به گزارش ایکنا، نخستین شماره پنجاه و هفتمین دوره فصلنامه علمی پژوهشی «ادیان و عرفان» به صاحبامتیازی دانشگاه تهران منتشر شد.
عناوین مقالات این شماره بدین قرار است: «جایگاه علوم عقلی در عصر امام محمد غزالی تبیین اختلاف غزالی و شیخ بوعلی سینا»، «در جستوجوی همسازی: بازسازی اجتماعی ـ سیاسی دستگاه فکری کنفوسیوس»، «تربیت اخلاقی و خودشکوفایی در اندیشه منسیوس»، «تاریخ تحولات دینی و مذهبی در قزوین از آغاز فتوحات اعراب مسلمان تا برآمدن صفویان».
در چکیده مقاله «جایگاه علوم عقلی در عصر امام محمد غزالی تبیین اختلاف غزالی و شیخ بوعلی سینا» میخوانیم: «مجادله، مباحثه و نقد، از امتیازات فرهنگ اسلامی و ایرانی است که با تکیه بر آموزههای قرآنی و سنّت نبوی بهطور فزاینده رشد کردهاست و همواره ویژگیهای محیط دینی اعصار را بهطور تقریبی نشان میدهند. زمانی که در بغداد، کتابی و یا ایدهای علمی بروز میکرد، به سرعت و در اندک زمان ممکن، در اندلس و ماورا النّهر، بدون سوگیریهای سیاسی و طرح مسائل حاشیهای، مورد نقد و بررسی قرار میگرفت. ابوحامد غزالی یکی از بزرگان کمنظیرِ ساحت علم در جهان اسلام است. او همچنین یکی از سرسختترین مخالفان فلسفه بوده که با تحریر کتاب بسیار اثربخشِ تهافتالفلاسفه تلاش کرده است، آرای فلاسفه از جمله ابنسینا را به محک نقد کشیده و سستی افکار ایشان را بیان کند. مقاله پیشرو بر آن است، جایگاه علوم عقلی در عصر امام محمد غزالی و اختلاف میان ابنسینا و غزالی را با رویکرد توصیفی-تحلیلی تبیین و تحلیل کند. یافتههای پژوهشی حاکی از آن هستند که غزالی قصد داشت، ایمان مسلمانان را به صلابت و اصالت اولیه خود بازگرداند، اما بهواسطۀ مخالفتش با فلسفه و فلاسفه، موجبات انهدام ریشههای فلسفه در بسیاری از کشورهای اسلامی را فراهم آورد. همچنین بر بنیاد پژوهش حاضر روشن میشود که اختلاف میان غزالی و ابنسینا، صرفاً یک سوء تفاهم و تصوری نادرست بودهاست؛ زیرا غزالی مدّعی بود، دغدغههای دینی او عامل اصلی موضعگیری وی در برابر فلاسفه مشائی از جمله ابنسینا شده است.»
در طلیعه مقاله «در جستوجوی همسازی: بازسازی اجتماعی ـ سیاسی دستگاه فکری کنفوسیوس» آمده است: «بیتردید کنفوسیوس در زمرۀ بزرگترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ اندیشۀ شرق دور است. با این حال، او چنانکه رویه حکمای شرق است، تعالیم خود را در قالب کلمات قصار و حکمتهایی موجز به شاگردان انتقال داد و هرگز نکوشید آنها را، چنانکه رویۀ فیلسوفان غرب است، در قالب ساختاری نظاممند ارائه دهد. همین امر باعث شده است تا محققان دربارۀ شخصیت و تعالیم او اختلافنظرهایِ جدی داشته باشند. نویسنده مقاله پیشرو مدعی است، کنفوسیوس پیش از هر چیز، یک نظریهپرداز و مصلح اجتماعی است، نه یک فیلسوف یا یک معلم اخلاق یا یک رهبر دینی. مطابق این خوانش، آموزه محوری او همسازی (هی) است و سایر اندیشهها و تعالیم وی را باید در نسبت با این آموزه بازخوانی کرد. به اعتقاد کنفوسیوس، اگر در وهلۀ نخست طبقه حاکم و سپس عموم مردم وظایف خود را در قبال دیگران بهدرستی بشناسند (جِنکْمینک)، پایبندی به وظایف خود را همچو یک تکلیف دینی قلمداد کنند (لی)، انگیزه آنها از انجام وظایف نه کسب منفعت و سودجویی، بلکه شفقت و انساندوستی باشد (رن)، و وظایف خود را به صحیحترین صورت ممکن عملی سازند (یی)، انسان کامل و سرمشق (جُنتْسه) خواهند بود؛ بدینسان جامعه نیز به سامان خواهد شد و همسازی تحقق خواهد یافت.»
در طلیعه مقاله «تاریخ تحولات دینی و مذهبی در قزوین از آغاز فتوحات اعراب مسلمان تا برآمدن صفویان» آمده است: «از میان ولایتها و شهرهای ایران، قزوین از حیثِ تاریخ تحولات دینی حائز اهمیت بسیاری است و از دیرباز زرتشتیان، مزدکیان و پیروان یهودیت و مسیحیت در آنجا حضور داشتهاند. چگونگی اسلامی شدن قزوین، مسئله اصلی پژوهش حاضر است. پژوهش پیشرو به روش تاریخی و با رویکرد توصیفی-تحلیلی صورت گرفته است و براساس آن روشن میشود، زرتشتیانِ قزوین که نخست تنها به دلیل امتناع از پرداخت «جزیه» اظهار اسلام کرده بودند، در اولین فرصت ممکن بر فاتحان اسلامی شوریدند؛ اما پس از آن، این شهر توسط اعراب مسلمان برای دومین مرتبه و این بار بهقهر گشوده شد. با این همه، بسیاری از زرتشتیان همچنان بر آیین خود ماندند، چنانکه تا اواخر سده سوم هجری امکان برگزاری مراسم مذهبی خود را داشتهاند. در قزوینِ دوره اسلامی تا سده ششم، اکثریتِ مسلمانان این شهر، در کنار اقلیت شیعه، مذهب شافعی داشتند. حضور گاه و بیگاه اسماعیلیان و نیز علویان و آلبویه در قزوین هم بر گرایشهای دینی اثرگذار بوده است.»
انتهای پیام