اگر فلانی نبود وضعمان خراب بود؛ حرفی مشرکانه است
کد خبر: 3985109
تاریخ انتشار : ۲۸ تير ۱۴۰۰ - ۱۳:۲۸
سید مجتبی حسینی در تفسیر سوره یوسف؛

اگر فلانی نبود وضعمان خراب بود؛ حرفی مشرکانه است

سیدمجتبی حسینی با اشاره به آیاتی از سوره یوسف(ع)، بیان کرد: یعقوب(ع) فرزندش بنیامین را به آدم‌هایی سپرد که قبلا به آنها اعتماد نداشت اما با یک اسم خدا این کار را کرد. حال آیا ما هم این اعتقاد را داریم؟ حاضریم چند تومان برای یک اسم خدا بدهیم؟

به گزارش ایکنا، بیست و سومین جلسه تفسیر سوره  «یوسف» شب گذشته، 27 تیر، با سخنرانی سیدمجتبی حسینی؛ پژوهشگر دینی، به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن این جلسه را می‌خوانید؛

«فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِيهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ * قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنْتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِنْ قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ * قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ»

ترجمه اجمالی آیات چنین است؛ هنگامی که فرزندان یعقوب(ع) به سمت پدر برگشتند و گفتند ای پدر، ما را از کیل ممنوع کردند. پس برادرمان را با ما بفرست تا بتوانیم کیل بگیریم و ما نگهبان او هستیم. یعقوب(ع) گفت که شما می‌خواهید که همچنان به شما اعتماد کنم و شما را امین بدانم، در حالی که قبلا امانت‌داری نکردید؟ پس خدا بهترین حافظ و ارحم الراحمین است. زمانی که متاع خود را باز کردند، دیدند سرمایه‌ای که برای دریافت گندم می‌بردند به سویشان بازگشته است. گفتند که ای پدر ما اهل ظلم نیستیم. این همان بضاعت ماست که به ما بازگردانده شده و ما می‌رویم غذا بیاوریم و برادرمان را حفظ می‌کنیم و به اندازه یک شتر نیز کیل بیشتری می‌گیریم که چیز زیادی هم نیست. یعقوب(ع) گفت که او را همراه شما نمی‌فرستم، مگر اینکه شما یک وثوق الهی به من بدهید و مگر اینکه حادثه‌ای پیش آید که از اختیار شما خارج باشد. زمانی که اینها وثیقه الهی را دادند یعقوب(ع) گفت که خداوند بر آنچه ما می‌گوییم وکالت دارد.

داستان از این قرار است که یعقوب(ع) فرزندانش را برای تهیه غذا به مصر فرستاد. آنها نیز به مصر رفتند و یوسف(ع) متوجه شد که یک برادری هم دارند و گفت باید او را بیاورید، در غیر این صورت از کیل خبری نیست. البته اینها برای ما سؤال است که این قضیه چقدر مهم بوده که یوسف(ع) با اینکه می‌دانست پدرش ناراحت می‌شود، بر این قضیه اصرار کرد. حتی دروغ هم نگفت، ولی کارهایی هم کرد که آن شخص جام را در بساط اینها گذاشت. پدر تا این حد ناراحت می‌شود، اما یوسف(ع) این کار می‌کند، اما قضیه چیست که آنقدر مهم است؟ مونس اول یعقوب(ع)، بنیامین است و مدت دوری یک یا دو روز نبود.

با داشتن سؤال می‌توان از قرآن بهره برد

اینها علامت سؤال است و باید قرآن را با سؤال و فکر بخوانیم و این سوره صراحت دارد که در ماجرای یوسف(ع) و برادرانش آیاتی برای سائلین وجود دارد. ما به جای اینکه نظر دهیم باید سؤال کنیم تا از آن بهره‌ای ببریم. اما اینها نزد پدر برگشتند و گفتند که ما را از کیل ممنوع کردند و برادرمان را بفرست تا کیل بگیریم.

اینجا گفته‌اند «اخانا»، اما در جای دیگری گفتند پدرمان بچه دیگری دارد. اینها فرزندان پیامبر هستند و تحت تعلیم گروه‌های غربی و ... هم نبودند و باید به این نکات هم در تفسیر آیات توجه داشتیم و بدانیم که بعدا هم از دل اینها پیامبران بیرون می‌آیند. اما پدر گفت یادتان هست که قبلا هم به شما اعتماد کردم؟ اینجا یک تفاوتی با دفعه قبلی وجود دارد. اینجا بلافاصله گفت: «فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»؛ یعنی پس‌ زد اما یک جایی هم برای قبول گذاشت. با استدلالی که یعقوب(ع) داشت، نباید بگذارد بنیامین برود، اما جایی هم برای این کار می‌گذارد. می‌گوید که آیا به شما اعتماد کنم؟ از آنها جواب نگرفت ولی بنا را بر این گذاشت که خداوند بهترین نگهدارنده است.

البته هنوز نمی‌توانیم بگوییم این جمله برای یعقوب(ع) است یا خداوند که ای یعقوب(ع)، تو همان زمان در مورد یوسف(ع) هم اشتباه کردی، چون خداوند نگهدارنده است. پس منافاتی ندارد که از کسی رسید بگیریم، اما اصل کارمان با خدا باشد، اما کسی که می‌گوید کارهای من درست است اما به خدا کاری ندارد، این اشتباه است. جمله معروفی هم هست که می‌گوید اگر فلانی نبود ما وضعمان خراب بود، اما این فرد که اینطور می‌گوید مشرک است. این نشان می‌دهد که ادبیات توحیدی ما ضعیف است.

بنابراین گوینده جمله «فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»، معلوم نیست که یعقوب(ع) است یا خداوند. ما فکر می‌کنیم پیامبران یکسری ویژگی‌های مثبت غیراکتسابی دارند، مانند یوسف(ع) که از بچگی آن حرف‌ها را زد یا مانند عیسی(ع) و ... که تعالیمی خداوند به آنها می‌دهد و اعمالی هم آنها انجام می‌دهند. اگر امام سجاد(ع) یا امام باقر(ع) خیلی مهم هستند، دو حالت دارد؛ خیلی مطالعه کرده و درس خوانده‌اند یا خدا  این طور کرده است. این دو نظریه الان هم هست و دلیلش این است که ضعیف هستیم.

قدیم‌ترها غیرت دینی‌مان بیشتر بود

در مجله‌ای در حدود 30 سال قبل یک نفر به مناسبت شهادت امام صادق(ع) مطلبی نوشته بود که امام(ع) درس خواند و به جایگاهی رسید. یکی از دوستان را فرستادم و گفتم از قول من بگویید استادان امام صادق(ع) را برای ما بنویسید تا ما هم بشناسیم که موجب شد اصلاحاتی هم انجام شود. قدیم‌ترها قدری غیرت داشتیم و اگر یک خطای اعتقادی بود، بی‌تفاوت نبودیم اما امروزه متفاوت شده و اسمش را نقد می‌گذاریم و مسخره هم می‌کنیم.

حال در باب تفسیر باید بگوییم این جمله «فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» می‌تواند بیان یعقوب(ع) باشد و می‌تواند بیان خداوند باشد. پس تا اینجای داستان، یعقوب(ع) گفت به شما اعتماد نمی‌کنم. رفتند متاع خود را باز کنند دیدند سرمایه آنها نیز در بین متاعشان است. در ادامه نیز درخواست کردند که بنیامین را نیز ببرند. یعقوب(ع) می‌گوید در صورتی اجازه می‌دهم که یک وثیقه الهی به من بدهید. توجه کنید که اعتقاد بسیار جدی بوده است؛ مانند ما که می‌گوییم «به خدا قسم» که وقتی این را می‌گوییم گویی کار تمام می‌شود و وقتی قسم جلاله می‌خوریم، یک وثوق الهی می‌دهیم.

لقمان و بردگی برای خدا

در اینجا باید به یک داستان اشاره کنم و آن اینکه، لقمان حکیم داشت به بازار می‌رفت و یک بنده خدایی از او درخواست کرد چیزی به او بدهد. از ابتدای بازار تا انتها لقمان را رها نمی‌کرد. در نهایت گفت به وجه الله یک چیزی به من بده. لقمان پس از شنیدن این جمله به او گفت باهم به بازار برویم. دو نفری به بازار برده‌فروش‌ها رفتند و خودش را در معرض فروش گذاشت و برده شد و پولش را به این داد و گفت یک چیزی گفتی که نمی‌توانستم اجابت نکنم. لقمان با آن جایگاه خودش را در جایگاه بردگی درمی‌آورد اما چه چیزی به او می‌رسد؟ چه اعتقادی دارد؟ البته گداهای آن زمان هم با امروزی‌ها فرق داشتند و نه ما لقمان آن زمان هستیم و نه گداها.

اما در داستان یوسف(ع)، یعقوب(ع) می‌گوید یک وثیقه الهی به من بدهید تا مجوز بدهم و از آن طرف هم ممکن بود اتفاقی بیفتد و یک سیل یا صاعقه بزند و او را بکشد که در این صورت مشکلی وجود ندارد. بنابراین ما نیز باید این را بدانیم که قول، دِین ماست اما یک استثنا هم بگذاریم. البته اینها نشان می‌دهد که یعقوب(ع) چیزهایی را می‌داند که می‌شود این را ذیل علم امام(ع) بحث کرد. این مدل بیان نشان می‌دهد که یک علم اجمالی وجود دارد.

یعقوب(ع) فرزندش را به آدم‌هایی داد که قبلا به آنها اعتماد نداشت اما با یک اسم خدا این کار را کرد. آیا ما هم این اعتقاد را داریم؟ حاضریم  چند تومان برای یک اسم خدا بدهیم؟ وقتی حاضر نیستیم که برای خدا باشیم، انتظار داریم این مقامات به ما هم برسد؟ از این‌رو اگر اولیا به مقاماتی رسیدند همه‌اش برای خواندن کتاب و ... نبوده است. یعقوب(ع) گفت که به اسم خداوند فرزندم را می‌دهم.

انتهای پیام
captcha