به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین غلامرضا بهروزیلک؛ استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع)، شامگاه 27 تیرماه در نشست علمی «امکان مرجعیت علمی قرآن کریم» که از سوی انجمن مباحثات قرآن کریم برگزار شد با بیان اینکه بحث مرجعیت علمی قرآن کریم کمابیش در قالب موضوعاتی چون قرآن و علم و علم دینی و ... از قبل وجود داشته است، گفت: زمانی ما فقط دنبال این بودیم که تفسیر علمی از قرآن کریم داشته باشیم و مباحث علمی را در قالب رویکردهای تفسیر علمی دنبال میکردیم؛ از سال 1386 بنده درگیر ایجاد رشتههای قرآن و علوم در جامعه المصطفی(ص) بودم و از جمله در رشته علوم سیاسی این کار دنبال شد و تاکنون 5 دوره در مقطع دکتری فارغالتحصیل داریم.
وی با اشاره به تاکید حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تولید علوم انسانی اسلامی و ورود حوزه به این عرصه در سال 1366، افزود: برای این کار دارالعلم مفید، مؤسسه آموزشی باقرالعلوم(ع) و بنیاد باقرالعلوم(ع) و نهادهای مختلف دیگری شکل گرفت؛ در دهه 60 در حوزه متخصص علوم انسانی به معنای تخصصی یا نداشتیم و یا کم داشتیم تا جایی که برای تدریس این رشتهها در مقطع کارشناسی باید متخصص علوم سیاسی از تهران میآوردیم ولی امروزه فارغالتحصیل مقطع دکتری و اساتید متعدد داریم.
بهروزیلک با بیان اینکه بحث قرآن و علم این است که ما چگونه بتوانیم براساس معارف قرآن علوم بشری سازمانیافته را آنچنان که در مراکز علمی معمول است تولید و یا آنها را قرآنی کنیم، گفت: بنابراین مراد از مرجعیت علمی قرآن کریم این است که قرآن چگونه بر دانشها اثرگذار باشد. چنین نگاهی به علوم نگاه درجه دوم است یعنی از بیرون علم به علوم مینگریم و اینکه یک علم چگونه اثر پذیرفته یا میتواند بپذیرد.
استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) با اشاره به تدوین منشور مرجعیت علمی قرآن کریم، اظهار کرد: این منشور بعد از چندسال مشورت و بحث با استادان قرآنپژوه و متخصصان علوم مختلف از سوی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه تدوین شده است و بالغ بر 30 نفر به صورت منظم و غیرمنظم درگیر در این موضوع بودهاند. منشور، مرجعیت علمی قرآن کریم را اثرگذاری معنادار قرآن کریم بر هر دانش ساختیافته تعریف کرده است و مراد ما از دانش ساختیافته هم یک رشته علمی است که البته این رشته علمی بعدها به Science تقلیل یافت زیرا Science به علمی گفته شد که سازمان یافته است ولی به شکل تجربی و استدلالی به دست آمده است. ما در مرجعیت علمی قرآن، رشته را آگاهیهای سازمانیافته بشری میدانیم و روش آن را به تجربه تقلیل نمیدهیم همچنین امکان جا دادن آگاهی جدید هم براساس این تعریف در یک رشته وجود دارد.
بهروزیلک با بیان اینکه مراد ما از تاثیرگذاری قرآن کریم بر علوم این نیست که یافتههای علوم جدید را نادیده بگیریم کما اینکه فردی به غلط کتاب پزشکی مرجع را آتش زد، اظهار کرد: مراد ما همچنین قرآنبسندگی نیست؛ امروزه یکی از آسیبها در مطالعات قرآنی، قرآنبسندگی است ولی مرجعیت علمی قرآن به معنای این کار نیست گرچه قرآنبسندگان هم میتوانند وارد این بحث شوند ضمن اینکه مراد ما ارائه تفسیر موضوعی قرآن کریم هم نیست زیرا در تفسیر موضوعی متعارف، فقط دنبال احیاء و کشف و توضیح معارف قرآن کریم هستیم. تفسیر موضوعی با مرجعیت علمی فرق دارد؛ تفسیر دیدگاه قرآن در مورد یک موضوع را بیان میکند ولی مرجعیت علمی قرآن کریم دنبال لون دادن معارف قرآنی به یک رشته است.
وی با بیان اینکه مرجعیت علمی قرآن کریم معادل تمدنسازی قرآنی هم نیست، اضافه کرد: یکسری علوم بشری وجود دارند که از قرآن اثر میپذیرد و یا میتوانند بپذیرند و در مرجعیت میتوان در این باره بحث کرد که مثلا علومی چون فقه و اخلاق و تربیت و ... چقدر قرآنبنیان شده است. ضمن اینکه اگر علمی وجود نداشته باشد مثلا اقتصاد قرآنی، در این تعریف میتوان دنبال تولید چنین علمی هم باشیم.
استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) با بیان اینکه مرجعیت علمی قرآن کریم سه مسئله کلیدی دارد، اضافه کرد: اول اینکه قرآن کریم بر کدام علم اثر بگذارد، بر کجای علم اثر بگذارد و چگونه بر یک علم اثر بگذارد که البته این سه موضوع در مقام تصور سه نوع هستند ولی در مقام تعین، یکی هستند. منشور مرجعیت قرآن در این باره توضیحاتی داده است از جمله اینکه فرض بر این است که علوم به سه دسته علوم اسلامی، علوم انسانی و علوم طبیعی قابل تقسیم هستند که فقط در حوزه علمیه بیش از 450 رشته و گرایش تولید شده است.
بهروزیلک افزود: تاثیر قرآن کریم فقط بر رشتههای مختلف علوم نیست بلکه میتواند بر میانرشتهها هم مؤثر باشد و به تعبیر دیگر بر تک رشته، میان رشتهها و چندرشتهها هم اثرگذار باشد. بحث دیگر قلمرو مرجعیت قرآن کریم است یعنی قرآن بر کجای یک علم اثرگذار است. در اینجا تقسیمات مختلفی وجود دارد؛ اول مبادی علم اعم از تصوری و تصدیقی؛ مثلا یکی از مبادی تصوری، انسان است و قرآن با تعریف خود از انسان، میتواند اثر بگذارد. دوم اصول اولیه علوم است یعنی گزارههای پایه پذیرفته شده در علوم. مبادی هم دو نوع است یکی عام که شامل مبادی هستیشناسی و ارزششناختی و غایتشناختی و ... است ولی گاهی ممکن است بر مبادی خاص یک علم اثر بگذارد؛ مثلا در رشته سیاست، نسبت میان دین با سیاست و پیوند میان دین و سیاست یکی از مبادی است که باید از قبل حل شود یا اینکه آیا انسان آزادی سیاسی دارد یا خیر؟ و اینکه آیاتی چون «لا اکراه فی الدین» میتواند در این زمینه مفید باشد یا خیر.
وی با بیان اینکه بحث دیگر قلمرو و مسائل دانش است، تصریح کرد: علم همیشه با مسائل بالقوه و بالفعل مواجه است و البته مسائلی وجود دارند که به ذهن کسی خطور نکرده است و آیندگان آن را کشف خواهند کرد و بعد هم سخن از روششناسی علوم است. تاثیر قرآن بر کاربست و اهداف علوم هم از دیگر مقولات مهم در این بحث است همچنین تاثیر قرآن بر یکسری مکتبوارهها و دانشهای درجه دوم مانند فلسفه علم از دیگر موضوعات مهم در بحث مرجعیت علمی قرآن است یعنی یکبار میگوییم که قرآن بر علم فقه چه تاثیری دارد ولی گاهی بحث بر سر این است که قرآن چه تاثیری بر فلسفه علم فقه دارد یا قرآن چه تاثیری بر فلسفه فلسفه علم سیاست میگذارد.
بهروزیلک با بیان اینکه بحث آیندهپژوهی دانش هم از دیگر مقولاتی است که تاثیر قرآن بر آن قابل بررسی است، اظهار کرد: سؤال محوری در بحث ما «امکان مرجعیت علمی قرآن» بود و به نظر بنده ما میتوانیم بپذیریم که معارف قرآن کریم میتواند و ممکن است بر علوم اثرگذار باشد. این بحث که آیا میتوان معارف علمی را در قالب تفسیر موضوعی از قرآن بگیریم یا خیر از قدیمالایام مورد بحث مفسران بوده است ولی بحث ما بر امکان ابتنای علوم مختلف بشرساخته بر بنیادهای قرآنی و پذیرش استلزامات آن است. مثلا آیا در داخل قرآن معارف علمی وجود دارد؟ البته بحث ما فراتر از این است و آن اثرگذاری بر علوم ساختیافته است و نه صرفا اثبات وجود یکسری معارف علمی در قرآن.
استاد دانشگاه باقرالعلوم(ع) به ذکر دلایلی در مورد امکان مرجعیت قرآن کریم پرداخت و تصریح کرد: اولین دلیل این است که فاعل و خالق علم، خداوند است و ما کاربر علم هستیم؛ علم اگر عبارت از یکسری آگاهیهای سازمانیافته در مورد هستی باشد این علم از کجا آمده است و طبیعتا کسی که آفرینش را خلق کرده است علم را هم آفریده است؛ مغز و قلب و فهم و درک انسان توسط خدا آفریده شده است و اگر ما موحدانه فکر کنیم و توحید ربوبی را بپذیریم فاعل و خالق مطلق علم خدا خواهد شد. الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ۖ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ.
وی با تاکید بر اینکه بزرگترین دلیل بر اینکه ما میتوانیم خودمان را مجاز بدانیم که از معارف قرآن برای شناخت علوم و امور استفاده کنیم این است که هم عالم و هم علوم هر دو مخلوق خداوند هستند، گفت: در سوره مبارکه اسراء آمده است: قُلْ لَوْ كَانَ مَعَهُ آلِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْا إِلَىٰ ذِي الْعَرْشِ سَبِيلًا؛ آیتالله جوادی آملی توضیح داده است که اگر چند خدا در مقام خالقیت و ربوبیت وجود داشت هر خدایی باید خلقت خودش را پیش میبرد مثلا اگر یک خدا دو دو تا را 4 تا کرده است ممکن است خدای دیگری چیزی دیگری را خلق میکرد و این خدا یک عرش و خدای دیگر عرش دیگر و عالم بهم میریخت بنابراین اگر فاعلیت خدا را بپذیریم آرامش بر ما حاکم خواهد شد.
بهروزیلک با بیان اینکه نسبیت یک امر فراگیر در زندگی انسان مدرن امروز است، اظهار کرد: نسبیت ناشی از این است که عالمان، نسبی هستند مانند داستان فیل مولوی؛ اگر ما نتوانیم خدای واحد را ثابت کنیم به هیچ وجه از نسبیت نخواهیم توانست فرار کنیم؛ نسبیت زمانی برطرف خواهد شد که قبول کنیم«الحق من ربک...» و «خالق کل شیء». با این فرض آیا میتوان به خالق علم و عالم خرده بگیریم که چرا در مورد ویژگی انسان توضیح داده است؟ یا اقتصاد درست چگونه باید باشد؟ وقتی خدا اساس این موضوعات را جعل کرده است آیا امکان بهرهگیری از آن وجود ندارد؟ ما معتقدیم علم بشری میتواند از معارف قرآن چون خدا خالق و فاعل اصلی علم است متاثر باشد.
در پایان این نشست آیتالله محمدعلی ایازی، استاد دانشگاه آزاد اسلامی، حجتالاسلام والمسلمین مهراب صادقنیا؛ استاد دانشگاه ادیان و مذاهب، حجتالاسلام و المسلمین شیواپور، استاد دانشگاه مفید و اخوان صراف؛ پژوهشگر قرآنی به نقد مباحث وی پرداختند که به برخی از آنها اشاره میشود.
1. آنچه لازم است در فرضها و مبادی اولیه بحث شود، انتظار ما از دین به طور عام، و از متن دینی به طور خاص، و از قرآن به طور اخص است. آیا انتظار ما از قرآن هدایت معنوی بشر و افقگشایی در بینش و نگاه اوست یا منبع معرفتبخش هم هست؟ آیا مقصود قرآن این هست که از آن علوم طبیعی یا اجتماعی استخراج شود و آیا در این حوزهها معرفتبخش است؟ یا کارکرد و نقش قرآن چیز دیگری است؟
2. نکته مهم دیگر آن است که خود قرآن خود را چگونه معرفی میکند و چنین رسالتی برای خود قائل است یا خیر.
3. ادعای شما اثبات مرجعیت علمی قرآن است اما ادله شما مرجعیت نگاه دینی و توحیدی و ایمانی را اثبات میکند بنابراین ادله اعم از مدعاست.
4. فقیهان ما نیز به قرآن استناد میکنند حال سوال این است که آیا این امری بشری است یا الهی؟ اگر در حوزههای علوم اسلامی استنباط فقها از قرآن امری الهی است پس قداست دارد، اما اگر امری بشری است پس جای اما و اگر دارد و نمیتوان برای آن مرجعیت علمی قائل شد؛ چه رسد به حوزههای اقتصاد و سیاست.
5. عنوان شما شامل همه علوم میشود، طبیعی و تجربی و اسلامی، باید به طور مشخص در همه این موارد حرف قرآن آشکار شود تا مرجعیت علمی آن معلوم شود.
6. اگر قرارست از مرجعیت قرآن صحبت شود باید ابتدا ماهیت قرآن معلوم شود که آیا قرآن متنی علمی است یا گزارههای قرآن ماهیتی همدلانه دارد؟ به عنوان مثال وقتی قرآن میگوید آسمانها و زمین را در شش روز آفریدیم، خبر از واقعیتی میدهد یا از باب همدلی با فهم موجود میان مردم بوده است؟
7. به کار بردن مفهوم مرجعیت و سپس تقلیل آن به اثرگذاری مناسب نیست.
8. در نسبت بین دادههای وحیانی و علم جدید؛ یک دسته میگویند علم هرچه بگوید باید با دادههای وحیانی ارزیابی کرد. یعنی کتاب مقدس شاغول علم است و علم مشروط به سازگاری با آن پذیرفته است. وقتی سخن از مرجعیت قرآن میزنیم یعنی علم مشروط به اینکه با قرآن ناسازگار نباشد پذیرفته است. حال با طرح این ادعا، و سپس تقلیل آن به اثرگذاری، عقبنشینی نامناسبی کردهاید.
وقتی سخن از مرجعیت قرآن در علم میرود، باید معلوم شود علم به چه معناست؟ اگر مرجعیت قرآن در شیوه بررسی واقعیت است و بر این اساس باید گفت قران کریم درباره اینکه چگونه باید واقعیت را بررسی کرد، شیوهای به ما میدهد که حاکم بر همه شیوههای مورد استفاده در علوم تجربی است. و همه کسانی که دنبال علم اسلامی هستند، باید آن شیوه را تولید کنند که با شیوه پراگماتیستها، پوزیتیویستها، اینترپرتیوها و... فرق کند.
9. همواره سخن از مرجعیت علمی قرآن است اما در عمل میبینیم سخن از روانشناسی یا جامعهشناسی، یا علوم سیاسی و در حقیقت علوم انسانی است و وارد علوم طبیعی نمیشوند. در حالی که قرآن کریم بیشتر درباره طبیعت و علوم طبیعی حرف زده است. به زعم من علوم طبیعی هژمونی خود را بر مدعیان علم دینی تحمیل کرده است. به همین دلیل وقتی کسی کتاب طب را آتش میزند، اولین کسی که ایشان را محکوم میکند آقای اعرافی است و این به این معناست که علم طب طبیعی واقعیت دارد و طبیبها باید کار خودشان را بکنند. اما اگر کسی کتاب ایمل دورکیم را آتش بزند، هیچ کس او را محاکمه نمیکند بلکه تشویقش هم میکنند. یعنی زور آنها به روانشناسی و جامعهشناسی و اقتصاد و مدیریت رسیده است، اما زورشان به طب نرسیده است. این در حالی است که روش هر دو دسته علوم، تجربی است و فرق در هدف آنهاست؛ در علوم انسانی دنبال تفهم هستیم و در علوم تجربی دنبال تبیین هستیم. و معلوم نیست چرا بائک لاتجر و بائی تجر.
10. خلطی بین معانی علم وجود دارد؛ علم الهی، مطالب قرآن و علوم بشر همه به جای هم به کار میرود. وقتی از یک گزاره قرآنی برای اثبات یک فرضیه استفاده میکنید که در آن از واژه علم استفاده شده است، گاهی ممکن است علم تکوینی باشد، گاهی اشاره به غریزه بشر دارد – مثل علم الانسان ما لم یعلم. پس قرآن جایی نگفت که این علوم را ملاحظه کرده یا در صدد بیان آن بوده است و چون اینها نیست، شاید ابزار فراگیری علم مراد باشد. پس استدلال از این ناحیه سست است.
11. در امکان مرجعیت علمی قرآن دلیل را فاعلیت خدا و امکان ایجاد علم دانستید. مگر خداوند ناظر به اینها آن مطالب را فرموده است؟ و مگر هرچه امکان ایجاد داشته باشد، خداوند ایجاد میکند؟ با طرح یک امکان انتزاعی، از کجا ثابت میکنید که در قرآن بر اساس آن مطلبی آمده است؟ و مگر این علوم از نظر قرآن اصالتی دارند؟
12. جامعیت باید تعریف شود. جامعیت قرآن نسبت به چیست؟ این منشور(منشور مرجعیت علمی قرآن) در این حد نمیتواند اقناع ایجاد کند و اینکه گفتید قرآن پاسخگوی نیازهای امروز است هم باید دقیقا مراد از آن معلوم باشد و هم نیازمند دلیل است.
13. اگر ما به جای این همه استدلال از بیرون قرآن، ده نمونه استدلالهای قرآن و کیفیت سخن خدا با بشر را ملاحظه میکردیم، شاید همه چیز طور دیگری بود. شاید این کتاب میخواهد توجه انسان را ضمن تمامی این گزارهها به خالق جهان معطوف کند و میخواهد به شما یقین دهد که لقائی در کار خواهد بود و آخرتی در کار است و اینکه اینجا که هستید جای بسیار پستی است و برای اینکه از این موجود به آن مطلوب برسید، چه راه دشواری در پیش دارید. و در این راه دشوار چه چیزهایی میتواند به شما کمک کند. این کل ماجرای قرآن است و ربطی به گزارههای علوم ندارد.
14. واقعا ساحات علوم، دست کم علوم انسانی و تجربی و ریاضی، با هم فرق میکند و هیچ طور به هم مربوط نیست. علوم تجربی تماما بر اساس مدلسازی است یعنی پدیدهای مشاهده میشود و مدلی علمی در میآید و با آزمون تأیید میشود بدون آنکه مدعی حکایتگری از واقع باشد بلکه مدلی برای بیان واقع است در حالی که گزارههای قرآن بدیل این مدلها نیست، بلکه از افقی فرادستی چیزی میگوید و هیچ امکان آزمودن هم به بشر نمیدهد.
15. ما نفهمیدم این منشور برای چه نوشته شده است. منشور یعنی چه؟ آیا عدهای نتیجه خود را به دیگران اعلام کردهاند؟ و دیگران برای اقناع باید استدلال آن را ببینند. اگر به جای آن، رساله مختصری بود که مدعیات واضح و استدلالها فشرده و چکیده پشت آن بود بهتر بود و حتما باید ایدههای طرف مقابل هم نقد شود.