تاریخ اسلام، عرصهای است که در آن روایتهای گوناگون و گاه متناقض از شخصیتها و وقایع، نقش مهمی در شکلدهی به باورها و تفکرات مختلف را بازی کرده است. از جمله شخصیتهایی که همواره محل نزاع و بحث میان مسلمانان بوده، معاویه بن ابیسفیان است. خوانشهای مختلف از شخصیت و عملکرد معاویه، از دیدگاه او بهعنوان یک سیاستمدار زیرک و صلحطلب تا نقدهای جدی بر نقش او در تحریف تاریخ و جعل احادیث، همگی نشان از پیچیدگی این شخصیت تاریخی دارند. در سالهای اخیر، بازنمایی این شخصیت در آثار نمایشی، مانند سریالهایی که به تصویرگری معاویه و امام علی (ع) پرداختهاند، موجی از انتقادات و بحثهای علمی و اجتماعی را برانگیخته است. این بازنماییها گاه با مستندات تاریخی فاصله داشته و شخصیتهایی همچون امام علی (ع) و یاران او را به شکلی غیرواقعی و جانبدارانه تصویر کردهاند.
حجتالاسلام والمسلمین محمد مسجدجامعی، پژوهشگر دینی و عضو هیئت علمی دانشکده روابط بینالملل وزارت خارجه در سلسله گفتوگوهایی با عنوان «معاویه آنگونه که بود» به بررسی دوگانگی نگاه به شخصیت معاویه میپردازد.
مشروح بخش هفتم این گفتوگو که به همت پژوهشگران مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر(مرام) و در آستانه شبهای مبارک قدر انجام و به صورت آنلاین پخش شده است را با هم میخوانیم. در این گفتوگو تلاش شده است با تحلیل مستندات تاریخی و ارائه دیدگاههای علمی، به بررسی چگونگی شکلگیری روایتها و تلقی تاریخی درباره معاویه و عوامل تأثیرگذار در بازتولید این تلقی پرداخته شود.
اشاره: در بخش اول که با عنوان «معاویه آنگونه که بود» طی روزهای گذشته از نظرتان گذشت، اشاره شد که در نگاه اهل سنت، صحابه به دلیل همراهی با پیامبر اسلام، قداست خاصی دارند و معاویه نیز از این قاعده مستثنی نیست. با این حال، بررسی تاریخی نشان میدهد که تلقی امروزی از معاویه در گذشته وجود نداشته و بیشتر تحت تأثیر تحولات تاریخی و سیاسی پس از قرن سوم هجری شکل گرفته است. بخش دوم با عنوان «علل شکلگیری خوانش جدید از معاویه» تقدیم حضورتان شد. بخش سوم با عنوان «خوانشهای جدید اهل سنت از معاویه تحت تأثیر چه عواملی است» خواندنی شد، بخش چهارم با عنوان «ابوسفیان چگونه «ابوسفیان» شد» از نظر محترمتان گذشت. بخش پنجم این گفتوگو با عنوان «عوامل شکلگیری شخصیت معاویه» تقدیم شما خوبان شد. مشروح بخش ششم این سلسله گفتوگو با عنوان «سیاست جنگطلبی به جای درگیریهای داخلی در سراسر شبهجزیره عربستان» خواندنی شد. در این مجال گزارشی از هفتمین بخش از این گفتوگو را با هم میخوانیم:
در بخش پیشین گفته شد که مخالفت قریش با پیامبر اسلام، ریشه در ساختار اجتماعی و اقتصادی مکه داشت. پیامبر(ص) با دعوت به توحید و نفی بتپرستی، اساس نظام اقتصادی و طبقاتی قریش را به چالش کشید و قریش، پیامبر را نه به عنوان یک مصلح دینی، بلکه بهعنوان تهدیدی برای منافع اقتصادیشان میدیدند. ابوسفیان، بهعنوان نماد این مخالفت، پس از کشته شدن سران قریش در بدر، ریاست جبهه ضداسلام را برعهده گرفت که در نهایت پس از فتح مکه، او و خاندانش و بسیاری از مخالفان، اسلام آوردند؛ اما شواهد حاکی از اسلام آوردن مصلحتی آنها و تلاش برای نفوذ مجدد در ساختار قدرت جدید، است. همچنین بحث جنگطلبی و فرهنگ جنگجویی در آن دوران مورد مداقه قرار گرفت.
پرسش _ روی کار آمدن عثمان چه تأثیری روی موقعیت بنیامیه داشت؟
بدون آنکه وارد بحث کیفیت انتخاب عثمان شویم، همینقدر باید گفت که خلافت او، نقطه آغاز حضور جدی امویان در صحنه قدرت است. این موضوع دلایل متعددی دارد. نخست آنکه عثمان ذاتاً فردی فامیلگراست. میدانید که عثمان از خاندان امیه و از نوادگان امیه بن عبد شمس است. نکتهای جالب هم اینکه، در میان امویان، ازدواجهای درونخاندانی بسیار رایج بود و ازدواجهای زیادی میان خویشاوندان نزدیک صورت میگرفت. عثمان نیز که از دل همین ساختار برخاسته بود، گرایش و وفاداری زیادی به خانواده خود داشت.
اگر بخواهیم او را با خلفای پیشین مقایسه کنیم، تفاوتها کاملاً آشکار است. مثلاً ابوبکر، نسبت به قبیلهاش (تیم) و حتی نسبت به فرزندش عبدالرحمن – که خود شخصیتی رشید و بانفوذ بود – چندان عنایتی نداشت. حتی طلحه، پسرعموی ابوبکر، با او روابط چندان گرمی نداشت؛ چنانکه با عمر نیز چندان صمیمی نبود. عمر نیز همینطور بود، بیتوجه به نزدیکیهای خونی و قبیلهای؛ او حتی در موردی فرزندش را که تخلف کرده بود، مجازات کرد. اما عثمان برعکس، بهشدت اهل رعایت خویشاوندان بود. برای روشن شدن موضوع، بگذارید یکی دو نمونه بیاورم.
حاکم بصره ابوموسی اشعری، یمنی بود. در بصره و نیز در کوفه، گروه زیادی از ساکنان، از قبایل یمنی بودند و طبیعی است که ابوموسی به دلیل این پیوند قومی، میان آنان محبوبیت داشت. ضمن اینکه فردی با سابقه دینی، معلم قرآن و مورد احترام مردم بود. اما واقعیت این است که عثمان ناچار شد ابوموسی را در کوفه بگذارد. این مربوط به نیمه دوم خلافت اوست، نه آغاز آن. در آن سالها، عثمان، ابوموسی را از بصره برداشت، با آنکه مردم از او راضی بودند و بهجای او، عبدالله بن عامر را گذاشت؛ پسر دایی عثمان که جوانی کمسنوسال بود، گفتهاند حتی بیست سال هم نداشت. یعنی یک فرد باتجربه و جاافتاده را کنار گذاشتند و جوانی را جانشینش کردند. ابوموسی هم اعتراض کرد و گفت: «مردم از من راضیاند، چرا باید کنار بروم؟» عثمان در پاسخ گفت: «میخواهم حق خویشاوندی را ادا کنم». این پاسخ، خود گویای همه چیز است.
در مورد مصر نیز همین روند تکرار شد. عمرو بن عاص، از شاخههای دور بنیامیه، که فتح مصر را بهنام خود ثبت کرده بود و حاکم آن دیار بود، از کار برکنار شد. بهجای او عبدالله بن ابیسرح منصوب شد؛ برادر مادری عثمان. این شخص از جمله کسانی بود که پیامبر (ص) با او مشکل داشت و در دوران خلفای پیشین، حتی اجازه ورود به مدینه را هم نداشت. در تاریخ آمده که از سوی پیامبر رانده شده بود.
اگر این انتصابات را فامیلگرایی نمیدانید، پس چه باید نامید؟ عثمان خود در پاسخ به ابوموسی میگوید: «حق فامیل را باید ادا کنم». در نهایت، وقتی در کوفه نیز مجبور شد ابوموسی را منصوب کند، چارهای جز پذیرفتن خواست مردم نداشت. از سخنان ابوسفیان نیز نقل مشهوری در تاریخ مانده، گرچه برخی ممکن است آن را نپذیرند. اما این سخن با خُلق و خوی او کاملاً همخوان است. میگویند وقتی سالخورده و نابینا شده بود، توصیه کرد: «حکومت را در میان خودتان بچرخانید». یعنی قدرت را در دست خاندان خود نگه دارید. ابوسفیان که هم از بزرگان قریش بود و هم جهاندیده، خوب میدانست که چگونه باید معادلات قدرت را به نفع خویشان خود چرخاند و واقعاً همینگونه هم شد.
در دوران عثمان، امویان نهتنها از نظر سیاسی، بلکه از نظر مالی نیز رشد چشمگیری یافتند. یکی از شاخصترین چهرههای این دوران، مروان بن حکم، داماد عثمان بود. او نهتنها داماد، بلکه عملاً همهکاره خلافت عثمان شد؛ نفوذش فراتر از نسبت خانوادگی بود.
پرسش _ خلافت امویان با همین مروان و فرزندان او ادامه پیدا میکند؟
بله، پس از پایان دوران فرزندان ابوسفیان – یعنی شاخه سفیانی – نوبت به شاخه مروانی میرسد. هر دو از تبار بنیامیهاند. نکتهای که میخواستم به آن اشاره کنم این است که در ماجرای جنگ جمل، تأمین مالی این نبرد عمدتا از سوی خاندان بنیامیه صورت گرفت. یکی از مثالهای بارزش عبدالله بن عامر است؛ همان کسی که شتری گرانقیمت خریداری کرد و آن را به عایشه اختصاص داد، همان شتری که نام جنگ جمل از آن گرفته شده است. از سوی دیگر، مروان و عبدالله بن ابیسرح و دیگر افراد اموی نیز منابع مالی گستردهای داشتند و در واقع، هزینه این جنگ از جیب بنیامیه تأمین میشد، نه از سوی دیگران.
اما اگر برگردیم به موضوع معاویه، درگیریهای مرزی میان مسلمانان و رومیان، فارغ از نبردهایی چون موته، تبوک یا درگیری سپاه اسامه بن زید در دوران خلافت ابوبکر، به جنگهای جدیتری مانند اجنادین و خصوصاً یرموک میرسد. جنگ یرموک نقطه عطفی در تاریخ است؛ زیرا پس از آن، منطقه شام برای همیشه در اختیار مسلمانان قرار گرفت. حتی در نقلها آمده که امپراتور روم شرقی آنقدر این منطقه را دوست داشت که هنگام ترک این سرزمین با آن وداعی تلخ کرد و گفت: «برای همیشه با تو خداحافظی میکنم».
در این جنگها، بهویژه در یرموک، فرماندهان عمدتا از خاندان بنیامیه بودند. چهرههایی مانند ابوسفیان، یزید بن ابیسفیان، معاویه و حتی مالک اشتر – در کنار دیگر فرماندهان – در این نبرد حضور داشتند. اگرچه فرمانده کل ابوعبیده بود و برای مدتی کوتاه خالد بن ولید نیز فرماندهی داشت، اما ردههای فرماندهی پایینتر عمدتاً در اختیار امویان بود.
بهطور کلی، در جبهههای غربی، بهویژه در شام، حضور فرماندهان اموی بسیار پررنگ بود. پس از پایان نبرد یرموک، که در زمان خلافت عمر رخ داد، او یزید بن ابیسفیان را به حکمرانی دمشق منصوب کرد. دمشق تقریباً بدون جنگ و با صلح فتح شد. معاویه را نیز در اردن منصوب کرد. با گسترش طاعون در آن منطقه، بسیاری از چهرههای مهم از جمله ابوعبیده، یزید، و سهیل بن عمرو از دنیا رفتند.
پس از مرگ یزید، عمر «دمشق» را نیز به حکمرانی معاویه ضمیمه کرد. از آن زمان، معاویه تقریباً در تمامی دوران خلافت عمر، حاکم شام بود. در حالی که عمر حاکمانش را مرتباً تغییر میداد، معاویه تنها کسی بود که در تمام آن سالها در قدرت باقی ماند. اگر اشتباه نکنم، طولانیترین دوره حکمرانی در زمان عمر، متعلق به معاویه است.
پرسش _ با وجود تفاوتهای جدی میان عمر و معاویه، عمر او را در سمتش نگاه داشت. حتی نقل شده که عمر نسبت به کاخنشینی معاویه گلهمند بوده است، اما او همچنان در قدرت باقی ماند؟
این دقیقاً از زیرکیهای منحصر به فرد معاویه است. او اخلاق و روحیات عمر را خوب میشناخت، میدانست چگونه با او سخن بگوید و چگونه رفتار کند که او را آزرده نکند، بلکه در برخی موارد حتی نظر مثبت او را جلب کند. انصاف این است که بگوییم معاویه در این زمینهها بسیار ماهر و موفق بود. عمر شخصیت خاصی داشت و بسیاری از بزرگان قریش نمیتوانستند با او کنار بیایند. مثلاً «جبله بن ایهم» که از شمال جزیرهالعرب بود، مسلمان شد اما بهدلیل نوع برخورد عمر با او، اسلام را ترک کرد و به رومیان پیوست. جالب آنکه در جنگ یرموک، همین جبله یکی از فرماندهان سپاه روم بود. در مجموع، سبک تعامل عمر با دیگران، تفاوتهای زیادی با ابوبکر داشت. البته در مورد برخورد جبله با خلیفه دوم نقلهای دیگری هم وجود دارد.
پرسش _ در دوران عثمان شرایط برای معاویه بهتر شد؟
پس از عمر، در دوران خلافت عثمان، اوضاع برای معاویه بهمراتب بهتر شد. عثمان کل منطقه شام را در اختیار معاویه گذاشت. تفاوت مهم میان معاویه و دیگر حاکمان اموی منصوب از سوی عثمان، از جمله عبدالله بن ابیسرح، در دو نکته بود:
اول اینکه معاویه زمان را تلف نمیکرد؛ با مدیریتی سنجیده، آرام و هدفمند، نفوذ خود را بسط میداد و قدرت خود را عمیقتر میکرد.
دوم اینکه او برخلاف دیگر حاکمان، که درگیر رفتارهای ناهنجار و خلافشرع مانند میگساری بودند، خود را مقید نگه میداشت. ابن ابیسرح و دیگر حاکمان اموی چنین نبودند. اما معاویه علاوه بر رعایت ظاهر، برای آینده خود نیز برنامهریزی میکرد. آنچه بعدها، پس از شهادت امیرالمؤمنین علی (ع)، یا حتی در زمان خلافت آن حضرت از جانب معاویه دیده میشود، اقدامات لحظهای نبود؛ بلکه حاصل طراحی و نهادسازی از پیش بود.
از نظر رعایت ظواهر، نیز معاویه نسبت به سایر امویان بسیار محتاطتر و زیرکتر بود. الحق و الانصاف، باید گفت که او از همه آنان باهوشتر بود. در میان نخبگان عرب از او، عمرو عاص، مغیره بن شعبه و زیاد بن ابیه به عنوان چهار فرد بسیار زیرک عرب یاد میشود، اما شاید برجستهترینشان خود معاویه باشد.
و اما یک نکته خلاصه و کوتاه درباره شام بگویم. این منطقه، سرزمینی با پیشینه تمدنی بسیار غنی است. آخرین تمدن غالب در آن، امپراتوری روم شرقی (بیزانس) بود. پیش از آن نیز رومیان بر آن حکومت کرده بودند. حتی برای مدتی کوتاه، ساسانیان نیز بر این سرزمین سلطه داشتند. در نتیجه، ساختار اداری و نهادهای حکومتی روم شرقی در شام حضوری پررنگ داشت و آثار آنها هنوز پابرجاست. جالب اینجاست که یکی از امپراتوران امپراتوری روم، فردی شامی است.
پرسش _ یعنی شامی که معاویه در آن به قدرت رسید و حکمرانی کرد، از پیش ساختارمند بوده است؟
کاملاً درست است. شام، بهویژه دمشق، یکی از کهنترین شهرهای جهان است. این منطقه، از دیرباز شهر و دارای ساختار مدنی بوده و مردم آن از فرهنگ شهرنشینی برخوردار بودند. برخلاف مناطقی همچون کوفه و بصره که در آغاز بهصورت پادگان نظامی بنا شدند و بعدها به شهر تبدیل شدند، دمشق و دیگر شهرهای شام چون حمص، حماه و دیگر مراکز، از ابتدا شهر بودهاند، نه فقط از لحاظ ظاهری بلکه از نظر تمدنی و اجتماعی نیز.
پرسش _ آیا میتوان گفت این بستر شهری یکی از عوامل موفقیت معاویه بود؟
بله، یکی از عوامل اصلی موفقیت او همین زمینه آماده و تمدنمحور شام بود. نکته دوم که باید به آن اشاره کرد این است که واقعاً معاویه و خاندان اموی، در قیاس با فرمانروایان رومی پیشین شام، رفتار بهمراتب بهتری با مردم داشتند. تا آنجا که میتوان گفت محبوبیتشان در میان مردم، قابلتوجه بود.
برای نمونه، در دوران خلافت عبدالله بن زبیر، زمانی که عبدالملک بن مروان درگیر تثبیت قدرت خود بود، یکی از انصار به نام نعمان بن بشیر که گرایش آشکاری به امویان داشت، به عنوان والی حمص منصوب شده بود. او قصد داشت به عبدالله بن زبیر بپیوندد، اما مردم حمص – که طرفدار امویان بودند – او را کشتند! این در حالیست که نعمان از حامیان جدی امویان به شمار میرفت. همین امر نشان میدهد که مردم شام بهطور واقعی از حکومت اموی حمایت میکردند، نه صرفاً به علت ترس یا اجبار.
جالب اینکه شهر حمص نیز، همچون بسیاری از شهرهای شام، با مصالحه و بدون جنگ به مسلمانان واگذار شد. در همان ایام، حاکم مسیحی شهر به سپاه مسلمانان جزیهای پرداخت تا شهر در امان بماند. اما وقتی که حاکم شهر مجبور شد برای شرکت در نبردی، نیروهای خود را از شهر خارج کند – بهاحتمال زیاد در جنگ یرموک یا اجنادین – گفت: «اکنون که من شما را ترک میکنم، دیگر تعهدی نسبت به پرداخت جزیه ندارید» اما مردم شهر پاسخ دادند: «نه، شما بسیار بهتر از حاکمان رومی با ما رفتار کردهاید.» این تعامل مثبت تا پایان خلافت امویان ادامه یافت.
البته این تعامل فقط در شام دیده میشد. رفتار امویان در مناطق دیگر – مثل شمال آفریقا، قلمرو ایران، عراق، یمن و حتی خود شبهجزیره عربستان – بسیار ظالمانه و خشن بود. اما در شام، بسیار خوب بود.
نکته مهم دیگر این است که بدنه اصلی جمعیت شام – خصوصاً در نواحی روستایی – تا پایان دوره امویان، همچنان مسیحی باقی ماند. جالب اینکه مسیحیت آنان از نوع «منوفیزیت» بود که با مسیحیت رسمی قسطنطنیه تفاوت داشت. همین تفاوت مذهبی باعث شد که آنها، حکومت مسلمانان را بر حکومت روم شرقی ترجیح دهند.
پرسش _ از سوی دیگر، دولت اموی اصراری نداشت که این مردم حتماً مسلمان شوند؟
بله. امویان، دستکم در شام، سیاست دینی اجباری را در پیش نگرفتند. این نکته بسیار مهمی است. برای مثال، سرجون، فردی اصالتا رومی و پسر یکی از مقامات عالیرتبه رومی، در زمان فتح شام و یکی از مسئولان اصلی حکومت بیزانسی در این منطقه بود. معاویه نه تنها او را برکنار نکرد، بلکه در سمتش ابقا کرد و تا دوران عبدالملک بن مروان نیز در همان منصب باقی ماند.
نکته مهم این است که همین سرجون، پدر یکی از بزرگترین شخصیتهای تاریخ مسیحیت، یوحنای دمشقی، است. او یکی از مهمترین اسقفهای مسیحی و از نخستین منتقدان اسلام و نویسنده اثر مهمی در نقد عقاید اسلامی و خصوصا پیامبر اسلام است. اگر ممکن باشد بعدا درباره او صحبت خواهیم کرد.
ادامه دارد...
انتهای پیام