کد خبر: 3954196
تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱۳۹۹ - ۲۲:۲۷

ترجمه؛ تلاشی برای بقای یک اثر

عبدالکریم رشیدیان با اشاره به نحوه ترجمه صحیح و پیامدهای ترجمه بیان کرد: رسالت ترجمه صرفاً انتقال، رونویسی یا تصویربردای نیست، بلکه پاسخ‌گویی به گرایش ذاتی اثر به زندگی و بقا است. یعنی مترجم به اثر کمک می‌کند که بقایش را حفظ کند، لذا باید بین زبان‌ها، روابط صمیمانه‌ای از سوی مترجم برقرار شود.

به گزارش ایکنا، همایش ملی «فلسفه غرب و ترجمه»، امروز، 27 بهمن‌ماه به همت موسسه حکمت و فلسفه ایران و به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان عبدالکریم رشیدیان، استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی را می‌خوانید که با موضوع «امکان ترجمه و مسئله مسئولیت» ایراد شده است؛

باید به جمله‌ای از دریدا اشاره کنم که دیدگاه‌های او مورد اعتنا بوده است. دریدا به پارادوکسی اشاره می‌کند و آن پارادوکس در این جمله است که باور ندارم که هرگز هیچ چیزی بتواند ترجمه‌ناپذیر باشد و یا ترجمه‌پذیر باشد. این نکته‌ای که مطرح می‌کند، یعنی دامنه ترجمه از زبان در معنای معمول فراتر رفته است. ترجمه همیشه در کار است و خواهد بود و ترجمه یعنی بیان یک چیزی با چیز دیگر، اما به معنای اخص آن در دوره‌های خاصی از تاریخ، شکوفایی یافته و رابطه این شکوفایی با این دوره‌های تاریخی، موضوعی است که باید مورد توجه قرار گیرد که چرا در این دوره‌های تاریخی با ترجمه مواجه هستیم.

اما به صورت خاص تردیدی نیست که در دو قرن اخیر، ترجمه به عنوان یک مضمون فلسفی و حتی با معیارهای دیگری مانند زبان‌شناختی و ... بیش از ادوار قبل مورد گفت‌وگو بوده است و می‌توان پرسید چرا اینطور شده است. ترجمه رشد داشته و پرداختن به مضمون ترجمه نیز شدت گرفته و دلایل مختلفی می‌توان برای آن در نظر گرفت و به یک نکته یعنی مسئله دلایلی که به فلسفه ارتباط دارد، اشاره می‌کنم.

در این دو قرن و به صورت مشخص بعد از کانت و هگل، دیدگاه‌هایی پدید آمده که بیش از قبل بر ساحت و سرشت ارتباطی و ارجاعی جهان ما تأکید داشتند. به نظر می‌رسد اگر ساخت هستی‌شناسانه ارتباطی نبود، کوچک‌ترین برداشت ما از یک چیز تا پیشرفته‌ترین برداشت ما از فلسفه غیرممکن بود. نباید اشاره به واژه ساخت موجب شود که ما از یک ساخت تمام‌شده یا تصویر قالبی از پدیده سخن بگوییم، درست به عکس است و هیچ چیز با خودش فهم نمی‌شود و چیزی که اسمش را خود چیز می‌گذاریم، محل تلاقی برای بسیاری از روابطی است که دوام کم یا بیش دارد. مثلا هوسرل می‌گوید بدون شبکه ارتباطی، بنیادی‌ترین مفاهیم اندیشه ما مانند علیت و ... شناخته نمی‌شدند و اگر شیء را از شبکه ارتباطی آن جدا کنیم، وسیله‌ای برای تشخیص آن از شبکه نداریم.

از کانت به بعد نیز واژه‌های ارتباطی مانند «به‌مثابه» و ... ، یعنی واژه‌هایی که به مقوله‌های ربط، پیوند پیدا می‌کند، در بحث‌های دریدا و ... یک ابعاد گوناگونی یافته است. مثلا در بند هفدهم «هستی و زمان» هایدگر آمده که کلیت ارجاعی اصلا مقوم مفهوم جهانیت است. نکته دیگر اینکه، مکتب‌های گوناگون زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی در این فضا در این دو قرن شکل گرفته‌اند. پیرس معتقد است که در جهانِ نشانه‌ها زندگی می‌کنیم و نشانه‌ای از نظارت نشانه دیگر مستثنی نیست. این تاکیدی که بر اهمیت ساخت ارجاعی مطرح می‌کنم که یک شیء در این شبکه معنا می‌یابد، نه اینکه شیء را باید در آن شبکه منحل کنیم، ما از یک طرف می‌توانیم از خود چیز سخن بگوییم و در عین حال خودیت مطلق را نمی‌توانیم به آن نسبت دهیم.

بنابراین مفاهیمی مانند جوهر، ماهیت، خود، این‌همانی و ... ، مفاهیمی مورد سوال و شناور هستند، ولی ما هنوز ناگزیر از به کار بردن آنها هستیم، گرچه با یک هوشیاری از آنها استفاده می‌کنیم و شاید این وضعیت دوگانه، سرنوشت ما را رقم می‌زند که در ترجمه نیز بازتاب دارد. جمله بدون متن و متن بدون متن‌های دیگر خوانده نمی‌شوند و هر واژه‌ای برای معنا دادن باید به چیزی غیر از خودش اشاره و ارجاع داشته باشد، همانطور که هر مدلولی نیز جز با کمک غیر از خودش نمی‌تواند به عرصه معنای گشوده کشیده شود.

بنابراین در ترجمه نیز همانطور که دست یافتن به یک خودیت مطلق منتفی است و ترجمه مطلق نیز برای ما ناممکن است و ما از یک امر دشوار صحبت نمی‌کنیم، چون امر دشوار روزی آشکار می‌شود، بلکه ما صحبت از پارادوکس امکان و عدم امکان می‌کنیم، لذا در زندگی خود یک لحظه هم از ترجمه باز نمی‌ایستیم. در عین اینکه جملات و معناها معادل هم هستند و همیشه به یک درون‌بودگی نیز اشاره دارند. وقتی از دریدا می‌پرسند که معادل دقیق یک واژه چیست می‌گوید معنا یا واژه‌ای که در عین اینکه یک کوشش حداکثری برای حفظ همه دلالت‌های زبان مبدأ را دارد، به چیز جدیدی در زبان مقصد نیز توجه کند و این کار باعث می‌شود که زبان‌ها به کار افتند و همدیگر را بارورتر کنند.

نکته مهم دیگر این است که ما به عنوان مترجم یا به عنوان ترجمه، در دل این پارادوکس هستیم و باید بدانیم که ناقل و یا رونوشت‌بردار نیستیم، بلکه مترجم اگر بداند در کجا قرار دارد و بداند در دل این پارادوکس پر تنشی کار می‌کند، برای خودش جایگاه متفاوتی را قائل می‌شود و هر مترجمی فراتر از خواست خودش کاری می‌کند که شاید خودش نیز نظرش بر آن نباشد و آن نکته اینکه به قول خیلی‌ها، رسالت ترجمه صرفاً انتقال و یا رونویسی یا تصویربردای نیست، بلکه پاسخ‌گویی به گرایش ذاتی اثر به زندگی و بقا است. یعنی مترجم به اثر کمک می‌کند که بقائش را حفظ کند، لذا باید بین زبان‌ها، روابط صمیمانه‌ای از سوی مترجم برقرار شود.

اگر مترجم بخواهد با این تنش یعنی پارادوکس وارد شود و سعی کند یک ناممکن را ممکن کند، در عین اینکه خودش به ناکامی کارش آشنا است، آن وقت است که ما می‌فهمیم این بازتاب هستی‌شناسانه که در کار مترجم نیز بازتاب یافته است، تلقی ما از جایگاه و مسئولیت مترجم و اعتبار ترجمه را بالاتر می‌برد و این مفاهیم را با نگاه ژرف‌تری بازاندیشی می‌کنیم.

انتهای پیام
captcha