امروز هفتم ذیالحجه مصادف با سالروز شهادت امام باقر(ع) است. محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب مشهور به امام محمد باقر(ع) پنجمین امام شیعیان بعد از پدر گرامیشان امام سجاد(ع) است. مشهورترین لقب ایشان «باقر» به معنای شکافنده است که بر پایه حدیث لوح، این لقب را پیامبر اسلام(ص) پیش از ولادت به ابشان دادند. امام باق (ع) حدود ۱۹ سال امامت شیعیان(از سال ۹۵ قمری تا ۱۱۴ قمری) را برعهده داشتند که با پنج نفر از خلفای بنیامیه از جمله ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک همزمان بود. امام در ۵۷ سالگی در هفتم ذیالحجه سال ۱۱۴ قمری به شهادت رسیدند. برخی هشام بن عبدالملک و بعضی ابراهیم بن ولید را عامل شهادت ایشان دانستهاند. طبق منابع تاریخی، امام باقر(ع) هنگام واقعه کربلا خردسال بودند و در این واقعه حضور داشتند.
امام باقر(ع) جنبشی علمی به وجود آوردند که در دوره امامت فرزندشان امام صادق(ع) به اوج خود رسید. ایشان در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد بنیهاشم بودند و روایات و احادیث ایشان در زمینه علم دین، آثار و سنت نبوی، علوم قرآن، سیره و فنون اخلاق و آداب بدان حد است که تا آن روز از هیچ یک از فرزندان امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به جا نمانده بود.
در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود شامل فقه و تفسیر و اخلاق را آغاز کرد. پیش از امام باقر(ع)، نظرات فقهی شیعه، محدود بود. سستی پایههای حکومت امویان، برای امام باقر(ع) و نیز امام صادق(ع) زمینهای را فراهم کرد که برای سایر ائمه(ع) فراهم نشد. این زمینه و نیز درایت و برنامهریزی و ذکاوت آنان سبب شد تا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بیشترین آرای فقهی، تفسیری و اخلاقی را در کتب فقهی و حدیثی از خویش بر جای گذارند. از این رو راویانی، چون محمد بن مسلم ۳۰ هزار حدیث و جابر جعفی ۷۰ هزار حدیث از امام باقر(ع) نقل کردهاند.
شهرت علمی امام باقر(ع) نه تنها در حجاز، بلکه در عراق و خراسان نیز فراگیر شده بود، چنانکه مردمی از خراسان دور ایشان حلقه زده و اشکالات علمی خود را از ابشان میپرسیدند. سالهای ۹۴ تا ۱۱۴ قمری زمان پیدایش مسلکهای فقهی و اوجگیری نقل حدیث درباره تفسیر بود. در این دوران گروههایی مانند خوارج، مرجئه، کیسانیه و غالیان در ترویج عقاید خود تلاش میکردند. امام باقر(ع) استدلالهای اصحاب قیاس را رد و میان عقاید اهل بیت(ع) با سایر فرق اسلامی مرزبندی کردند.
کار و تلاش در اوج زهد و تقوا
انسانهای کمظرفیت و کوتهاندیش، گمان میکنند که لازمه زهد و تقوا، این است که خرقهای پشمینه بر دوش افکنده و زاویه خلوتی را انتخاب کنند و روی از خلق بگردانند تا به خدا نزدیک شوند. اینان گمان میکنند که تلاش برای تأمین معاش و کسب روزی، مخالف زهد و توکل است و وظیفه انسان فقط ذکر گفتن و پرداختن به نماز و روزه است و روزی از هر جا که باشد میرسد، ولی برنامه امامان(ع) و از جمله امام باقر(ع) غیر از این بوده است. آنان، در اوج زهد و تقوا و در نهایت عبادت و بندگی خدا، اهل کار و تلاش بودهاند و از اینکه دیگران روزی آنها را تأمین کنند و خرج زندگی ایشان را بپردازند، به شدت بیزار بودهاند.
محمد بنمنکدر یکی از زهاد معروف عصر امام باقر(ع) است که همانند طاووس یمانی و ابراهیم بنادهم و عدهای دیگر، دارای گرایشهای صوفیانه بوده است. او خود نقل میکند که در یکی از روزهای گرم تابستان، از مدینه به سمت یکی از نواحی آن، خارج شدم، ناگاه در آن هوای گرم، محمد بنعلی(ع) را ملاقات کردم که با بدنی فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگی به امور زندگی است. با خود گفتم که بزرگی از بزرگان قریش، در چنین ساعت گرم و طاقتفرسا و با چنین وضعیت جسمی، به فکر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم.
به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم. ایشان نفسزنان و عرقریزان، سلامم را پاسخ گفتند. فرصت را غنیمت شمرده، به ایشان گفتم که خداوند، کارهایت را سامان دهد، چرا بزرگی، چون شما در چنین شرایطی به فکر دنیا و طلب مال باشد. به راستی اگر مرگ در چنین حالتی به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد؟ امام باق (ع)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستادند و فرمودند که به خدا سوگند، اگر در چنین حالتی مرگ به سراغم آید، به حق در حالت اطاعت از خداوند، به سراغم آمده است. این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بینیاز میکنم (تا دست حاجت و تمنا به کسی دراز نکنم). من زمانی از خدا بیمناک هستم که هنگام معصیت و نافرمانی خدا، مرگم فرا رسد. محمد بن منکدر میگوید که پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم که خدای رحمتت کند، من میخواستم شما را موعظه کنم، اما شما مرا راهنمایی کردید.
حضور سازنده و مؤثر در جامعه
امام باقر(ع) با اینکه توجه به استغنای نفس و لزوم تلاش برای کسب معاش داشتند و عملا در این راستا گام مینهادند، اما هرگز زندگی خود را وقف تأمین معاش نکرده بود، بلکه همت اصلی آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود. این درست است که نباید برای تأمین زندگی، سربار دیگران بود، ولی این نکته را نیز باید در نظر داشت که هدف اصلی و عالی زندگی، دستیابی به رفاه و ثروت نیست و نباید در طریق تلاشهای دنیوی، از ارزشهای اصیل زندگی غافل بود.
امام باقر(ع) در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمی و عملی را برای جامعه خویش داشتند. حضور در مجامع علمی و تأسیس جلسات فرهنگی، یکی از بهترین و ارزندهترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و است، زیرا هرگونه تکامل اجتماعی در ابعاد اخلاقی و معنوی و اقتصادی و ... منوط به تکامل فکری و فرهنگی است.
برای تبیین نقش حیاتی امام باقر(ع) در جامعه اسلامی، یاد همین نکته کافی است که جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند که فقیهترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفر هستند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر(ع) و امام صادق (ع) به شمار میآیند. سخن حسن بن علی الوشاء که از معاصران امام رضا(ع) است، خود گواهی روشن بر مدعای ماست که میگوید نهصد شیخ و بزرگ راوی حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگی از امام صادق(ع) و امام باقر چ(ع) نقل حدیث میکردند.
محققان بر این عقیده هستند که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در حقیقت بنیانگذار دانشگاه اهل البیت(ع) هستند که حدود شش هزار رساله علمی از فارغ التحصیلان آن به ثبت رسیده است. اصول اربعمائه همان رسالههای چهارصد گانهای است که در میان محدثان شیعه به عنوان کتب اصول شناخته میشود و از جمله آن شش هزار رساله به شمار میآید و چه بسا بیشتر محتویات کتب چهارگانه شیعه (کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب و استبصار) از همین رسالههای اربعمائه گرفته شده باشد.
رسیدگی به محرومان
درباره امام باقر(ع) گفتهاند که هرگز شنیده نشد که نیازمندی نیازش را به آن حضرت اظهار داشته و با پاسخ منفی، مواجه شده باشد. امام باقر(ع) همواره توصیه میکرد که وقتی نیازمندان به شما رو میآورند و یا شما میخواهید آنان را صدا بزنید، بهترین نامها و عناوین را درباره آنان به کارگیرید و با عناوین و اوصاف زشت و بیارزش و با بیاحترامی با ایشان برخورد نکنید.
امام صادق(ع) میفرمایند که پدرم با اینکه از نظر امکانات مالی، نسبت به سایر خویشاوندان در سطح پایینتری قرار داشت و مخارج زندگی وی، سنگینتر از بقیه بود، هر جمعه به نیازمندان انفاق میکرد و میفرمود که انفاق در روز جمعه، دارای ارجی فزونتر است؛ چنانکه روز جمعه، خود بر سایر روزها برتری دارد و نیز این سخن را هم امام صادق چ(ع) فرموده است که در یکی از روزها به حضور پدرم رسیدم در حالی که میان نیازمندان مدینه، هشت هزار دینار، تقسیم کرده و یازده برده را آزاد کرده بود.
شکیبایی و بردباری در روابط اجتماعی
شرط اصلی حضور سازنده و مفید در جامعه، برخورداری فرد از صبر و شکیبایی است. این ویژگی به عالیترین شکل آن در زندگی امام باقر(ع) مشهود است. برای نمایاندن این ویژگی ارزشمند در زندگی آن حضرت نقل این حدیث کافی است که مردی غیر مسلمان (نصرانی) در یکی از روزها با امام باقر (ع) روبرو شد. آن مرد به دلیلی نامشخص نسبت به آن حضرت کینه داشت، از این رو دهان به بدگویی گشود و با تغییر اندکی در اسم امام باقر(ع) گفت که تو بقر(گاو) هستی! امام(ع) بدون اینکه خشمناک شود و عکسالعمل شدیدی نشان دهد، با آرامش خاصی فرمود که من باقرم.
مرد نصرانی که از سخن قبل به مقصود نرسیده بود و احساس میکرد نتوانسته است امام را به خشم وادارد، گفت که تو فرزند زنی آشپز هستی امام(ع) فرمود که این حرفه او بوده است چ(و ننگ و عاری برای او نخواهد بود) مرد نصرانی، پا فراتر نهاد و با گستاخی هر چه تمامتر گفت که تو فرزند زنی سیاهچرده و زنگی و ... هستی. امام(ع) فرمود که اگر تو راست میگویی و مادرم آنگونه که تو توصیف میکنی بوده است، پس از خداوند میخواهم او را بیامرزد و اگر ادعاهای تو دروغ و بیاساس است، از خداوند میخواهم که تو را بیامرزد.
در این لحظه، مرد نصرانی که شاهد حلم و بردباری اعجابانگیز امام باقر(ع) بود و مشاهده کرد که این شخصیت اصیل و پرنفوذ، علیرغم پایگاه عظیم اجتماعی و علمی خود که صدها شاگرد از درس او بهره میگیرند و در میان قریش و بنیهاشم از ارج و منزلت و حمایت برخوردار است، به جای عکسالعمل منفی و مقابله به مثل در برابر بدزبانیهای او، چون کوه صبر و شکیبایی، آرام و مطمئن ایستاده و با او سخن میگوید، ناگهان در دادگاه وجدان خویش، خود را محکوم و شکست خورده یافت و بی تأمل از گفتههای خود معذرتخواهی کرد و اسلام آورد.
ارزش و اهمیت اینگونه شکیبایی و بردباری، چه بسا برای بسیاری از انسانها، نامفهوم باشد، ولی کسانی، چون خواجه نصیرالدین طوسی که از یک سو افضل عالمان عصر خویش در علوم عقلی و نقلی شناخته شده و از سوی دیگر منصب وزارت را در دستگاه حکومت به وی واگذار کردهاند، در اوج موقعیت علمی و اجتماعی، به امام خویش اقتدا کرده و در مقابل بدگویان به صبری شگفت نایل میشود.