این جایگاه مردم و کاهش ارزش انسان در نظام امویان است. اما این کجا و نحوه حکومتداری و نگاه امام علی(ع) کجا؟
به تعبیر استاد ما علامه حسنزاده آملی، بنیامیه دست به دست دادند تا از اسلام و اهل بیت(ع) چیزی باقی نماند. اما ما به نتیجهای بیش از این رسیدیم و آن اینکه دست به دست هم دادند که انسانیت را هم از بین ببرند و نتیجه این نگاه در خطبه 237 نهجالبلاغه آمده است که امام فرمود اینها فاقد تربیت بودند. عدهای از این مردم شام جمع شدند و شهادت دادند که شتر نر ماده است. وقتی خبرها از آنها بسته شود و معاویه خودش را خدا بداند و مردم عبد، معلوم است که چنین میشود.
در انساب الاشراف آمده است، عمرو عاص خواست بخشی از مردم شام را از حواشی شهر نزد معاویه بیاورد. معاویه ملاقات داشت و عمرو به اینها تأکید کرده بود که میخواهید سلام کنید، باید بگویید «السلام علیک ایها الملک». او در ابتدا خودش را خلیفه نامید، اما بعد از شهادت امام علی(ع) خلافت را تبدیل به سلطنت کرد و گفت من مالک مردم هستم. لذا عمرو عاص گفت یا فقط بگویید سلام یا تعبیر خلیفه را به کار نبرید. وقتی وارد مجلس معاویه شدند، گفتند «السلام علی یا رسول الله»، چیزی که بارها به آنها تعلیم داده شد که خلیفه نگویند، اما به قدری نادان بودند که خلافت را تبدیل به رسالت کردند.
بنابراین این شرایط مردم شام است و برای بعد از معاویه هم بود. عبدالله بن عمر یک روزی در مدینه به مروان گفت خطبههای نماز را طولانی میخوانی و وقت نماز میگذرد، مروان گفت بار آخر باشد و اگر بار دیگر در مورد حاکمیت اظهار نظر کنی، گردن تو را میشکنم. مروان در خطبه علنی گفت هرکسی نسبت به رأس حکومت مروانیان و امویان امر به معروف و نهی از منکر کند، گردنش را خواهم زد و این برنامه بنی امیه است که قیمت انسان را کاهش دادند و به جایی رساندند که انسان را بیمقدار کردند.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام