محمدرضا سنگری، نویسنده و عاشوراپژوه، در سلسله مباحثی که در ۱۲ قسمت، به مناسبت ایام محرم در خبرگزاری ایکنا، تولید شده به بیان نکاتی درباره اصحاب و یاران کمتر شناخته شده حضرت امام حسین(ع) پرداخته است که بخش پنجم آن در ادامه میآید:
اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین(ع) را باید ستارگان منظومه عشق بنامیم هرچند برخی از آنها گمنام هستند اما شاید وقتی برای اولین بار نام آنها مطرح میشود با گوشهای ما آشنا باشد و دریغ است آنها را نشناسیم چون کربلا با همین چهرهها ساخته شده است و اینها معماران و مهندسان این عرصه شگفت و زیبا هستند و به همین دلیل حضرت زینب(س) میفرمایند: «ما رأيت الا جميلاً».
اینها همگی چهرههای زیبایی هستند که برای نسل امروز، برای آینده و همیشه تاریخ الگو و اسوه هستند و به قولی کربلا برای دیروز نیست، برای امروز هم نیست بلکه برای فرداست و ما برای تربیت نسلهای آینده نیازمند آن هستیم که این چهرهها را بیشتر و بهتر بشناسیم. یکی از این چهرهها که نام وی کمتر مطرح شده یا کمتر شناخته شده است شخصیتی به نام نصر بن ابی نیزر است. وی از یاران حضرت اباعبدالله است که ظاهراً در جنگ صبحگاهی یعنی در تیر باران به شهادت رسیده است.
نام پدر وی ابونیزر است. ابونیزر پسر نجاشی است. ما با نام نجاشی آشنا هستیم که وی امپراتور اتیوپی یا حبشه بود که در عصر پیغمبر، مهاجرانی که از مکه حرکت کرده و به آنجا رسیده بودند را پناه داد. پس از مرگ نجاشی، ابونیزر در حبشه بر تخت قدرت رسید و هفته بعد کودتا شد، او از حبشه گریخت و به مدینه آمد و در خدمت امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفت و با ایشان در کار کشاورزی مشارکت داشت.
ابونیزر برای فرزندش نصر این قصه را بیان میکند و میگوید روزی در مزرعه کار میکردم و از دور یک سیاهی دیدم و نزدیک که شد متوجه شدم مولایم علی(ع) است. وقتی حضرت نزدیک شد گفت ابونیزر گرسنهام آیا غذایی داری؟ من با شرمندگی گفتم نه چیزی ندارم. حضرت فرمود مطمئنی چیزی نداری؟ من روز قبل مقداری کدو را با چربی شتر پخته بودم که چند لقمه خورده بودم و بسیار بد مزه بود لذا بقیه آن را کنار یک نخل گذاشته بودم تا طعمه پرندگان شود لذا به یاد آن افتادم و رفتم آن را تمیز کردم و با شرمندگی جلوی مولا گذاشتم. مولا سه لقمه خورد و سپس فرمود این غذایی که من خوردم حقی بر من ایجاد میکند که باید آن را ادا کنم. از من پرسید چه میکردی؟ گفتم در حال حفر زمین بودم که به آب برسم لذا حضرت شروع به حفر زمین کرد و بعد از اندکی، آب بالا زد. حضرت فرمود آیا قلم و کاغذ داری؟ من آماده کردم و ایشان هم چشمه را به من بخشید. من این را به فرزندم گفتم و فرزندم گفت اگر مولی علی(ع) یک چشمه بخشیده است من باید ده چشمه به فرزندش ببخشم.
وی این را از قرآن گرفته بود که فرموده است: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ؛ هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن خواهد بود و هر کس کار زشت کند به قدر کار زشتش مجازات شود و بر آنها اصلا ستم نخواهد شد» (انعام/ 160) لذا در کربلا در کنار امام حسین(ع) قرار گرفت و ده تیر خورد و ده چشمه خون بر بدنش جوشید و به گونهای جبران کرد.
انتهای پیام