بهمناسبت روز پرستار قصد داشتیم با خانواده یک شهید پرستار دیدار کنیم؛ پس از تعدادی شهید که از سوی بسیج جامعه پزشکی و بنیاد شهید به ما معرفی شد قرعه آشنایی ما با خانواده شهید احمد نعیمی افتاد؛ بهیار شهیدی که همسرش نیز پرستار است و در سال 1392 در سفر زیارتی کربلا در پی حمله تروریستی در خاک عراق به شهادت میرسد.
قرار ما دفتر پرستاری بیمارستان سینا همدان است؛ با تعدادی از همکاران جهاددانشگاهی به دیدار همسر شهید نعیمی میرویم؛ به بخش روان زنان که شرایط ورود به آن خاص است و تا به حال گذرمان به آنجا نیفتاده بود، وارد میشویم و خانم عباسی را در انتهای سالن، جلوی در اتاقش میبینیم که منتظر است.
پس از تبریک روز پرستار به پای سخنانش مینشینیم؛ تا شروع به صحبت میکند، شدت علاقه به همسرش و داغی که پس از 9 سال هنوز برایش تازه است، نمایان میشود و با بغض و گریه از لحظه شهادت همسرش برای ما میگوید.
فاطمه عباسی کلثوم، سوپروایزر بخش روان زنان بیمارستان سینا همدان در گفتوگو با ایکنا از همدان اظهار کرد: یادآوری لحظه شهادت همسرم چون در کنارش بودم خیلی برایم تلخ است؛ هر چند شهادت برای خود شهید سعادت است، اما تلخی آن همچنان بعد از گذشت 9 سال برایم مانده است.
وی افزود: شهید احمد نعیمی یک مرد تمام عیار بود و من این جمله را شاید بیشتر از سایر آقایان همکارم میشنیدم. هر مردی در منزل رفتارهایی دارد که شناخت همسر او براساس آن رفتارها شکل میگیرد؛ احمد از هر لحاظ نمونه بود که لیاقت شهادت را داشت، او بسیار مردمدار بود، به دیگران محبت میکرد و سعی میکرد احتیاجات آنها را رفع کند و بعد به فکر خود بود، حتی لحظات آخر، قبل از شهادت در حال توزیع پذیرایی بین زائران و دادن آب به آنها بود که افراد کاروان به او سقا میگفتند.
عباسی درباره نحوه ازدواج و آشناییاش با شهید احمد نعیمی توضیح داد: من و آقای نعیمی همکلاسی دانشگاه بودیم، هر دو در رشته پرستاری دانشگاه علوم پزشکی همدان درس میخواندیم، سال 1377 عقد کردیم و سال 1378 نیز ازدواج کردیم. گرچه شرایط ازدواج دانشجویی، شرایط سختی بود، اما زندگی خوبی داشتیم؛ پدرم در هزینه اجاره خانه ما را کمک میکرد. سال 1383 اولین فرزندمان هستی به دنیا آمد.
این پرستار با اشاره به شرایط ازدواج دانشجویی بیان کرد: این نوع ازدواج به نظر من بهترین ازدواج برای جوانان است، چراکه در دانشگاه میتوان شناخت لازم را بهدست آورد، کسی که در دوران دانشجویی اهل تلاش است میتواند ضمانت آینده را هم بدهد؛ همین درس خواندن خودش هدف است و کسی که هدف دارد به نظر من در آینده هم موفق خواهد شد.
عباسی یادآور شد: در دوران دانشجویی استادی داشتیم که طرح تشویقی گذاشته بود که اگر در کلاس ما کسی در دوران دانشجویی ازدواج کند به او دو امتیاز میدهد. اولین دو امتیاز کلاس را من و آقای نعیمی گرفتیم؛ بعد از ازدواج خیلی وقتها پیش میآمد که همکلاسیهای دختر و پسر به منزل ما میآمدند و دور هم جمع میشدیم و شام یا ناهار را هم از سلف دانشگاه میگرفتیم، روزهای خوبی بود و با همدیگر خوش میگذراندیم. هر چند از نظر مالی ضعیف بودیم اما اذیتکننده نبود.
وی در مورد مشکلاتی که ممکن است یک زوج همکار بهخصوص در شغل پرستاری داشته باشند، بیان کرد: همکار بودن در شغل پرستاری خوب است تنها مشکلی که دارد شاید این باشد که فرزندان کمی اذیت شوند و آن هم بهدلیل شیفتها و شبکار بودن و هماهنگ نبودن آن است، اما در کل مشغول بودن در شغل پرستاری برای من و احمد خوب بود. همسرم در بخش فوریتهای پزشکی بود و من در بیمارستان بودم.
این همسر شهید بیان کرد: سال 1392 از آنجا که هم من و هم همسرم عاشق امام حسین(ع) بودیم، تصمیم گرفتیم به زیارت کربلا برویم، عید مبعث بود، به اتفاق خانواده همسرم راهی شدیم، از مرز خسروی وارد عراق شدیم، نیم ساعت بعد از آن در اتوبوس در حال خواندن زیارت عاشورا بودیم؛ شهید حجتی، روحانی کاروان در حال قرائت بود که بین اتوبوس ما و اتوبوس پشت سر که از کرمانشاه بود یک خودروی انتحاری قرار گرفت.
وی ادامه داد: متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد فقط احساس کردم لحظاتی بیهوش شدم، صدای شلیک زنگی در گوشم بود، چشمانم را باز کردم و دیدم سقف اتوبوس کامل ریخته است، به همسرم نگاه کردم، احساس کردم خوابیده است، او را صدا میکردم اما جواب نمیداد. از آنجا که پرستار هستم، اما متأسفانه نتواستم کاری برای او بکنم، نبضش را گرفتم، یکی در میان نبض داشت، خواستم سی پی آر انجام دهم دیدم دیگر جانی در بدن ندارد. انسان در لحظات اول در آن شرایط انکار میکند، اما در نهایت در بیمارستان عراق فهمیدم که احمد از پیش ما رفته است؛ خیلی سخت است عاشق کسی باشی و یک دفعه او را از دست بدهی، اما خدا را شکر میکنم که آنقدر زیبا رفت. گاهی در زندگی برای کوچکترین کارها به خاطر نبودن همسرم میمانم و میفهمم که چه کسی را از دست دادهام.
این سوپروایزر بیمارستان سینا همدان گفت: در آن حادثه 14 نفر از اتوبوس ما یعنی از استان همدان و چهار نفر از اتوبوس کرمانشاه به شهادت رسیدند. احمد و پدر همسرم شهید شدند. مادر همسرم و دخترم که کوچک بود نیز جانباز شدند. هنگام حادثه دخترم روی صندلی خوابیده بود که سقف اتوبوس روی او ریخته بود؛ موقع برداشتن سقف پایش لای آوار گیر کرده و از ناحیه پا دچار مشکل شد که پس از 18 سالگی باید یک عمل جراحی بر روی پای او انجام شود.
وی بیان کرد: آن سفر ناتمام ماند و بدون اینکه آقایمان را ببینیم، برگشتیم. پس از آن قسمت نشد به کربلا برویم، عاشق امام حسین(ع) هستم اما حقیقتش بعد از آن حادثه تروریستی و از دست دادن همسرم ترسیدم و تا به امروز به این سفر نرفتهام. در آن حادثه باردار بودم و شش ماه بعد از شهادت احمد، دومین دخترمان به دنیا آمد که بسیار از لحاظ ظاهر و رفتار شبیه همسر شهیدم است و خدا شاکرم که دو یادگار از همسرم دارم.
عباسی با بیان اینکه خوش به سعادت احمد و بد به حال من که پس از او در دنیا ماندم، گفت: امیدوارم لیاقت شفاعت او را داشته باشم. بعد از شهادت احمد سعی کردم استقلال خودم را حفظ کنم؛ خداوند توانایی به من داده تا بتوانم فرزندانم را بزرگ کنم.
این پرستار با اشاره به شرایط کاری خود توضیح داد: 22 سال است در شغل پرستاری مشغول هستم؛ 16 سال است که در بخش روانپزشکی کار میکنم. سال 1392 که این اتفاق تروریستی در خاک عراق برایم افتاد، در بخش روانپزشکی مردان مشغول به کار بودم، با توجه به حادثه پیش آمده و اینکه باردار بودم به بخش روان زنان آمدم و از آن زمان تاکنون در این بخش بهعنوان سرپرستار مشغول هستم.
وی با بیان اینکه بیماران بخش روانی شرایط سختی دارند، افزود: بیماران جسمی کسانی هستند که همه برای آنها دل میسوزانند و به آنها توجه میکنند، اگر اتفاقی برای آنها بیفتد همه به او کمک میکنند، اما بیماران روانی کسانی هستند که درمان آنها کامل نمیشود و خودشان بینش این را ندارند که بیمار هستند و باید دارو مصرف کنند. لذا، بیماریشان تکرار میشود و با هر تکرار بیماری مغزشان کوچک میشود، خانوادهها هم پیگیر وضعیت بیمارانشان نیستند. جامعه دید بدی نسبت به آنها دارند، تنها پناهگاه این بیمارن اینجاست و به خاطر همین دوست داریم به آنها کمک و توجه کنیم و هر کار از دستمان بر میآید برای آنها انجام دهیم.
عباسی یادآور شد: خلأ روحی بیماران ما زیاد است؛ پشت سر هم بیمار میشوند و ممکن است طی زمان کوتاهی مثلا یک ماه دوباره مریض شوند و این تکرار بیماری به مغز آنها آسیب میزند، نگهداری از چنین بیمارهایی برای خانوادهها سخت است و بیشتر دوران درمانی خود را در بیمارستان میگذرانند. از نظر مالی ممکن است به آنها فشار بیاید و از این نظر هم تحت فشار باشند، البته باید به خانوادهها حق بدهیم.
این پرستار اظهار کرد: همه به بیمار جسمی سر میزنند و هوایش را دارند، اما افراد اغلب افسردگی را بیماری نمیدانند، در صورتی که بیماریهای روانی بسیار بیشتر عملکرد فرد را مختل میکند، شاید فردی که دچار شکستگی دست یا پا شده حتی بتواند امورات خود را انجام دهد، اما کسی که افسردگی دارد توانایی و انگیزه هیچ کاری ندارد و یا از همه رانده شده است.
وی گفت: در این بخش بیماران مختلفی هستند، بیماران اختلال شخصیت و اسکیزوفرنی، افسردگی، دو قطبی، معتاد و... که با هر کدام نمیشود با یک مدل رفتار کرد، با برخی باید جدی برخورد کرد با یکی با لطافت و مهربانی و ... برخورد کرد.
این پرستار همدانی یادآور شد: در مدت این 16 سال تا به حال نشده از پرستاری بیماران روانی خسته شوم و هیچ وقت به این فکر نکردم که از این بخش به بخش دیگری بروم. با توجه به حادثه شهادت همسرم همکارانم گفتند هر بخشی که دوست دارم یا حتی وارد کار اداری که راحتتر بود شوم، اما اصلا نپذیرفتم، چراکه لذتی که پس از حال خوب یک بیمار به دست میآورم با چیزی برایم قابل مقایسه نیست و این لذت را نمیتوانم از انجام کار اداری بهدست بیاورم.
وی گفت: وقتی یک بیمار با حال بد وارد میشود و میتوانیم حال او را خوب کنیم حس خوبی را تجربه میکنیم؛ در این بخش لازم است که مدام با بیماران صحبت کنیم و انرژی زیادی لازم است. ناراحتی ما در مواقعی است که با حال خوب و درمان شده مرخص میشود اما به دلیل نبود مراقبت خوب دوباره بیماریاش برمیگردد بدترین حس است، بهخصوص برگشت دوباره یک بیمار خیلی برایم سخت است و این متأسفانه فراوانی دارد و برخی از بیماران در مدت کوتاهی دوباره باز میگردند.
عباسی بیان کرد: درست است که پرستاری ضمانت شغلی دارد و در بیمارستانها به آن نیاز است، اما اگر علاقهمند نباشی خیلی اذیت میشوی، شبکاری دارد، خستگی دارد به دلیل حجم بالای کار و ساعات زیاد بهدلیل کمبود پرستار ممکن است به خیلی از تفریحات و مهمانیها نرسند.
وی با اشاره به نوع نگاه مردم به پرستاران توضیح داد: پس از کرونا دید مردم به جامعه پرستاری بهتر از گذشته شد، چراکه ایثارگری پرستاران در این ایام دیده شد، خانم موسوی ارفع همکار خوب ما از پرستاران شهید ایام کرونا بود که در بخش من کار میکرد.
عباسی با توجه به وضعیت معیشت پرستاران و مهاجرت برخی از آنها تصریح کرد: کشور خودم ایران را خیلی دوست دارم، هیچ وقت به مهاجرت فکر نکردهام، از حقوق خود راضی هستم. اما، به دلیل سختیها و توانایی زیادی که این شغل احتیاج دارد دوست ندارم دخترم پرستار شود.
وی در پایان گفت: سال 1397 و سال 1400 بهعنوان پرستار نمونه انتخاب شدم، زمان خارج از کار و بیمارستان را فقط و فقط به فرزندانم اختصاص میدهم و از این نوع زندگی کاملا راضی هستم.
تهیه خبر: اکرم یوسفی پارسا
انتهای پیام