به گزارش ایکنا؛ تاریخ اسلام، عرصهای است که در آن روایتهای گوناگون و گاه متناقض از شخصیتها و وقایع، نقش مهمی در شکلدهی به باورها و تفکرات مختلف را بازی کرده است. از جمله شخصیتهایی که همواره محل نزاع و بحث میان مسلمانان بوده، معاویه بن ابیسفیان است. خوانشهای مختلف از شخصیت و عملکرد معاویه، از دیدگاه او بهعنوان یک سیاستمدار زیرک و صلحطلب تا نقدهای جدی بر نقش او در تحریف تاریخ و جعل احادیث، همگی نشان از پیچیدگی این شخصیت تاریخی دارند. در سالهای اخیر، بازنمایی این شخصیت در آثار نمایشی، مانند سریالهایی که به تصویرگری معاویه و امام علی (ع) پرداختهاند، موجی از انتقادات و بحثهای علمی و اجتماعی را برانگیخته است. این بازنماییها گاه با مستندات تاریخی فاصله داشته و شخصیتهایی همچون امام علی (ع) و یاران او را به شکلی غیرواقعی و جانبدارانه تصویر کردهاند.
حجتالاسلام والمسلمین محمد مسجدجامعی، پژوهشگر دینی و عضو هیئت علمی دانشکده روابط بینالملل وزارت خارجه در سلسله گفتوگوهایی با عنوان «معاویه آنگونه که بود» به بررسی دوگانگی نگاه به شخصیت معاویه میپردازد.
مشروح بخش نخست این گفتوگو که به همت پژوهشگران مؤسسه مطالعات راهبردی اسلام معاصر(مرام) و در آستانه شبهای مبارک قدر انجام شده است و در آن تلاش شده است با تحلیل مستندات تاریخی و ارائه دیدگاههای علمی، به بررسی چگونگی شکلگیری روایتها و تلقی تاریخی درباره معاویه و عوامل تأثیرگذار در بازتولید این تلقی پرداخته شود را با هم میخوانیم:
پرسش _ با توجه به مطالعات و تجربههایی که در زمینه تحلیل و پژوهش در تاریخ اسلام دارید، بفرمایید چرا شخصیتی مانند معاویه بن ابیسفیان به عنوان مؤسس یک امپراتوری بزرگ، که از یک سو در سنت اسلامی به عنوان یکی از صحابه شناخته میشود و از سوی دیگر در منطقهای ژئوپلیتیکی همچون شام، در همسایگی امپراتوری روم قرار دارد، این میزان مورد توجه است و این مقدار بحثبرانگیز است؟
• سؤال خوبی است. سؤالی تاریخی و به نوعی کلامی است، زیرا معاویه یکی از صحابه است و موقعیت و جایگاه صحابه در نزد اهل سنت موضوع مهمی است. معاویه را میتوان از دو جنبه بررسی کرد: یکی معاویه در دوران کلاسیک، یعنی قبل از حدود صد و پنجاه سال اخیر و دیگری معاویه در دوران جدید، زمانی که مسلمانان، بهویژه عربهای منطقه خاورمیانه، با تاریخ جدید برخورد میکنند و سعی میکنند به گذشته بازگردند تا نیازهای حال حاضر را برآورده کنند.
پرسش _ پیشفرض شما این است که ما یک «معاویه تاریخی» داریم که گویی خوانش جدیدی از آن به دست آمده است؟
• بله، دقیقاً. یک بخش از این خوانش مربوط به معاویه به عنوان شخصیتی مهم در تاریخ صدر اسلام است و بخش دیگر مربوط به خوانش جدیدی است که در طی صد و پنجاه سال اخیر از او شکل گرفته است. این خوانش جدید تحت تأثیر نیازهای ایدئولوژیکی، سیاسی و هویتی است. در طی سالیان اخیر این جریان تقویت شده که نمونهاش را در سوریه موجود میبینیم.
پرسش _ پس هویت نیز دخیل است؟
• کاملاً. بررسی معاویه در حال حاضر، بهویژه در سال 2025، متفاوت است با نگاهی که دو قرن پیش نسبت به او وجود داشت. بنابراین برای فهم بیطرفانه و علمی معاویه، باید دوران کلاسیک و دوران جدید از یکدیگر تفکیک شود، نکته دیگر اینکه معاویه متعلق به یک مجموعه بزرگ است، یعنی قبیله قریش و خاندان بنیامیه و اینکه این قبیله و این خاندان چه روابط و تعاملاتی با دیگر مناطق و قبایل و نیز بنیامیه با سایر خاندانهای قریشی داشتهاند.
در نگاه اکثریت اهل سنت هر کسی که با پیامبر(ص) معاصر بوده و با او معاشرت قابل توجهی داشته، به عنوان صحابی شناخته میشود. صرف اینکه کسی از صحابه باشد، به اعتقاد اکثریت، در حالتی از قداست قرار میدهد. عملکرد، اعتقاد و رفتار او مهم است و اعتبار و حجیت دارد. اینها به تعبیری «بهشتی» هستند و تحلیل رفتار و یا اقدامات آنها، حتی در مواقعی که با هم جنگ کردهاند، ممنوع شمرده میشود.
پرسش _ پس التزام به تئوری عدالت صحابه وجود دارد. اما این عدالت یک مفهوم مطلق نیست و بین اهل حدیث و معتزله تفاوتهایی وجود دارد؟
• بله. بخشی از معتزله این تئوری را قبول ندارند، اما مجموعه اشاعره و نیز ماتریدیها، که ملاک آنها سخنان ابوالحسن اشعری و ماتریدی است، به طور کامل به آن پایبند هستند. این موضوع در میان اهل سنت، بهویژه حنبلیها و اهل حدیث و سلفیها، بسیار قویتر است.
پرسش _ آیا میتوان گفت که اینجا یکی از گرانیگاههای اختلاف بین نگاه شیعی و سنی نسبت به معاویه است؟ یعنی در نگاه سنی، صحابه در حالتی از قداست قرار دارند و نباید درباره آنها قضاوت کرد، در حالی که در نگاه شیعی، پژوهشگران و شیعیان مجازند با داشتن معیارهایی، اقدامات آنها را ارزیابی کنند؟
• کاملاً درست است. تاریخ صدر اسلام از نظر اهل سنت بخشی از دین است و به نوعی «دُگم دینی» محسوب میشود. در حالی که از دیدگاه ما که شیعه هستیم، این بخشی از تاریخ است و قابل تحلیل و نقد است. معاویه نیز از این قاعده مستثنی نیست. وقتی میگویم «دُگم دینی»، منظور این است که در مورد این موضوع نباید بحث کرد. دگم به معنای دقیق کلمه، همانند مفاهیمی است که در کاتولیسیسم یا مسیحیت وجود دارد. مسائلی که شما باید بدون بررسی و بحث، بپذیرید. البته، بسیاری از مسائل اعتقادی مسلمانان، حتی در میان اهل سنت، اینگونه نیست که بتوان آنها را دگم تلقی کرد و لذا درباره آن بحث میکنند. به عنوان مثال، درباره عدالت خداوند، صفات و اسماء الهی، نبوت، عصمت پیامبر(ص) و مسائل مختلف دیگر بحث میشود، اما عدالت صحابه و جایگاه و موقعیت آنها، این موضوع به نوعی در قالب یک دگم مطرح میشود. به عبارت دیگر، صحابی بودن فرد، به خودی خود این ویژگیها را برای او به ارمغان میآورد و اعمال و رفتار و موقعیت او موضوع بحث قرار نمیگیرد. در مورد او نباید بحث کرد، حتی زمانی که بین آنها اختلافات و جنگهایی رخ داده باشد.
پرسش _ یعنی اهل سنت به این شکل عمل میکنند که در مورد صحابه بررسی میکنند و تاریخ آنها را مرور میکنند، اما در عین حال ممکن است به برخی نقاط مثبت و منفی اشاره کنند، ولی در حقیقت داوری نمیکنند؟
• بله، دقیقاً. کتابهای فراوانی وجود دارد که به شرح احوال صحابه و بعضاً به تفصیل میپردازد، اما چنانکه گفته شد آنها به کنکاش درباره روابط متقابل آنها با یکدیگر نمیپردازند. گویی این افراد در نوعی قدسیت الهی قرار دارند. به نظر من، این تعبیر دقیق است که اعتقاد به صحت عمل آنها نوعی «دگم» است و باید عدالت آنها را بدون بحث، پذیرفت و مخصوصاً در مورد اختلافاتشان سخن نگفت. بنابراین، این موضوع بخشی از دین است و بخشی از دُگمهای دینی محسوب میشود. از نظر ما که شیعه هستیم، این موضوع بخشی از تاریخ است. همانطور که شما تاریخ را بررسی میکنید، تحلیل میکنید و در فراز و نشیبهای آن مداقه میکنید، در اینجا هم به همان صورت میتوانید عمل کنید. از دیدگاه ما، این موضوع بخشی از تاریخ است. وقتی بخشی از تاریخ شد، قابلیت نقد دارد. وقتی قابلیت نقد دارد، میتوانید بگویید کدامین عادل است و بر حق و کدامین ظالم و به ناحق. مثلاً ابوذر، به دلایل مختلف، یک شخصیت خوب و عادل است. اما آن فردی که این ویژگیها را ندارد، ما الزامی نداریم که او را در آن قدسیت قرار دهیم. او بخشی از تاریخ است، یعنی همانطور که معیارهای تاریخی برای بررسی افراد وجود دارد، با آن معیارها صحابه و تابعین را بررسی میکنیم. آنکه خوب است، خوب است؛ آنکه بد است، بد است.
معاویه بدان لحاظ که از صحابه پیامبر(ص) است، خوب تلقی میشود. او پس از فتح مکه، حدود سه یا چهار سال در مدینه با پیامبر بود. در مدینه بودن او نیز جالب است. زمانی که مکه فتح شد، ابوسفیان و خانوادهاش و حتی مادر معاویه که هند بود، اسلام آوردند. جالب است که این افراد رؤسای مکه بودند، اما دیدند که دنیا عوض شده و شرایط تغییر کرده است، و مکه دیگر اهمیت سابق خود را ندارد. همه آنها به مدینه آمدند. یعنی خانه، زندگی و تمامی خانواده، به مدینه آمدند. فرزندان ابوسفیان نیز همینگونه بودند.
پرسش _ علت اینکه همه آنها مهاجرت میکنند، آن هم به مرکز قدرتی که پیامبر(ص) در آن حضور دارد و محل وحی، ارتباطات بینالمللی و روابط قدرت است، چیست؟ آیا این اتفاق به دلیل وجود نظم و نظامی است که در آنجا برقرار بوده و اینکه اهمیت مکه از دست رفته است؟ آیا این یک کار محاسبهشده بوده یا فقط میتوانیم بگوییم که آنها مهاجرت کردند و بیش از این نمیتوانیم نظری بدهیم؟
• یک فرد بسیار مطلع، در عین حال آیندهنگر و بسیار باهوش مانند ابوسفیان یا فرزندانش، طبیعتاً کاری را بیهوده انجام نمیدهند. نکته این است که مکه پس از فتح اهمیت سابق خود را از دست داد. قبلاً، عربستان هرگز یک دولت واحد و یک حکومت متمرکز نداشته است که بگوییم پایتخت آن در مکه بوده است. در مورد ایران و یا روم، پایتختی معنا داشت. زیرا آنها دولتهایی منسجم با ساختار و قلمرو مشخص بودند. به علاوه، سابقه تاریخی داشتند. در شبهجزیره عربستان، در آن زمان، به طور کلی ساختار قدرت به این شکل وجود نداشت. حتی در حبشه نیز چنین ساختاری وجود داشت، اما در عربستان نه. بنابراین، پایتخت برای آنها معنا نداشت؛ پایتخت به معنای مرکزی است که قدرت در آن متمرکز است. مکه یک شهر مورد احترام بود، به منزله پایتخت، اما نه پایتخت واقعی. پس از فتح مکه، اوضاع در کل شبهجزیره تغییر کرد و شرایط دگرگون شد. آن ساختارها — ساختار سیاسی، دینی و ادبی، حتی اقتصادی و تجاری — کلا تغییر کرد و حتی جمعیت نیز تحت تأثیر قرار گرفت. فقط خانواده ابوسفیان نبودند، بلکه تعداد زیادی از اشراف موجود در مکه نیز به مدینه آمدند. زیرا مدینه عملاً به پایتخت جدید تبدیل شد.
وقتی به مدینه آمدند، ابوسفیان، پسرانش، همسرش و دیگران همه به عنوان صحابه یا صحابیات محسوب میشدند. بنابراین، در مورد صحابه بودن معاویه، بحثی وجود ندارد. وقتی یک مفهومی به نام «صحابه» وجود دارد و این فردی که به عنوان صحابه محسوب میشود، دارای نوعی قداست میشود. وقتی این اتفاق افتاد، همه کسانی که از مصادیق صحابی بودن هستند، به طور طبیعی تحت این چتر قرار میگیرند. بنابراین، بخش مهمی از روایتهایی که در مورد معاویه و مقام و منزلت او نقل شده است، عمدتاً به این دلیل است که او از صحابه است. لذا، همه ویژگیهای مثبت صحابه بودن به او نیز منتقل میشود.
موضوع دوم که نیاز به بحث مفصلی دارد، این است که پس از آنکه معاویه به حکومت رسید، یعنی پس از سال ۴۰ هجری و شهادت امام علی(ع) به یک سلسله اقدامات دست زد. این اقدامات شامل بالا بردن شأن خودش، شأن خاندانش و مسائل دیگری که بعدها بدان میپردازیم. نمونهای از این اقدامات این است که به معاویه لقب «خال المؤمنین» داده شد. چرا به او لقب خال المؤمنین داده شد؟ یعنی دایی مؤمنان. به این دلیل که برادر ام حبیبه بود و ام حبیبه همسر پیامبر(ص) بود. ام حبیبه به اعتبار همسر بودن پیامبر، «ام المؤمنین» محسوب میشود. بنابراین، ام حبیبه مادر مؤمنان است و معاویه برادر ام حبیبه است، پس میشود دایی مؤمنان. حال اگر ما در یک قضاوت بیطرفانهای داشته باشیم، برادر عایشه و یا حفصه باید خال المؤمنین باشند.
پرسش _ منظورتان از نظر تأثیرگذاری است؟
• نه، از نظر شخصیت خودش. عایشه یکی از پرروایتترین افراد صدر اسلام است. عایشه از پیامبر(ص) حدود سه هزار روایت نقل کرده است. افراد کمی داریم که از پیامبر به این اندازه روایت کرده باشند، و شاید دومین فردی باشد که از پیامبر به این میزان روایت نقل کرده است. از امحبیبه تعداد محدودی روایت وجود دارد. مضافاًکه عایشه از لحاظ هوش، ادبیات و حتی اهمیت در دوران پس از پیامبر(ص) بسیار تأثیرگذارتر بوده است. این تعداد نقل حدیث، به خودی خود، نشاندهنده اهمیت علمی و اجتماعی اوست. علاوه بر این، تأثیرگذاریاش در رویدادهای بعد از پیامبر، نشان میدهد که او فردی بسیار مؤثر و مطاع در بین مسلمانان بوده است.
در مقابل، ام حبیبه، برخلاف عایشه، تعداد محدودی روایت دارد و اساساً نقشی در تاریخ اسلام نداشته است. بنابراین، اگر قرار باشد که کسی به عنوان «خال المؤمنین» شناخته شود، منطقیتر بود که این عنوان به عبدالرحمن بن ابوبکر یا عبدالله بن عمر داده شود، زیرا این دو فرد هم از نظر علمی و هم از نظر اخلاقی و اجتماعی در مرتبه به مراتب بالاتری از معاویه قرار دارند. خصوصاً که پدر آن دو یکی ابوبکر است و دیگری عمر که جایگاهشان اساساً قابل مقایسه با ابوسفیان نیست. این عنوان، هرچند به ظاهر مبتنی بر رابطه خانوادگی با پیامبر است، اما در واقع نتیجه اقدامات او در وضع حدیث و تغییر واقعیتها است که در دوران خلافت معاویه انجام شده است.
نکته مهم دیگر این است که در ذهنیت اهل سنت، قدرت و قدرتمندی یک ارزش شناخته میشود. با توجه به این نکته آنچه مطلوب است حاکم نیرومند است و نه حاکم عادلی که بر اساس معیارهای دینی عمل کند. از این نقطه نظر بدان لحاظ که معاویه حاکمی قدرتمند بود، لذا مورد احترام و تکریم است.
ابنابیالحدید به نقل از کتاب «الاحداث» مدائنی اقداماتی را که معاویه در جهت ارتقای موقعیت عثمان و سپس شیخین و تنقیص امام علی(ع) و سایر بنیهاشم انجام داده، به خوبی شرح میدهد. در چنین فضا و شرایطی است که برای معاویه فضیلتها و منقبتهای مختلفی نقل میشود که بعدها از طرف بسیاری تلقی به قبول میشود، حال آنکه جملگی ساختگی و جعلی است.
لازم به یادآوری است که ابن ابیالحدید، بهجز اینکه شارح نهجالبلاغه است، یک مورخ برجسته هم محسوب میشود. او به منابعی دسترسی داشت که بسیاری از آنها بعدها از بین رفتند، بهویژه در حمله مغول به بغداد. شرحی که ابن ابیالحدید در مورد سیاستهای معاویه ارائه میدهد، بسیار دقیق و مفصل است.
دیگر از مسائلی که معتقدان به معاویه به آن تأکید میکنند نقش او در گسترش قلمرو اسلامی است و آنچه بدان فتوحات میگویند. صرف نظر از ماهیت این جنگها که خصوصاً در زمان امویان هم انطباقی با معیارهای اسلامی ندارد، اصولاً این گسترش به دلیل مدیریت او نبود. قدرت مرکزی در ایران سقوط کرده بود و نیرویی وجود نداشت که در برابر کسانی که عموماً به تصور کسب غنیمت و یا تصرف سرزمینهای خاصلخیز و یا گرفتن برده و کنیز به پیش میرفتند، بتواند مقاومت کند. این سخن تا حدودی در مورد قلمرو شرقی امپراطوری روم شرقی و نیز شمال آفریقا صحیح است. این پیشروی نوعی پیشروی محلی بود و توسط حاکمان محلی انجام میشد. این عمدتاً به دلیل ضعف روحی و نظامی طرف مقابل بود و نه ناشی از مدیریتی مرکزی.
پرسش _ آیا میتوان گفت این تلقی از معاویه در دوره کلاسیک اسلامی وجود داشته یا اینکه این دیدگاه در طول زمان و تحت تأثیر عوامل تاریخی و سیاسی شکل گرفته است؟
• این تلقی به طور کامل محصول یک روند تاریخی است که به ویژه از اواخر قرن دوم هجری آغاز شد. در دوران زندگی خود صحابه و تابعین آنان به هیچ وجه به همان شکلی که در دورانهای بعدی بدانها نگریسته شد، نگریسته نمیشدند. در واقع، صحابه در زمان خودشان اختلافات فراوانی با یکدیگر داشتند و حتی در برخی موارد، به جنگ با یکدیگر پرداختند. این تلقی که صحابه را قدسیتی است و نباید در مورد آنها بحث یا انتقادی صورت گیرد، پدیدهای است که کم و بیش از قرن سوم هجری به بعد شکل گرفت و البته عوامل فراوان دیگری به این جریان کمک کرد.
چنانکه گفتیم یکی از دلایل اصلی این تغییر در تلقی، اقداماتی است که خود معاویه و خلفای بنیامیه برای کاهش اهمیت و موقعیت اهل بیت(ع) و به ویژه امام علی(ع) انجام دادند. این اقدامات شامل تولید و جعل اخبار و احادیثی بود که به معاویه قداست میبخشید و در عین حال، موقعیت اهل بیت(ع) را کاهش میداد.
پرسش _ برگردیم به آن خوانش کلاسیک و خوانش جدید از شخصیت معاویه که بحث ماست. این فرورفتن در قدسیت آیا محصول یک روند تاریخی است یا نه در دورهای که خود صحابه زیست میکردند، خصوصاً دوره خلافتی که معاویه متصدی قدرت هست، این تلقی وجود داشته یا این تلقی آرامآرام در یک بستر تاریخی مبتنی بر آوردههای قدرت شکل میگیرد؟
• دقیقاً مورد دوم صحیح است. یعنی در زمان حیات صحابه، نگاه به یکدیگر اینگونه که بعداً تبدیل به دیدگاهی قدسی شد، وجود نداشت. صحابه در همان زمان خودشان اختلافات زیادی با هم داشتند، حتی جنگ میکردند، رقابت میکردند و گاهی یکدیگر را متهم میکردند. این نگاه قدسی، نهتنها در دوره صحابه بلکه حتی در دوره تابعین نیز دیده نمیشد. این مسئله در واقع یک جریان تاریخی است که از قرن سوم هجری به بعد به این کیفیت بروز میکند.
یکی از عوامل اصلی این تغییر، احادیثی است که خود معاویه زمینهساز جعل و انتشار آنها بوده است. این موضوع بسیار مفصل است؛ معاویه اقدامات زیادی انجام داد تا اهمیت و موقعیت اهل بیت(ع)، بهویژه علی بن ابیطالب(ع) کاهش یابد و در مقابل، جایگاه رقبای علی بن ابیطالب ارتقا پیدا کند. این تصمیم و سیاست کاملاً هدفمند بوده است. از بهترین منابعی که این موضوع را بررسی کرده، کتاب «شرح نهجالبلاغه» ابن ابیالحدید است.
پرسش _ آیا در این چارچوب میتوانیم مواردی را ببینیم که دانشمندان اهل سنت در دوره کلاسیک، برخلاف این نگاه مثبت، یک خوانش منفی از شخصیت معاویه ارائه کرده باشند؟
• پاسخ این پرسش، بحث گستردهای را میطلبد. اجازه بدهید یک نکته مهم را مطرح کنم. مأمون، باسوادترین خلیفه عباسی و شاید حتی باسوادترین خلیفه در میان امویها، عباسیها و عثمانیها بود. او فردی بسیار هوشمند و مطلع بود و نگاهی عمیق به مسائل داشت. مأمون، با وجود نیتهای سیاسیاش، یکی از چالشهای مهم را در دوره خود ایجاد کرد. وقتی از مرو به بغداد بازگشت، دستور داد که معاویه را لعن کنند. او حتی بخشنامهای صادر کرد. اما همین که این تصمیم در بغداد مطرح شد، باعث تنشهای شدید اجتماعی شد و اطرافیان مأمون از او خواستند از این دستور صرفنظر کند، چراکه به موقعیت سیاسی او آسیب میزد. این نکته نشان میدهد که در ذهن عموم اهل سنت، موقعیت معاویه بهعنوان یک مسئله اعتقادی پذیرفته شده بود. این نگاه مثبت به معاویه، البته دلایل دیگری هم داشت.
نمونه دیگری از این موضوع، مربوط به بنیامیه است. زمانی که عموی عبدالله سفاح دمشق را تصرف کرد و مروان حمار، آخرین خلیفه اموی، کشته شد، بزرگان دمشق قسم یاد کردند که ما خاندان معاویه را اهلبیت پیامبر میدانستیم و دیگران را بهعنوان اهلبیت نمیشناختیم. این نشاندهنده آن است که در منطقه شام، بنیامیه و معاویه جایگاه ویژهای داشتند.
این جایگاه ویژه، دلایل متعددی دارد. برخلاف مناطقی همچون کوفه، بصره، یمن و یا شمال آفریقا که حکومتهای بنیامیه رفتار ظالمانهای داشتند، در قلمرو شام، سیاستهای معاویه و بنیامیه بسیار ملایمتر و دوستانهتر بود. بهخصوص اینکه در آن زمان، بخش زیادی از جمعیت شام هنوز مسیحی بودند و مسلمانان بیشتر در شهرهای بزرگ متمرکز بودند. رومیها که پیش از بنیامیه بر شام حکومت میکردند، بهدلیل اختلافات مذهبی، فشارهای زیادی بر مسیحیان این منطقه وارد میکردند. اما معاویه و بنیامیه، بهعنوان حاکمانی مسلمان، چنین سختگیریهایی نداشتند و همین باعث شد تا مردم شام، حتی مسیحیان، به آنها گرایش پیدا کنند.
این نکته را هم بگویم که محبت به معاویه در منطقه شام حتی تا قرون اخیر نیز باقی ماند. هنوز هم در برخی مناطق شام، از جمله سوریه، لبنان، اردن، و فلسطین، گرایش به بنیامیه وجود دارد.
برای نمونه، نسائی، یکی از محدثان بزرگ و مؤلف «صحاح سته» تصمیم میگیرد که خصائص علی بن ابیطالب را در جایی ارائه کند که بیشترین مخالفتها با علی بن ابیطالب وجود دارد. او به مسجد اموی در دمشق میرود و هنگامی که درباره فضایل علی سخن میگوید، از او میخواهند درباره فضایل معاویه نیز حدیثی بخواند.
نسائی پاسخ میدهد: روایتی درباره معاویه نمیشناسم جز این که پیامبر فرمودند: «لا اشبع الله بطنه.» این روایت مربوط به زمانی است که پیامبر چند بار از معاویه میخواهد که نزد ایشان بیاید، اما او مشغول غذا خوردن بوده و توجه نمیکرده است. همین پاسخ کافی بود تا افراد حاضر، نسائی را بهشدت مورد ضربوشتم قرار دهند.
بنابراین، جایگاه معاویه در مناطقی مثل شام یا آندلس، به دلایلی که ذکر شد، با سایر مناطق جهان اسلام متفاوت بوده است. در سایر مناطق، این علاقه بیشتر جنبه اعتقادی داشته است.
روایت از معصومه صبور
انتهای پیام