کد خبر: 4274268
تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۵

بررسی انگاره شفابخشی قرآن کریم در تفاسیر روایی

در نشست «انگاره شفابخشی قرآن کریم در تفاسیر روایی» ضمن تشریح تحولاتی که در طول تاریخ در خصوص تفسیر شفا بودن قرآن رخ داده است، بر لزوم پژوهش بیشتر در این زمینه تأکید شد.

تحول مفهوم شفا بودن قرآن در طول تاریخ و لزوم پژوهش در خصوص آنبه گزارش خبرنگار ایکنا، هشتمین و آخرین جلسه از دوره آموزشی «دومین مدرسه رمضانی شفاء: گذری بر یافته‌های علمی الهیات سلامت» به همت اندیشکده حکمت طبیعی و الهیات سلامت دانشگاه امام صادق(ع) و مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی و طب ایرانی و مکمل دانشگاه علوم پزشکی ایران، با حمایت دفتر طب ایرانی و مکمل وزارت بهداشت و با همکاری فرهنگستان علوم پزشکی ایران، با سخنرانی محمدعلی محققی، معاون علمی فرهنگستان علوم پزشکی ایران؛ مرتضی سلمان‌نژاد، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) و ارائه امیرحسین فراستی، عضو اندیشکده حکمت طبیعی و الهیات سلامت با موضوع «انگاره شفابخشی قرآن کریم در تفاسیر روایی» در بستر اسکای‌روم برگزار شد که مطالب مطرح شده در این نشست را با هم می‌خوانیم.

محمدعلی محققی، معاون علمی فرهنگستان علوم پزشکی:

در این نشست به بیان دو مسئله می‌پردازم. نخست، تحلیل مفهومی سلامت بر اساس شواهد دینی، قرآنی، معنوی، اخلاقی و تاریخی در چارچوب معارف اسلامی و دوم، چشم‌انداز آینده و تداوم برنامه‌های مرتبط با این حوزه. 

در خصوص محور نخست، با عنایت به مباحث ارائه‌شده توسط استادان که مبتنی بر تحقیقات عمیق علمی و دینی بوده، لازم است تأکید شود که درک سلامت در نظام معارفی اسلام، ماهیتی فراتر از مفاهیم رایج پزشکی دارد. برای نمونه، در جلسه پنجم این مباحث، به این نکته اشاره شده که در متون روایی و احادیث، تمرکز اصلی بر تشخیص بیماری نیست. این رویکرد از آنجا نشئت می‌گیرد که در منابع دینی اسلام و حتی در متون علمی بین‌المللی و طب سنتی دوران تمدن اسلامی (که متأثر از آموزه‌های اسلامی است) اساس سلامت بر دو پایه استوار است، نه بر بیماری. سلامت مفهومی مستقل از بیماری‌شناسی و درمان‌شناسی دارد و به‌عنوان یک نیاز فطری و حق ذاتی بشر، از ابتدای تکوین نطفه انسان تا پایان عمر و حتی پس از آن، تداوم می‌یابد. 

هدف اصلی در این نگرش، تأمین سلامت، حفظ آن و سپس ارتقای مستمر آن است. در متون دینی، همچون مناجات‌های صحیفه سجادیه، سلامت همواره با مفاهیمی چون نمو، تعالی و حرکت به سمت کمال همراه است که حد و مرزی ندارد و هر سطحی از آن، مقدمه‌ای برای دستیابی به سطوح بالاتر محسوب می‌شود.

از این رو، پیشگیری از بیماری نیز به‌عنوان بخشی از فرآیند ارتقای سلامت در نظر گرفته می‌شود، نه به‌عنوان موضوعی مستقل. بنابراین، انتظار نمی‌رود معارف اسلامی که برای هدایت بشر در تمامی ادوار تاریخ تا قیامت طراحی شده‌اند، صرفاً به مسائل عارضی مانند بیماری بپردازند، هرچند به این موضوعات نیز توجه شده است. 

در این چارچوب، گفتمان سلامت در معارف دینی باید براساس اصالت مفهوم سلامت شکل گیرد. در این زمینه، سه واژه کلیدی وجود دارد: اول واژه سلامت(سلام) که در متون دینی، این واژه عمدتاً به سلامت روحی و معنوی اشاره دارد، نه صرفاً سلامت جسمانی. دوم صحت که این اصطلاح بیشتر به سلامت جسمانی و بدنی اختصاص دارد و سوم عافیت که همان‌گونه که در مناجات ۲۳ صحیفه سجادیه آمده، این مفهوم هر دو جنبه سلامت روحی و جسمانی را دربرمی‌گیرد.  

بر این اساس، لازم است مباحث سلامت در چارچوب معارف اسلامی، به بنیان‌های قرآنی و دینی بازگردد و بر محوریت سلامت (و نه بیماری) استوار شود. این نگرش در طب سنتی دوران اسلام و ایران نیز که به شدت متأثر از آموزه‌های اسلامی بوده، به وضوح قابل مشاهده است. در این نظام فکری، سلامت‌محوری به‌عنوان اصل اساسی حاکم است و تمامی ابعاد پیشگیری، حفظ و ارتقای سلامت در آن مورد توجه قرار گرفته‌اند.

لزوم توسعه گفتمان سلامت در معارف اسلامی

موضوع دوم که لازم است آن را مطرح کنم این است که در راستای تداوم و توسعه مباحث مرتبط با سلامت در چارچوب معارف اسلامی، ضروری است به ابعاد کمتر پرداخته‌شده یا مغفول‌مانده توجه ویژه شود. در حالی که سلامت جسمانی به‌صورت گسترده در متون دینی، تحقیقات علمی و گفت‌وگوهای عمومی مورد بحث قرار گرفته. سلامت روان به‌عنوان بحران عصر حاضر، نیازمند بررسی عمیق‌تر است.

امروزه، جوامع انسانی از جمله جامعه ما، با اختلالات روانی، ناهنجاری‌های رفتاری و پیامدهای ناشی از آن دست‌به‌گریبان هستند. معارف اسلامی، به‌ویژه قرآن و سنت، نه‌تنها منابعی برای درمان بیماری‌ها، بلکه اساساً راهنمایی برای تحقق، حفظ و تعالی سلامت هستند. این منابع، ظرفیت بالایی در پیشگیری از بیماری‌های روانی و مقابله با بحران‌های سلامت روان دارند، اما نیازمند بازخوانی، بسط و کاربردی‌سازی در گفت‌وگوهای علمی و اجتماعی هستند. 

ابعاد مغفول‌مانده سلامت در معارف اسلامی

اول سلامت معنوی: در سال‌های اخیر، تلاش‌های ارزشمندی در این حوزه صورت گرفته، از جمله طرح نظریه سلامت معنوی توسط آیت‌الله رشاد در پژوهشگاه اندیشه اسلامی. همچنین، پژوهش‌های عمیقی در متونی مانند قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه سجادیه و احادیث در حال انجام است که به‌زودی منتشر خواهند شد. هدف نهایی، ورود این معارف به زندگی انسان‌های بحران‌زده برای پیشگیری و درمان ناهنجاری‌های روحی است.  

دوم سلامت اجتماعی: بسیاری از نابسامانی‌ها و انحرافات اجتماعی ریشه در دوری از معارف الهی دارد. بازگشت به این آموزه‌ها می‌تواند راه‌حلی برای اصلاح ناهنجاری‌های جامعه باشد. 

سوم سلامت شناختی و فرهنگی-اخلاقی: این ابعاد کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند، در حالی که الگوها و منابع غنی در متون اسلامی وجود دارد که می‌تواند پایه‌ای برای سلامت فکری و اخلاقی افراد و جوامع باشد. بر همین اساس لازم است توسعه برنامه‌های آموزشی و تبلیغی مانند مدرسه قرآنی سلامت، با تمرکز بر ابعاد ناشکفته سلامت(روانی، معنوی، اجتماعی، شناختی و اخلاقی) مورد توجه قرار گیرد. 

همچنین ایجاد تعادل بین مباحث نظری و کاربردی از ضروریات است. اگرچه مبانی نظری ضروری است، اما افراط در بحث‌های انتزاعی نتیجه معکوس دارد. باید به راهکارهای عملی برای نفوذ این معارف در زندگی روزمره پرداخت. 

با توجه به تقارن پایان سال شمسی، پایان ماه رمضان و روز جهانی قدس، پیشنهاد می‌شود برنامه‌های آینده با گسترش کمی و کیفی(حدود دو برابر برنامه‌های فعلی) طراحی شوند و به ابعاد کمتر پرداخته‌شده سلامت اختصاص یابند. تبیین روزانه یک موضوع قرآنی مرتبط با سلامت در شب‌های ماه رمضان، با مشارکت صاحب‌نظران این حوزه نیز از اقداماتی است که می‌توان آن را انجام داد. 

همچنین به یاد داشته باشیم که معارف اسلامی نه برای انباشت دانش، بلکه برای هدایت زندگی انسان‌ها تدوین شده‌اند. با تمرکز بر ابعاد ناشکفته سلامت و تبدیل این مباحث به راهکارهای عملی، می‌توان امید داشت که جامعه امروز، به‌ویژه نسل جوان، از این آموزه‌ها برای پیشگیری و درمان بحران‌های روانی، اجتماعی و اخلاقی بهره ببرد. ان‌شاءالله با برنامه‌ریزی دقیق و مشارکت نخبگان دینی و علمی، گام‌های بلندی در این مسیر برداشته خواهد شد.

مرتضی سلمان‌نژاد، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع):

اندیشکده سلامت دانشگاه امام صادق(ع) در سال‌های اخیر مأموریت خود را بر پرداخت جامع به ابعاد چهارگانه سلامت (جسمانی، روانی، معنوی و اجتماعی) متمرکز کرده است. هدف اصلی این مجموعه، تدوین مبانی نظری و روش‌شناختی مستحکم برای ساماندهی پژوهش‌های این حوزه و تبدیل آن‌ها به ادبیات مکتوب علمی است تا بتواند جریان‌های پژوهشی را در دانشگاه‌های کشور تقویت کند.

در این راستا، انتخاب موضوعات و اساتید برای برنامه‌های اخیر از جمله سلسله نشست‌های تخصصی، با دقت و براساس دو محور اصلی پوشش جامع موضوع سلامت از زوایای مختلف و ارائه الگوهای روش‌شناختی معتبر برای انجام پژوهش‌های آینده صورت پذیرفته است.

این اندیشکده همواره پذیرای نظرات و پیشنهادات ارزشمند اساتید، پژوهشگران و دانشجویان علاقه‌مند به این حوزه است و ما آماده همکاری‌های علمی با نهادهای مرتبط از جمله فرهنگستان علوم پزشکی، دفتر طب ایرانی وزارت بهداشت و مؤسسه مطالعات تاریخ پزشکی هستیم تا بتوانیم پژوهش‌های عمیق‌تری را در این عرصه به انجام برسانیم.

در ادامه موضوع «انگاره شفابخشی قرآن کریم در تفاسیر روایی» برای حاضران ارائه خواهدشد. نکته حائز اهمیت در پژوهش انجام شده در این خصوص بررسی مفهوم «شفا» به عنوان یکی از مفاهیم بنیادین در حوزه الهیات سلامت است. این مفهوم که در شش آیه قرآن کریم با صورت‌های مختلف اسمی و فعلی آمده است، در سه آیه به صراحت به عنوان یکی از ویژگی‌های قرآن (شفا، هدایت و رحمت برای مؤمنان) معرفی شده است.

متأسفانه شاهدیم که برخی جریان‌های موسوم به «طب اسلامی» و حتی برخی پژوهش‌های دانشگاهی، به دلیل عدم التزام به رویکردهای تاریخی و روش‌مند، دچار کج‌فهمی‌هایی در تفسیر این آیات شده‌اند. از این رو، یکی از اولویت‌های پژوهشی این اندیشکده، واکاوی دقیق این مفاهیم با روش‌های نوین و بررسی آراء تفسیری مختلف در طول تاریخ است تا بتوان به درکی جامع و دقیق از این مفاهیم دست یافت.

تحلیل تاریخی مفهوم شفابخشی قرآن در تفاسیر روایی

بررسی تطبیقی تفاسیر روایی شیعه و اهل سنت در ذیل آیات مربوط به شفابخشی قرآن در سوره‌های فصلت، اسراء و شعراء نشان‌دهنده وجود احادیث متعارض در این زمینه است. در این تفاسیر، شاهد روایاتی هستیم که شفابخشی قرآن را صرفاً به عنوان امری غیرجسمانی تفسیر می‌کنند. براساس این دیدگاه، هنگامی که از شفابخشی قرآن سخن می‌گوییم، مقصود مفسران این است که قرآن با ارائه معارف الهی، به زدودن جهل از انسان می‌پردازد و با بیان احکام حلال و حرام، او را از کفر، نفاق و نادانی پاک می‌سازد.

این تفاسیر تأکید دارند که قرآن انسان را به آموزه‌هایی آگاه می‌کند که در شرایط عادی برای بشریت قابل دسترسی نیست. این نگرش، شفای قرآنی را بیشتر معطوف به درمان بیماری‌های معنوی و فکری می‌داند تا مسائل جسمانی. در این دیدگاه، قرآن به عنوان منبعی برای هدایت بشر و رساندن او به کمالات انسانی در نظر گرفته می‌شود که از طریق ارائه حقایق متعالی و راهنمایی‌های الهی محقق می‌شود. با این حال، وجود احادیث به ظاهر متعارض در منابع روایی و تفاوت‌های دیدگاهی بین مفسران متقدم و متأخر، لزوم بررسی دقیق‌تر این مفهوم و سیر تطور تاریخی آن در میراث تفسیری را نشان می‌دهد.

تحول تاریخی در تفسیر مفهوم شفابخشی قرآن کریم

در بررسی سیر تاریخی تفسیر آیات شفابخشی قرآن، شاهد تحول معنایی قابل توجهی از قرن ششم هجری به بعد هستیم. این تحول با گسترش دایره شفابخشی قرآن از حوزه صرفاً معنوی به حیطه جسمانی همراه بوده است. این تغییر تفسیری عمدتاً تحت تأثیر تعامل متون تفسیری با گفتمان‌های رایج در طب عامیانه و طب مدرسی آن دوران شکل گرفته است.

در این دوره جدید تفسیری، قرآن کریم هم به عنوان منبع هدایت معنوی و هم به عنوان مرجع شفای جسمانی مورد توجه قرار گرفته است. از یک سو، قرآن با بیان احکام الهی و معارف توحیدی، به پالایش انسان از کفر، شرک، جهل و نفاق می‌پردازد و از سوی دیگر، توانایی درمان بیماری‌های جسمی را نیز دارا شناخته می‌شود. این نگرش به ویژه در دوره صفویه که اوج نگارش تفاسیر روایی محسوب می‌شود، به وضوح قابل مشاهده است.

مطالعه تاریخی جامع ما که تمامی آراء تفسیری از عصر نزول تا دوران معاصر را دربرمی‌گیرد، نشان می‌دهد که تفسیر شفابخشی قرآن به دو دوره متمایز تقسیم می‌شود: دوره متقدم با تأکید انحصاری بر جنبه‌های معنوی شفا و دوره متأخر با توسعه مفهوم شفا به حوزه جسمانی.

نکته حائز اهمیت این است که این تحول تفسیری، فارغ از هرگونه بحث کلامی درباره صحت یا سقم آن، به عنوان یک واقعیت تاریخی در سنت تفسیری ما ثبت شده است. امروزه این انگاره که قرآن می‌تواند هم شفای معنوی و هم شفای جسمانی باشد، به صورت یک باور جاافتاده درآمده است. با این حال، بررسی دقیق منابع تاریخی نشان‌دهنده وجود مناقشات قابل توجهی در این زمینه است که فهم عمیق‌تر آن مستلزم مطالعات تاریخی روش‌مند است.

امیرحسین فراستی، عضو اندیشکده حکمت طبیعی و الهیات سلامت

تحلیل آیات شفابخشی در قرآن کریم و سیر تفسیری آن

در قرآن کریم، واژه «شفا» در شش آیه به کار رفته است که در برخی موارد به صورت اسم «شفا» و در برخی دیگر به صورت فعل «یَشفِ» آمده است. برای مثال، در سوره توبه آیه ۱۴، خداوند خطاب به مؤمنان می‌فرماید که از مشرکانی که به آنان آزار رسانده‌اند، انتقام خواهند گرفت و این انتقام به عنوان شفایی برای آنان توصیف شده است. برخی مفسران معتقدند این آیه اشاره به قوم خزاعه دارد که تحت ظلم مشرکان قرار گرفته بودند. 

همچنین در سوره نحل آیه ۶۹، خداوند عسل را به عنوان مایعی شفابخش برای مردم معرفی می‌کند. در داستان حضرت ابراهیم(ع) نیز هنگامی که ایشان ویژگی‌های پروردگار را برمی‌شمارد، به این موضوع اشاره می‌کند که خداوند او را در بیماری شفا می‌دهد. 

در این پژوهش، سه آیه مورد بررسی قرار گرفته است: سوره یونس(آیه ۵۷)، سوره اسراء(آیه ۸۲) و سوره فصلت (آیه ۴۴). در این آیات، قرآن به عنوان منبع شفا معرفی شده است. خداوند در سوره اسراء می‌فرماید: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ» که نشان‌دهنده نقش قرآن در درمان و رحمت برای مؤمنان است. با این حال، در بررسی تفاسیر، اختلاف‌نظرهایی میان مفسران درباره گستره شفابخشی قرآن مشاهده می‌شود. برخی بر جنبه‌های روحی و معنوی شفا تأکید دارند، در حالی که دیگران به تأثیرات جسمانی آن نیز اشاره کرده‌اند. 

واژه «شفا» در لغت به معنای بهبودی و درمان به کار می‌رود. در بررسی تفاسیر از قرون اولیه هجری، می‌توان سه جریان تفسیری اصلی را شناسایی کرد: جریان غالب تفسیری، جریان صوفیانه و تفاسیر مغرب اسلامی. این جریان‌ها تحت تأثیر گفتمان‌های زمان خود، برداشت‌های متفاوتی از مفهوم شفا در قرآن ارائه داده‌اند. برای مثال، در تفسیر منسوب به ابن سلیمان، بر نقش قرآن در شفای معنوی و نجات از کفر و شرک تأکید شده است، بدون آنکه اشاره‌ای به شفای جسمانی شود. 

این پژوهش با رویکردی تاریخی به بررسی تحولات تفسیری مفهوم شفا در قرآن می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه برداشت‌های مفسران متأثر از شرایط فرهنگی، علمی و کلامی دوران خود بوده است. همچنین، تأثیر این تفاسیر بر انتخاب روایات و شکل‌گیری نگرش‌های مختلف نسبت به شفابخشی قرآن مورد تحلیل قرار گرفته است.

شفا در تفاسیر قرون اولیه 

در سده‌های دوم و سوم هجری، مفسرانی مانند مقاتل بن سلیمان و دینوری بر این باور بودند که شفای قرآنی عمدتاً معنوی است و شامل درمان کفر، شرک، نفاق و جهل می‌شود. برای مثال، مقاتل بن سلیمان در تفسیر خود، قرآن را «بیان حلال و حرام» دانسته و شفای آن را مرتبط با هدایت دینی می‌داند، بدون آنکه اشاره‌ای به شفای جسمانی داشته باشد. 

در سده سوم و چهارم، تفسیر طبری به عنوان یکی از تأثیرگذارترین تفاسیر، شفای قرآن را بیشتر در حوزه دین و نفس انسان (روح) مطرح می‌کند. طبری تصریح می‌کند که شفای جسمانی به عسل و امور مادی مرتبط است، در حالی که قرآن شفای دینی و روحانی به ارمغان می‌آورد. این دیدگاه در تفاسیر بعدی مانند شیخ طوسی نیز انعکاس یافته است. شیخ طوسی بیماری جهل را سخت‌تر از بیماری جسمی دانسته و بر نقش قرآن در درمان جهل تأکید می‌کند. 

ظهور جریان صوفی و نگرش‌های جدید 

از سده پنجم به بعد، با ظهور تفاسیر صوفیانه، نگرش‌های جدیدی به شفای قرآنی شکل گرفت. صوفیان با تقسیم مراتب شفا به سطوح مختلف (مانند شفای عارفین، شفای مطیعین و ...)، برداشتی عمیق‌تر و چندبعدی از این مفهوم ارائه دادند. در این دوره، اگرچه هنوز تأکید اصلی بر شفای روحانی بود، اما زمینه برای گسترش مفهوم شفا به حوزه‌های دیگر فراهم شد. 

یکی از نقاط عطف در این سیر تحول، تفسیر طبرسی (قرن ششم) است. وی برای نخستین بار به صراحت بیان می‌کند که قرآن نه تنها امراض روحانی، بلکه بیماری‌های جسمانی را نیز درمان می‌کند. تفسیر او مملو از روایاتی است که به شفابخشی قرآن برای بیماری‌های خاص جسمی اشاره دارد. این نگرش، نشان‌دهنده تأثیرپذیری از گفتمان‌های طبی و تلاقی بین دانش تفسیر و طب سنتی است. 

فخر رازی (قرن ششم و هفتم)، به عنوان یک پزشک و مفسر، با نگاهی علمی‌تر به مسئله شفا پرداخت. او با اشاره به بازسازی بدن پس از فساد، شفای قرآنی را در چارچوب طبیعی‌سازی قوای بدن تفسیر کرد. این رویکرد، نشان‌دهنده تلفیق دانش پزشکی با تفسیر قرآنی در این دوره است.  

بررسی تاریخی تفاسیر نشان می‌دهد که مفهوم شفا در قرآن، از یک معنای صرفاً روحانی در قرون اولیه، به تدریج به سمت دربرگیری ابعاد جسمانی نیز حرکت کرده است. این تحول تحت تأثیر عواملی مانند گسترش دانش پزشکی، ظهور جریان‌های صوفیانه و تعامل بین‌رشته‌ای علوم اسلامی بوده است. در حالی که مفسران نخستین شفای قرآن را محدود به درمان کفر و جهل می‌دانستند، در دوره‌های بعدی، باور به شفابخشی جسمانی قرآن نیز رواج یافت. البته تأکید می‌کنم که این پژوهش، بدون ورود به صحت یا سقم این باورها، صرفاً به روند تاریخی شکل‌گیری و تحول این انگاره در میان مفسران پرداخته است.

از قرن ششم به بعد، به ویژه در تفاسیر مغرب اسلامی، شاهد ظهور گفتمان جدیدی هستیم که شفای جسمانی قرآن را نیز مطرح می‌کند. ابن عطیه(قرن ششم) از نخستین مفسرانی است که به صراحت به نقش رقیه(تعویذهای قرآنی) و تعویذ(نوشتن آیات برای پیشگیری یا درمان بیماری‌ها) اشاره می‌کند. او معتقد بود قرآن می‌تواند بیماری‌های جسمی مانند مارگزیدگی و تب را درمان کند.

قرطبی(قرن هفتم) در تفسیر خود به تفصیل درباره رَقیه و تعویض بحث کرده و این روش‌ها را به عنوان مصادیق شفای جسمانی قرآن معرفی می‌کند. این دیدگاه تحت تأثیر فرهنگ محلی مغرب اسلامی و تعامل با دانش طب سنتی شکل گرفت و به تدریج به دیگر مناطق جهان اسلام نیز گسترش یافت.

از قرن هفتم به بعد، شاهد تأثیرپذیری تفاسیر روایی از گفتمان شفای جسمانی هستیم. در تفاسیر متقدم روایی(مانند تفسیر تبیان شیخ طوسی)، روایات عمدتاً بر شفای روحی متمرکز بودند. اما در تفاسیر متأخر(مانند تفسیر فیض کاشانی)، روایاتی نقل می‌شود که بر شفای جسمانی تأکید دارند، مانند خواندن سوره حمد برای درمان بیماری‌های جسمی. این تغییر نشان‌دهنده تأثیر گفتمان غالب هر عصر بر تفاسیر روایی است.

توسعه مفهوم شفا در دوره معاصر

در دوره معاصر، مفهوم شفای قرآنی گسترش بیشتری یافته است. علاوه بر شفای فردی اعم از روحی و جسمی، قرآن به عنوان شفای جامعه نیز معرفی می‌شود. برخی تفاسیر معاصر با استناد به آیاتی مانند «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ» (سوره اسراء آیه ۸۲)، شفای قرآن را شامل تمام ابعاد زندگی انسان می‌دانند.

در مجموع می‌توان گفت تحول مفهوم شفابخشی قرآن از روحانی به جسمانی و سپس اجتماعی، نشان‌دهنده پویایی سنت تفسیری اسلامی است. این تحول تحت تأثیر عوامل زیر صورت گرفته است:
1. گفتمان‌های تفسیری: تعامل بین مفسران مشرق و مغرب اسلامی.
2. تعامل با علوم دیگر: مانند طب سنتی و نقش رقیه و تعویض.
3. تغییرات فرهنگی-اجتماعی: گسترش باورهای عامیانه و نیازهای جدید جوامع اسلامی.

این تحولات نه‌تنها در تفاسیر اجتهادی، بلکه در تفاسیر روایی نیز بازتاب یافته و نشان‌دهنده تأثیر متقابل گفتمان‌های علمی و فرهنگی در جهان اسلام است.

انتهای پیام
captcha