به گزارش ایکنا، نشست «معناشناسی تاریخی و فرهنگی «خطوات الشیطان» در قرآن کریم» با ارائه محمدحسن شیرزاد، پژوهشگر مطالعات قرآنی صبح امروز نوزدهم اردیبهشتماه به همت معاونت پژوهشی دانشکده الهیات، معارف اسلامی و ارشاد دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد که خلاصه آن را میخوانید؛
آنچه در بحث «خطوات الشیطان» برای من جالب بود نحوه کاربری این واژه در آیات قرآنی است به این معنا که وقتی به کاربرد واژه «خطوه» در آیات قرآن نگاه میکنیم، در مجموع این آیه پنج بار در چهار آیه به کار رفته و در تمامی این کاربردها به واژه شیطان استفاده میشود و یک ترکیب تکرار شونده را شکل داده است. ویژگی بارز در نحوه کاربری خطوه این است که همواره به شیطان نسبت داده میشود. چرا باید در تمام کاربردها به شیطان نسبت داده شود و اساسا سوال اینجاست که خطوه دارای چه مولفههای معنایی است که موجب میشود در همه کاربردهای خودش به شیطان نسبت داده شود؟
چه بسا عنایت به این نحو کاربری موجب شده باشد برخی قاریان از قرائت مشهور فاصله بگیرند و خطوات را به صورت «خطئات» و با همزه قرائت کنند. حجتی که آنها را به این سمت سوق داده نحوه کاربری این واژه است به این معنا که اگر خطوات را خطئات بخوانید، پیامد معنایی این قرائت این است که خطئات با مفرداتی مثل خطیئه همریشه میشود و به معنای معاصی و گناهانی است که شیطان همه را به آن فرامیخواند. بنابراین اگر این واژه را خطئات بخوانیم و معتقد باشیم این واژه خطوات نبوده، میتوانیم تحلیلی از کاربری این واژه داشته باشیم.
با توجه به اینکه قرائت «خطئات» شاذ است باید مسیر پیشنهادی دیگری را مد نظر قرار دهیم و آن لزوم بازنگری در مطالعات لغوی پیرامون واژه خطوه است. شاید مولفههایی معنایی را از نظر دور داشتیم که اگر بتوانیم آن مولفهها را از نو بازشناسی کنیم، میتوانیم به تحلیل دقیقتر دست پیدا کنیم که چرا باید واژه خطوه با واژه شیطان همنشین بشود و یک مسیر دیگری برای پاسخ به پرسش اصلی خودمان پیشنهاد دهیم.
من در آغاز مروری بر سنت مطالعات لغوی پیرامون واژه خطوه خواهم داشت. اگر این واژه را در منابع لغوی مرور کنیم میتوانیم مطالبی که در ذیل تفاسیر و کتب لغت آمده را در سه محور خلاصه کنیم؛ محور اول همگرایی علما و مفسران در اشتقاق خطوه از «خ ط و» است. نکته دوم همگرایی نسبی در معنای ماده «خ ط و» است به این معنا که ما یک دیدگاه اکثریت قاطع داریم که معتقد هستند «خ ط و» بر مطلق حرکت کردن و راه رفتن دلالت دارد. یک دیدگاه کاملا در اقلیت را شاهد هستیم که معتقد است «خ ط و» بر حرکت گام به گام دلالت دارد. من نظر دوستان را به دیدگاه اکثریت جلب میکنم. محور سوم که در منابع لغت وجود دارد همگرایی در معنای واژه خطوه است. هم لغتشناسان و هم مفسران خطوه را به گام، قدم یا ردپا معنا میکنند و میتوانیم بازتاب همین نگرش را ترجمههای انگلیسی هم ببینیم.
نکته جالب توجه مسئله، خرق اجماع از سوی ابن فارس است. در کنار همه همگرایی که در سه محور یادشده داشتیم ابن فارس تمام این اجماعات را خرق کرد. اولا او معنای واژه خطوه را عبور از یک چیز میداند نه حرکت و راه رفتن. نکته دوم که جلب توجه میکند عدم تمایزگذاری میان خطوه و خطیئه است. او معتقد است خطا به معنا گناه و معصیت از آن حیث که بر نوعی تجاوز و تعدی دلالت دارد امکان اشتقاق از ریشه خطوه به معنای عبور از یک چیز را پیدا کرده است. به همین دلیل ابن فارس مدخل مستقلی را در کتاب خودش برای واژه خطا در نظر نگرفته و کاربردهای خطا را ذیل واژه خطو بررسی میکند.
وارد بحث درباره معناشناسی تاریخی و فرهنگی خطوه میشوم. اگر بخواهیم قدیمیترین نشان از واژه خطوه را پیدا کنیم میتوانیم آن را در واژه «خ ط» به معنای «to go» یعنی حرکت کردن و رهسپار شدن شاهد باشیم. ماده «خ ط و» بر اثر افزوده شدن نیموا به بخش پایانی «خ ط» ثلاثی شده و به زبانهای سامی راه یافته است. البته هر حرکتی «to go» نامیده نمیشود بلکه به حرکتی گفته میشود که یک کوبش همراه با حرکت داشته باشد که حفرهای مثل رد پا در زمین ایجاد کند.
حال مروری بر همزادهای واژه خطوه در زبانهای سامی داشته باشیم. وقتی این واژه وارد زبانهای سامی میشود اولین اتفاقی که میافتد تنزل معنایی آن به سه معنای نزدیک به هم یعنی به خطا رفتن، گمراه شدن و سرگردان شدن است. پس واژهای که دارای معنای خنثی بوده است تنزل پیدا میکند و نشاندار به یک مولفه معنایی منفی میشود. نکته دومی که به آن دست پیدا میکنیم بروز ارتقای معنایی در واژه خطو در انتقال از عربی کهن و عربی قرآنی به عربی مدرسی است، یعنی آن تنزل معنایی در واژه «to go» در اثر ارتقای معنایی، مولفه منفی خود را از دست میدهد و خنثی میشود. به خاطر همین اتفاق است که مولفه معنایی خطا و اشتباه در معنای حرکت کردن، از نظر عالمان لغت دور مانده و دور ماندن این مولفه معنایی دقیقا به این مطلب برمیگردد که این مولفه به دست فراموشی سپرده شده بود و این مولفه حضور نداشت. جالب اینکه در زبان عربی برای اشتباه رفتن واژه «خطا» استعمال میشود. بنابراین تغییر واگرا میان خطو و خطا از اختصاصات زبان عربی به شمار میآید.
نتیجه اینکه جستوجو برای یافتن پیشینه این دو ماده بیانگر این است که هر دو از یک اصل مشترک نشات گرفتند که خ ط بود. به عبارت دیگر یک واژه است که منشا ساخت دو ماده عربی خطو و خطا شده است و این خطا و خطو فقط در زبان عربی اختصاصیسازی شدند و در آنها تغییر واگرا رخ داده است. در زبان عبرانی از یک واژه برای دو معنا استفاده میکنند ولی عربها وقتی میخواهند درباره رفتن صحبت کنند از خطو و وقتی از اشتباه کردن صحبت کنند از خطا استفاده میکنند. این یادآور نظریه ابن فارس است که خطو و خطا با یکدیگر ارتباط ریشهای دارند.
نکته دوم اینکه معنای خطا کردن در زبانهای سامی بر اثر انتقال معنایی از به خطا رفتن و گمراه شدن ساخته شده است با این تلقی که انسان خطاکار چونان مسافری است که از مسیر صحیح، منحرف و گمراه شده است. گناه و خطا در این تلقی یعنی از مسیر صحیح منحرف شدن.
در نهایت اگر بخواهیم بازتحلیلی از گزاره «لا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» داشته باشیم باید بگوییم عطف توجه به فرایند ساخت خطوه در زبانهای سامی، میتوان توضیح دقیقی از نحوه شکلگیری ترکیب تکرارشونده خطوات الشیطان ارائه داد. چرا ما «آثار الشیطان» نداریم ولی «خطوات الشیطان» داریم؟ چون با نظر به اینکه ماده «خ ط و» در شاخههای مختلف سامی معنای گمراه شدن و سرگردان شدن را افاده میکرده، میتوان چنین نتیجه گرفت که این ماده همچنان در زبان عربی قرآنی هم نسبت به مولفه خطا و اشتباه نشاندار بوده و معنای مضیق به خطا رفتن را افاده میکرده است.
انتهای پیام