به گزارش ایکنا، حسن انصاری، عضو هیئت علمی مدرسه مطالعات تاریخی مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون یادداشتی درباره اعتبار منابع در سیرهپژوهی و قرآنپژوهی به رشته تحریر درآورده که متن آن از نظر میگذرد؛
«تردید در اعتبار منابع حدیث و سیره سابقه کهنهای در سنت شرقشناسی دارد. در چند دهه اخیر و البته با رویکردهای نوینی تجدید نظرطلبی و تردید در اصالت متون حدیث و سیره توجه محققان حوزه اسلامشناسی را برانگیخته است. درباره تاریخ قرآن و تحلیل متن قرآن نیز از حیث مراحل مختلف ظهور متن قرآنی، تدوین و تثبیت متن آن سخن و گفتگو در میان اسلام شناسان غربی زیاد است. من در درسگفتار شماره چهار از سلسله مباحث دین و قدرت مختصرا و خیلی کلی به این بحث پرداختم. به قدری مقاله و کتاب به زبانهای خارجی در این موضوعات نوشته شده که بحث در جزئیات آن را نمیتوان در یک جلسه بحث کرد. در زبان فارسی تاکنون برخی از این مقالات در خصوص حدیث، سیره و تاریخ قرآن ترجمه شده. من نقد کلی خود را بر این شیوهها در این درسگفتار گفتهام و امید میبرم در جلسات آینده این سلسه بحثها باز دوباره به این موضوع برگردم.
اینجا لازم میبینم دو مسئله را در ارتباط با این رویکردها در این یادداشت کوتاه تذکر دهم. نکته اول در رابطه با کلیت مطالعات اسلامی است. با جزئیات استدلالهای اصحاب رویکردهای متفاوت تجدید نظرطلبی در اینجا کاری ندارم. اما پیامد این روشها را در آینده مطالعات مرتبط با اسلام نخستین و اسلامشناسی نمیتوانم نادیده بگیرم. وقتی شما اعتبار منابع حدیثی، سیره، منابع کلامی و اعتقادی دو قرن نخست را مورد تردید قرار میدهید و حتی برای نوشتن سیره پیامبر(ص) و بحث درباره ظهور اسلام متن قرآن را به عنوان متنی که بازتابدهنده عصر ظهور اسلام است کنار میگذارید عملا راهی برای شناخت اسلام و محیط اولیه آن و شناخت دقیقتر ساختار سنت در اسلام برای خود باقی نمیگذارید.
ناچارید با فرضیههایی و تکه پارههایی از مستندات ظنی صرفا تصویری مبهم از عصر ظهور اسلام به دست دهید. خوب. البته کسانی که این شیوهها را میپسندند در مقام پاسخ ابراز میدارند که راهی دیگر برای شناخت عصر ظهور اسلام نداریم و اعتماد به منابع سیره و حدیث به معنای قبول تصویر و ایدئولوژی متأخری است که جامعه اسلامی در زمان تثبیت منظومه فکری و اعتقادی و فقهی اسلامی میخواسته از پیامبر و ظهور اسلام و محیط قرآن به دست دهد.
من در درسگفتار شماره چهار به طور خلاصه به این مطلب پاسخ دادم. منتهی اینجا سخنم این است که فراتر از این ادعا نفس بی توجهی به متون سیره و حدیث خود موجب تضعیف شناخت ما از سنت و منابعی میشود که نماینده این سنتند. در این صورت با این فرض کلی که منابع سیره و حدیث و تفسیر در دو سه سده نخست از نقطه نظر تاریخی قابل اعتماد نیستند عملا دلیلی هم برای فراگیری و آشنایی با آنها نمیبینیم و کافی است صرفا فرضیههای جدید در خصوص ظهور اسلام و عصر پیامبر را بر پایه فرضیههای قبلی بنا کنیم بی آنکه تلاشی برای بازخوانی متون و منابع دو سده نخستین داشته باشیم و یا ضرورت آن را متوجه باشیم.
استفاده ما از این منابع در آن صورت در بهترین حالت شاید به استفادههایی گزینشی تقلیل پیدا کند. عملا ضرورتی نیز برای آشنایی و بازخوانی دقیق این متون که خود نیازمند آگاهی دقیق از زبان و فرهنگ عربی، آشنایی با سنتهای فقهی و کلامی و اعتقادی و آشنایی عمیق با قرآن است نخواهیم دید؛ بلکه آنجا هم که به این متون مراجعه میکنیم آنها را در آینه فرضیههایی بازخوانی میکنیم که خود صرفا در غیاب مستندات قابل اعتنا در طی چند نسل تحقیقات جدید بر روی هم سوار شدهاند و مفردات آنها هیچ کدام به تعبیر قدمایی ما از مرحله ظنی ضعیف به ظنی قوی ارتقا نیافتهاند.
نکته دوم: مطالعاتی که از سوی تجدید نظرطلبان و در پرتوی بیاعتبار دانستن متون بنیادین (قرآن و حدیث) در بازخوانی تاریخ ظهور اسلام و شخصیت پیامبر نوشته میشود مجموعهای از فرضیهها را مطرح میکنند که باید آنها را تنها در سطح فرضیه دید و معتبر دانست. در چارچوب این فرضیهها معمولا به برخی گزارشهای منابع خارجی معاصر با عصر ظهور اسلام و یا پارهای از منابع دیگر مانند سنگنبشتهها و یا شواهد مردمشناسانه و یا چیزهایی شبیه آن استناد میشود. به ویژه عدم وجود دلیل، دلیلی بر عدم و یا بی اعتباری گزارشهای منابع رسمی و سنتی قلمداد میشود. منتهی همه این فرضیهها و شواهد در غالب موارد تنها در حد احتمالات و فرضیههایی باقی میمانند.
در این چارچوب باز آنچه خیلی مورد توجه قرار میگیرد استدلال به شباهت روایات و توجه دادن به اخذ و اقتباس به عنوان شاهدی بر عدم اعتبار روایت سنتی از عصر ظهور اسلام است. در یکی دو دهه اخیر اعتبار سنجی متون حدیث و سیره و بازشناسایی مصاحف قرآن بسیاری از نظرات تجدید نظر طلبان را به چالش کشیده. درباره این موضوع در درسگفتار شماره چهار مختصراً سخن گفتم. امیدوارم در دنباله این درسگفتارها باز هم به این موضوع برگردم، اما اینجا سخنم را با این جمله ختم میکنم که سیرهنگاری تجدیدنظرطلبان را در حد و اندازه خودش ببینید. تنها طرح فرضیههایی است که پرسشهای خوبی را مجال طرح و نظر میدهند، اما لزوماً پاسخهای مناسب و قابل اتکایی را همواره به دست نمیدهند.»
انتهای پیام