
قرآن به عنوان بنیادیترین و اصیلترین منبع دین اسلام شناخته شده است؛ قرآن راهنمای زندگی است اما با این حال در فرآیند شکلگیری فقه، کلام و سنتهای دینی، نقش حدیث نیز روزبهروز پررنگتر شد تا جایی که در بسیاری از موارد، سنت و احادیث، نه تنها در کنار قرآن بلکه حتی در مقام تبیین، تفسیر و گاه تعدیل مفاد آن قرار گرفتند اما این غلبه تدریجی حدیث بر قرآن، زمینهساز چالشهای معرفتی و تفسیری فراوانی در ساحت دینی شد.
منتقدان این روند بر این باورند که جایگاه نخستینی و محوریت قرآن در عمل زیر سایه کثرت و گاه ناسازگاری احادیث قرار گرفته است؛ امری که میتواند به تحریف درک دینی، اولویتهای ایمانی و حتی نادیده گرفتن پیامهای روشن قرآنی بیانجامد.
خبرنگار ایکنا برای بررسی این موضوع گفتوگویی با
سید محمدکاظم شاکر، استاد دانشگاه علامه طباطبایی انجام داده است که در ادامه مشروح بخش دوم و پایانی آن را میخوانید.
ایکنا ـ با توجه به اهمیت، ارزش و گسترهای که برای عقل قائل شدید؛ آیا دین جزئی از عقل محسوب میشود؟
بله ممکن است؛ زیرا کسانی هستند که شاید دین خاصی نداشته باشند یعنی یهودی، مسیحی و مسلمان نباشند مثل حنفا که در زمان پیغمبر(ص) و قبل از ایشان بودند و به عقل خود عمل میکردند. عقلگرایی در تاریخ خاستگاههای خاص خود را داشته اما اکنون میدانیم که در هر موضوعی باید به عقل خود رجوع کرد و دید که عقل و خرد جمعی چه میگوید. همهجا اشتباه وجود دارد؛ مثلاً قرآن گفته است «با یکدیگر مشورت کنید» اما بارها شده است که مشورت کردیم و به قول کسی که مشورت داده است، عمل کردیم اما بعد فهمیدهایم که اشتباه کردیم و ای کاش به آن حرف عمل نمیکردیم اما آسیبی که دیدهایم دلیل نمیشود که بگوییم دیگر مشورت نمیکنیم؛ زیرا مشورت کردن حکم عقل است؛ مثلاً ورزش میکنیم چون برای سلامتی خوب است اما ممکن است در فردی ورزش سبب بیماری شود ولی این اتفاق دلیلی نمیشود که بگوییم ورزش کردن خوب نیست. عقل هم اشتباه میکند.
وقتی که شما به آیهای عمل میکنید که ۱۴۰۰ سال پیش در یک شرایط خاصی نازل شده است؛ اگر بخواهیم لفظ به لفظ مطابق آن عمل کنیم چه بسا آسیبهای اجتماعی بسیار بزرگی را سبب شود؛ مثلاً حدیث آمده است؛ کودکی که به هفت سالگی رسید او را وادار به نماز خواندن کنید و اگر نماز نخواند او را کتک بزنید. ممکن است این موضوع زمانی جواب میداده است اما اگر بخواهیم اکنون با کتک زدن کسی را نمازخوان کنیم معلوم است که اثر معکوس دارد و فردی که میآید به چنین متن حدیثی عمل کند ضرر بزرگی به جامعه خواهد زد.
اگر خداوند عقل را حجت قرار داده به این دلیل است که بسیاری از مسائل قرآن ارشاد به حکم عقل است و در حدیث نیز آمده است که خداوند حجت بیرونی یعنی پیغمبران و درونی یعنی عقل را به انسانها داده است. امیرالمؤمنین(ع) در نهجالبلاغه میفرمایند که انبیا آمدهاند تا راهی که فطرت و عقل ایجاد کرده و سر راه آن گاهی خار و خاشاک و زوائد ایجاد شده است را کنار بزنند و جویهای روانی که از فطرت و عقل انسان ناشی میشود را تمیز کنند و موانع را بردارند.
خداوند در آیه ۳۰ سوره روم میفرماید «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»؛ دین بر اساس فطرت است و فطرت، غیر از عقل نیست و به قول فلاسفه، عقل مقوّم انسان نسبت به بقیه حیوانات است و قرآن نیز میگوید که فطرت انسان نیز خدایی است. برخی به اشتباه میگویند که منظور از عقل در قرآن و حدیث، عقل دینی است که معنا ندارد و چنین چیزی نداریم.
اگر ما به دنبال دین هستیم باید به سمت آن چیزی برویم که مقوّم انسان است یعنی به عقل مراجعه کنیم؛ اگر عقل جمعی به نتیجهای رسید که با آیهای از قرآن مطابقت نداشت باید بررسی کرد که آیا این اختلاف قابل رفع هست یا خیر و اگر قابل رفع نبود طبق گفته بسیاری از عالمان اگر در جایی بین عقل و نقل تعارض وجود داشته باشد؛ عقل بر نقل مقدم است. زیرا احکام عقل، محکمات و احکام نقلیات، متشابهات است؛ چون نقلیات در فضاهای خاصی آمده است و ممکن است شرایطی که اکنون داریم دقیقاً مطابق با آن زمان نباشد ولی عقلی که اکنون در حال قضاوت است دقیقاً با زیست جهان فعلی ما میاندیشد.
خداوند هم در سوره آلعمران میفرماید «هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» این آیه درباره محکمات و متشابهات است و علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید که محکمات به معنای مسلمات قرآن است مثل توحید؛ که نمیتوان یک آیین شرکآلود را با قرآن توجیه کرد. عقل نیز یکی از محکمات قرآن است و خداوند میفرماید که مثقال یا ذرهای به کسی ظلم نمیکند و این از مسلمات قرآن است اما اگر بخواهیم یک برنامهای را توجیه دینی کنیم در حالی که در آن ظلم وجود دارد نمیتواند قرآنی و الهی باشد.
محکم و متشابه خاص قرآن نیست بلکه در حدیث هم همینگونه است حتی در آراء و نظرات همه انسانها نیز همینگونه است و محکمات متشابهاتی دارند؛ مثلاً برخی افراد از کتابهای مرحوم دکتر شریعتی قسمتهایی را میآورند و میگویند که ایشان مسلمان نبوده در صورتی که این خیلی بیانصافی است و کسی که محکمات زندگی او بر اساس اصول دینی بوده است و یک روشنفکر دینی محسوب میشده اینکه بگردیم در قسمتی از کتاب جمله دو پهلوئی را پیدا کنیم و سمتی که به نفع نظر خودمان است را برجسته کنیم و چنین نتیجهای بگیریم؛ درست نیست. بنابراین تقسیم قرآن به دو قسمت محکم و متشابه یک امر عقلی است.
ایکنا ـ وقتی که ما صحبت از عقل میکنیم ممکن است افرادی سؤال کنند که «منظور شما کدام عقل است؟ عقل ما ناقص و پر از اشتباه و خطا است و باید به عقل پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) رجوع کرد؟» در پاسخ به سؤال این افراد باید چه گفت؟
ممکن است گاهی عقل فردی و بعضی مواقع عقل و خرد جمعی در زندگی معیار باشد که یکی از نمودهای خرد جمعی چیزی است که امروزه ملاک رأیگیریها است. ما چیزی به نام عقل محض و جدای از انسان نداریم یعنی چیزی که در آسمان باشد و آن را عقل بنامیم؛ وجود ندارد و عقل منهای انسان وجود ندارد و انسان منهای یک شخص خاص نیز وجود ندارد اینکه میگویند باید بر عقل پیغمبر(ص) توجه داشت؛ باید به مسائلی که مربوط به اثبات موضوعات الهیاتی است مثل اثبات وجود خداوند اشاره کرد که نمیتوان به قرآن یا سخن پیامبر(ص) استناد کرد بلکه باید با عقل، وجود خداوند را اثبات کرد و در قرآن نیز آیاتی با ارشاد به حکم عقل وجود دارد که خداوند را با مرجعیت عقل اثبات میکند و دلیل فلسفی و منطقی عقلی را بیان میکند و مرجعیت چنین آیاتی در واقع عقل است و نقل نیست.
نمیتوان برای اثبات وجود خداوند به نقل استناد کنیم چون در پاسخ خواهید شنید که میگویند ما هنوز قبول نداریم که ایشان پیامبر بودهاند بلکه اول باید خداوند را اثبات کرد سپس اثبات کرد که خداوند نمایندههایی را به عنوان پیامبر فرستاده و سپس به حجیت قول آنها استناد کرد؛ بنابراین به کسانی که میپرسند منظور کدام عقل است باید گفت شما همانطور که برای اثبات خداوند و نبوت به عقل خود استناد میکنید در سایر موضوعات نیز باید به عقل خود رجوع کنید.
حضرت ابراهیم(ع) نیز در ماجرای شکستن بتها وقتی بتپرستان را به بزرگترین بت ارجاع داد که از او بپرسند چه کسی بتها را شکسته است؛ بتپرستان از این پاسخ متعجب شدند زیرا حضرت ابراهیم(ع) آنها را به عقل خود ارجاع داده بود. بله، ممکن است این عقل مشغول به نفس و خواستههای نفسانی هم باشد اما وقتی گفته میشود که عقل جمعی ملاک است یعنی موضوع اجتماعی است و در موضوع اجتماعی به عقل جمعی مراجعه میکنند. این موضوع نیز صادق است که هیچوقت همه انسانها اتفاق نظر نخواهند کرد؛ زیرا ممکن است برخی صرفاً میخواهند با موضوعی مخالفت کنند؛ بنابراین منظور از عقل، عقل پیامبر و معصوم یا عقل دینی نیست بلکه این دین است که به عقل ارجاع میدهد و ما چیزی به نام عقل دینی نداریم.
ایکنا ـ بازگردیم به موضوع اولیه بحثمان؛ پیامدهای حدیثگرایی و از دست دادن مرجعیت قرآن و مرجعیت عقل چیست؟
برای پاسخ به این سؤال نیاز به انجام پروژههای میدانی هستیم اینکه با توجه به یک حدیثی در یک شرایط خاصی به آن حدیث ارجاع شود باید دید که پیامدهای این اتفاق چه خواهد بود؛ مثل همان حدیثی که برای انجام نماز باید کودک را تنبیه کرد و پیامدی جز متنبه شدن از نماز و نمازخوانان ندارد. این دیدگاه درباره حجاب نیز امروز صادق است یعنی نگاه جرمانگارانه به همه بحثهای مذهبی اعم از واجبات و محرمات. اینکه بخواهیم افراد را با میلیونها تومان جریمه، اصلاح کنیم یا آنها را به زندان ببریم یا هنرپیشهها را بگوییم که با یکبار بدحجابی دیگر نمیتوانید کار کنید یا کتاب نویسندهای را چاپ نکنیم؛ این کارها پیامدهای عجیب و غریبی برای دین و دینداران خواهد داشت.
مگر گفته نمیشود که این کارها برای این است که حجاب که حکم قرآن و حدیث است در جامعه پیاده شود باید دید که با انجام چنین کارهایی به موفقیت دست پیدا خواهیم کرد یا خیر و برای دریافتن پاسخ پیامدهای چنین کاری کافی است به جامعه مراجعه کرد و با پرسوجو متوجه شد که آیا افرادی که جریمه یا تنبیه یا زندانی شدند متنبه شدند و بعداً تبلیغ حجاب خواهند کرد یا اینکه نتیجه معکوس داده است؟
اگر اینگونه شود باید دید که چنین کاری چه فایدهای دارد؛ اینکه بیاییم حدیث بخوانیم که اگر تار موی خانمی پیدا باشد در جهنم او را از این تار مو آویزان خواهند کرد و برای جلوگیری از آنکه این افراد در جهنم از موهای خود آویزان نشوند چنین کاری میکنیم تا تار موی او پیدا نباشد؛ باید دید چنین نگاهی چه پیامدی دارد و چه نتیجههای ناگواری ممکن است داشته باشد.
ایکنا ـ آیا چنین دیدگاه و استدلالی را میتوان به آیات قرآن نیز بسط داد؟ مثلاً در آیه 34 سوره نساء «الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا» که به برتری مردان و مجوز زدن زنان اشاره دارد؛ آیا این شیوه امروز دیگر منسوخ شده است و عقل امروز تائید نمیکند؟
قطعاً همینطور است؛ برخی توجیهاتی کردند و گفتند منظور با چوب مسواک و آرام زدن است در صورتی که اینگونه نیست و جامعه و زیستجهان امروز فرق کرده است. ممکن است در زمانهای کارگری با خوردن یک سیلی کار خود را درست انجام میداد و واقعاً اثر داشت و شاید هم واقعاً راهی غیر از کتک زدن وجود نداشت اما اگر اکنون فردی بخواهد در کارخانه با ضرب و شتم کارگران خود را وادار به کار کند اصلاً معنادار و امکان پذیر نیست.
در رابطه با موضوع زنان نیز همینگونه است که در این آیه و چه در آیه دِین یا دیه که یک زن نصف یک مرد است؛ باید توجه کرد که این آیه در زمانی نازل شده که زنان همین جایگاهی که در قرآن آمده است را نیز نداشتند بلکه قرآن قدم به قدم جایگاه آنها را اصلاح کرد و ما امروز با عقل خودمان باید بفهمیم که قدم بعدی چیست و چه کار باید کنیم.
ایکنا ـ آیا برای فهم درک و ارتباط با قرآن نیازمند متخصص و مفسر هستیم یا هر فرد، نسبت به فهم و درک خود میتواند از این متن الهی بهره ببرد؟
نمیتوان به این سؤال به صورت سیاه و سفید پاسخ داد اینکه برخی میگویند فقط باید به متخصص مراجعه کرد و برخی میگویند نیاز به متخصص وجود ندارد؛ درست نیست؛ همانطور که عرض شد قرآن یکسری محکمات، متشابهات، اخلاقیات و داستانها دارد که همه افراد میتوانند آن را بفهمند ولی مثلاً در همین آیه 34 سوره نساء کسی نمیتواند با استناد به چنین آیهای بگوید چون در قرآن آمده است که بزنید ما نیز زنان خود را میزنیم؛ بیان شد که قرآن در یک شرایط خاصی و به صورت شفاهی نازل شده است و طبیعتاً ما باید بازسازی کنیم که در آن شرایط تاریخی، چه شرایطی حاکم بوده است و این موضوعات به متخصص نیاز دارد. قرآن پژوهان امروز به دنبال بررسی شرایط فرهنگی و اجتماعی قرآن هستند تا ببینند عربستان آن زمان چه وضعیتی داشته است.
اکنون میلیونها سنگنوشته در عربستان پیدا شده است و متخصصان مشغول بررسی و تحقیق هستند؛ موضوعی که قبلاً اجازه آن وجود نداشت ولی در یکی دو دهه اخیر اجازه داده شده است و اتفاقات مهمی در حال رخ دادن است که بسیاری از پیش فرضها را نیز زیر سؤال برده است اینکه گمان کنیم همه جامعه عربستان جاهلی بوده و دختران خود را زنده به گور میکردند و سواد نداشتند و کتابت نبوده و فقط با پرستی بوده است؛ طبق تحقیقات مشخص شده که این موارد درست نیست.
میلیونها سنگنوشته پیدا شده است که منبع تحقیق بسیاری از افراد است که اتفاق بسیار مهمی محسوب میشود. در این تحقیقات بررسی میشود که کافران، مشرکان، مسیحیان و یهودیانی که در عربستان حضور داشتهاند چه افرادی بودند، چه عقایدی داشتند و سبک زندگیشان چگونه بوده و در این صورت میتوان آیات قرآن را با توجه به آنها تفسیر کرد.
بنابراین اینکه بگوییم برای تفسیر قرآن نیاز به متخصص نداریم درست نیست و اینکه بگوییم کسی نمیتواند به قرآن مراجعه کند چون هیچ چیز نمیفهمد هم صحیح نیست بلکه باید مطالعات وسیعتر باشد و در بعضی مواقع نیاز به سؤال است. ائمه(ع) کل قرآن را درست متوجه میشدند و اطلاعات جامعی درباره قرآن داشتند اما مفهوم این گزاره به این معنا نیست که انسانهای نوعی هیچ چیز از قرآن نمیفهمند.
یکی از اتفاقاتی که در گذشته رخ داده است این بوده که متأسفانه بیشتر تفسیرها انتزاعی بودند و کمتر با توجه به زمینههای قرآن انجام شده است. اکنون فعالیتهایی که محققان انجام میدهند مانند چراغ قوهای است که بر نقاط تاریک نور میاندازند.
ایکنا ـ به عنوان سخن پایانی اگر نکتهای مورد نظرتان هست بفرمایید.
ممنون از اینکه به موضوع مرجعیت قرآن پرداختهاید؛ امیدوارم که بتوانیم هر کدام از این مرجعیتها را سر جای خود قرار دهیم؛ یعنی اولین مرجع که عقل است و بعد از آن نقل و قرآن را به دلیل تواتر نقل آن، صدورش را قطعی میدانیم پس حتماً باید قبل از حدیث قرار بگیرد و حدیث، نقش تبیینی دارد و آنچه را که به پیامبر(ص) نازل شده است را تبیین میکند همانطور که خود قرآن میفرماید «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْتا» یعنی قرآن را به سوی تو نازل کردیم تا آن را برای مردم تبیین کنی پس چون نقش حدیث تبیینی است قاعدتاً باید بعد از قرآن قرار بگیرد.
اگر هم برای «اجماع» بخواهیم مرجعیت قائل شویم بعد از حدیث است یعنی در جایی که نه از عقل نه از قرآن و نه حدیث حکم خاصی برای یک موضوعی در میآید میگوییم چون همه علما و فقها در اینباره چنین حرفی زدهاند؛ گفته میشود که کاشف از رای معصوم(ع) است و احتمالاً در آن زمان حدیثی وجود داشته است که به آن فتوا دادهاند و مرجعیت «اجماع» در آخرین اولویت قرار میگیرد.
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام