آگاهی جاده یکطرفهای است که امکان دور زدن یا دنده عقب گرفتن و بازگشت به دوران ناآگاهی در آن وجود ندارد. انسان با آگاهی پیوندی دیرین دارد و هر فرد، خواه یا ناخواه به این حس، میل و کشش دارد؛ خاصه آنکه بخواهد فرزندی را به این دنیا بیاورد یا اکنون دارای فرزند یا فرزندانی باشد؛ چراکه در طلب آن است تا با افزایش آگاهی خود و انتقال آن به نسل بعد، آیندهای روشنتر و شکوفاتر بسازد.
جاده آگاهی انتها ندارد؛ هرچه بیشتر بیاموزیم و آگاهتر شویم به ناآگاهیهای خود بیشتر پیمیبریم؛ از همین روی در فرهنگ تاریخی و دینی ما بر «ز گهواره تا گور دانش بجوی» تأکید فراوانی شده است. پرورش فرزند نیز نیازمند دانش است و هرچه آگاهی ما والدین در این حوزه افزایش یابد قطعاً روزگار کمچالشتر و فرزندان بالندهتری خواهیم داشت.
خبرگزاری ایکنا در راستای رسالت خود مبنی بر آگاهیبخشی، مجموعه بستههای مشاورهای را منتشر خواهد کرد که درباره «چالشهای کودکی و نوجوانی» برای مخاطب والدین است و مژگان هوشیار، روانشناس حوزه کودک و نوجوان، در این مجموعه هر بار به موضوعی خاص میپردازد تا با راهکارهای کارشناسانه، مسیر والدگری را برای والدین تسهیل کند. در ادامه گفتار هفتم با عنوان «نیازها» را مطالعه میکنید.
نیازها از اهمیت بسیار بالایی برخوردارند؛ اگر نیازها به اندازه کفایت برآورده شوند از سلامت روان برخوردار خواهیم بود. نیازهایی که ما از آنها صحبت به میان میآوریم نیازهای هیجانی هستند؛ «یانگ» این نیازها را مطرح میکند و رویکردش را با توجه به این نیازها تبیین میکند؛ اگر میخواهید بیشتر بدانید و بخوانید، با جستوجوی اسم یانگ به آن دست خواهید یافت.
پنج نیاز اساسی هیجانی عبارتاند از امنیت، خودمختاری، خودابرازگری، محدودیتهای واقعبینانه، تفریح که به تعریف آنها خواهیم پرداخت. نیازها چند ویژگی اساسی دارند که باید به آنها توجه کنیم؛ نیازها جهانشمول هستند یعنی هرجای دنیا باشیم از پیشرفتهترین کشور تا دورافتادهترین کشور این نیازها با ما همراه خواهد بود؛ بنابراین حرفهایی مثل اینکه «اینجا ایران است»، «بچههای الان فرق دارند» و... معنایی ندارد. تمامی انسانها نیاز دارند که به این پنج نیاز از طریق سالم پاسخ دهند.
در تمام طول حیات ما به این نیازها وابسته هستیم و زمانی فرانمیرسد که بگوییم دیگر به سنی رسیدهایم که لازم نیست امنیت داشته باشیم یا دیگر نیاز به تفریح نداریم. پس باید حواسمان به برآوردن نیازهای خودمان و دیگران باشد. نیازهای ما هر روز باید برآورده شوند؛ فقط حواسمان باشد برآوردن آن را دشوار نکنیم و همین که خودمان برای گذراندن وقت آزادمان تصمیم میگیریم به نیاز خودمختاریمان پاسخ دادهایم. ایجاد تعادل بین برآوردن نیاز خود و دیگران کار را دشوار میکند.
نیازها تقابلی هستند یعنی زمانی که ما نیاز خودمان را برآورده میسازیم اگر در کفایت باشد، نیاز دیگران هم پاسخ میگیرد. «کفایت» واژه بسیار کلیدیای است که به آن خواهیم پرداخت اگر برآوردن نیاز ما والدین به کفایت نباشد نیاز کودک ما سالم برآورده نمیشود. اگر به نیاز خودمختاری خودمان به عنوان والد به شکل افراطی پاسخ دهیم، در اکثر امور فرزندمان دخالت میکنیم و جای او تصمیم میگیریم؛ به این ترتیب کودک ما خودمختار نخواهد شد.
اگر ما با توجه به خلق و خوی کودک، نیازهایش را پاسخ دهیم کودک سالمی خواهیم داشت مثلاً اگر کودک ما به لحاظ ژنتیکی کودکی محتاط است لازم نیست محدودیتهای زیادی برایش بگذاریم. خودش در جاهای امن دوچرخه سواری میکند اما اگر کودکمان به لحاظ ژنتیکی جسور و اهل ریسک باشد، لازم است محدودیتهایی بگذاریم تا در مکانهای ناامن دوچرخه سواری نکند.
نمیتوانیم با دو فرزندمان به شکل یکسان رفتار کنیم؛ این به معنای تفاوت قائل شدن نیست. شاید یک فرزند ما دوست دارد دوچرخه داشته باشد آن دیگری ترجیح میدهد اسکوتر داشته باشد؛ پس لازم است به عنوان والد از آنها بپرسیم چه چیزی مورد علاقه آنهاست و در صورت سالم بودن، آن را محقق کنیم. کار آسانی نیست؛ قرار هم نبود کار آسانی باشد مثل تمام کارهایی که انجام میدهیم. لازم است بیشتر با فرزندانمان حرف بزنیم تا با دنیای آنها آشنا شویم. اگر دنیای فرزندمان را بشناسیم طی مسیر سردرگم نخواهیم شد؛ به دنیایش احترام بگذاریم و در زمان و مکان مناسب، تصویری واقعی از دنیای بیرون برایش تصویر کنیم به دور از احساس ترس، تهدید، تنبیه و... تا به تدریج دنیای درونی نوجوانمان به دنیای واقعی نزدیک شود.
مثلاً وقتی نوجوانمان از ما درخواست یک مدل بالاتر از موبایل را دارد قبل آن که مخالفت کنیم و از وضع مالی گلایه کنیم؛ بهتر است از او بپرسیم که چرا میخواهد این وسیله را خریداری کند؟ این موبایل جدید چه امکان جدیدی به او میدهد؟ آیا این امکان جدید تأثیری در روند رشد و پیشرفت او دارد؟ اگر کمکی نمیکند، بهتر است این هزینه برای مورد ضروری پسانداز شود. در آن زمان کودک این گفتوگوی مؤثر را نمیپذیرد، زیرا ما والدین در رابطه با خودمان اینگونه رفتار نمیکنیم و گرانترین گوشی در دستمان است یا در مواردی که لازم است برای ایجاد شرایط مناسب کاری نمیکنیم.
اگر ایجاد شرایط به لحاظ مالی برای ما دشوار است، فرزندمان را با محدودیت مالی آشنا میکنیم و با هم به دنبال راهحلی بگردیم تا شرایط ممکنتری را جایگزین کنیم. ما والدین وظیفه نداریم تمام امکانات را برای فرزندانمان فراهم کنیم؛ چهبسا اگر توان مالی بالایی داشته باشیم، این کار به کارآمدی فرزندمان کمک نخواهد کرد.
نوجوانان امروز به مراتب امکانات بیشتری از گذشتگان دارند اما آیا کارآمدترند؟ شاید به سبب استفاده از یکسری وسایل ارتباطی، باهوشتر به نظر برسند، ولی چقدر نوجوانان امروزی یاد گرفتهاند که از توانمندیهایشان استفاده کنند؟ اگر فرزند ما محدودیت را درک نکند، هیچگاه حل مسئله نخواهد کرد. از خودمان بپرسیم اگر فرزندمان محدودیت را نشناخته باشد، چگونه قادر خواهد بود با جهان واقعی که پر از محدودیت است روبهرو شود؟ اگر فرزندمان حرف منطقی ما را نمیپذیرد، حرف ما منطقی نیست یا خودمان به آن عمل نمیکنیم.
اگر اینطور است از الان شروع کنیم و با اذعان به اینکه تا کنون اشتباه کردهایم، در مسیر صحیح قدم برداریم. لازم است قبل از انجام هرکاری به صفحه اول دفتر یادداشتمان رجوع کنیم و قصد خودمان را مجدداً بررسی کنیم. هر قدر به لزوم این تغییرات بیشتر باور داشته باشیم، بیشتر اشتیاق برای تغییر خواهیم داشت و برایش بیشتر زمان و هزینه صرف خواهیم کرد. اگر برایمان دشوار است از متخصصان کمک بگیریم و واقعبینانه هزینهها را بودجهبندی کنیم و از خود بپرسیم در برابر این هزینه چه چیز به دست میآوریم؟ راههای زیادی برای کمک گرفتن وجود دارد و برای قدم نخست از اولین مهارت، حل مسئله کمک بگیریم و امکان کمک گرفتن را برای خانواده فراهم کنیم.
یادمان باشد متخصصان مثل یک مربی بدنسازی عمل میکنند و حرکات ورزشی و تغذیه را اصلاح میکنند و حرکات مناسب با فیزیک، سن، محدودیتهای حرکتی و... را پیشنهاد میدهند و در نهایت شما هستید که حرکات را انجام میدهید.
خود ابرازگری یکی دیگر از نیازهای ماست؛ زمانی که ما ناتوانیمان را از انجام کاری بیان میکنیم و کمک میطلبیم یعنی به این نیازمان توجه کردهایم. ما ابرانسان نیستیم و تمامی ما در حوزههایی توانمند و در حوزههایی کمتر توانایی داریم؛ بنابراین همگی نیازمند کمک هستیم. زمانهایی را که به دیگران کمک کردهایم به یاد بیاوریم که چه هیجان خوبی داشتهایم. چگونه است که این احساس خوب را از دیگران دریغ میکنیم و از آنها کمک نمیگیریم؟
اکنون دفتر یاداشتمان را باز کنیم و در دو ستون یا دو صفحه مجزا بررسی کنیم که اگر میخواهیم این مشکل که نمیتوانیم یک گفتوگوی سالم و مؤثر با اعضای خانوادهمان داشته باشیم حل شود؛ امکان دارد چه اتفاقات خوشایندی رخ دهد؟ به ذهنمان اجازه دهیم به دوردستها برود و برای نوشتن تأثیرات مثبت، محدودیت نگذاریم. همچنین بنویسیم اگر این مشکل حل نشود و شدت بگیرد، چه اتفاقات ناخوشایندی رخ خواهد داد. هرچه موارد بیشتری را بنویسیم، مشکل شفافتر میشود و لزوم تغییر قوت بیشتری میگیرد.
محمدسجاد محمدیان
انتهای پیام