
در سالهای پرآشوب پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اندیشهورزان متعهدی در تلاش برای احیای عقلانیت و اصالت اندیشه اسلامی در برابر نفوذ روزافزون مکاتب وارداتی بودند که نام
شهید مرتضی مطهری در این میان بهعنوان یکی از برجستهترین متفکران اسلامی، همواره در صف اول مبارزه فکری و فرهنگی قرار دارد؛ چهرهای که تلاش کرد اسلام را نه تنها در قالب شعائر و مناسک بلکه بهعنوان یک دستگاه فکری پویا و ناظر به مسائل روز به جامعه معرفی کند.
خبرنگار ایکنا به مناسبت دوازدهم اردیبهشت روز بزرگداشت مقام
معلم و سالروز شهادت استاد مطهری گفتوگویی با
محمد نهاوندیان، اقتصاددان، استاد دانشگاه و یکی از شاگردان نزدیک شهید مطهری انجام داده است که با مرور خاطراتی از نحوه آشنایی و همکاری با ایشان، تصویری دقیقتر از روحیه علمی، دغدغههای فرهنگی و روششناسی ویژه این استاد در مواجهه با مسائل اجتماعی، اقتصادی و ایدئولوژیک ارائه میدهد. روایت این شاگرد، تنها گزارشی از یک رابطه استاد و شاگردی نیست؛ بلکه گواهی است بر روش فکری استاد مطهری که در آن، ایمان و عقلانیت، سنت و تجدد و التزام دینی با آزادی فکری در تعاملی سازنده قرار گرفتهاند.
در ادامه مشروح بخش نخست این گفتوگو را با هم میخوانیم و میبینیم.
ایکنا ـ شما از شاگردان شهید مطهری هستید که به ویژه در سالهای آخر عمر ایشان ارتباط نزدیکی با استاد داشتید. لطفاً از نحوه آشنایی خود با ایشان برای ما بگویید.
بنده ابتدا از طریق کتابها و سخنرانیهای شهید مطهری با ایشان آشنا شده بودم و استاد به دبیرستانی که درس میخواندم تشریف میآوردند، اما آشنایی متقابل زمانی ایجاد شد که در دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران تحصیل میکردم. هنگام ریاست مرحوم دکتر مشکات که فردی از خانواده متدین بود، فرصتی پیش آمد که درباره اینکه دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران به موضوع اقتصاد اسلامی هم بپردازد با ایشان صحبت کنیم.
در آن زمان اقتصاد متعارف در همه کلاسها تدریس میشد و غیر از فعالیت گروههای دانشجویی مارکسیست که کانون کتاب داشتند و عضوگیری میکردند و کتابهای خود را ترویج میکردند؛ کتابفروشیهای مقابل دانشگاه هم مملو از آثار تحت تأثیر مارکسیسم بود؛ حتی چند تن از اساتید هم در کلاسهای رسمی خود ادبیات اقتصاد مارکسیستی درس میدادند. همین موضوع سبب شد تا به رئیس دانشکده مراجعه کنیم و بگوییم که چرا شما تریبونی نمیدهید تا حداقل اقتصاد اسلامی هم در دانشکده تدریس شود؟ آقای مشکات با این موضوع مخالفت نکردند و گفتند شما استادی که وجهه دانشگاهی داشته باشد برای چنین مبحثی به من معرفی کنید که بتواند به طور علمی تدریس کند؛ من حرفی ندارم و حاضرم مسئولیت آن را بپذیرم.
همین صحبت سبب شد تا با چند نفر از بزرگان آن زمان همچون اساتید زندهیاد بهشتی، باهنر، جعفری و مطهری صحبت کنیم و از میان همه این افراد تنها کسی که قبول کرد در این رابطه اقدامی شود، استاد مطهری بودند. ایشان گفتند تدریس درس اقتصاد اسلامی به صورت علمی و دانشگاهی مقدمات میخواهد و باید جلساتی تشکیل دهیم و اساتید اقتصاد حضور پیدا کنند تا در آنجا مطلب را تدوین کنیم سپس به تدریس بپردازیم.
پاسخ مرحوم مطهری نشاندهنده دیدگاه علمی و اصولی ایشان بود؛ زیرا نمیخواستند از این پیشنهاد به عنوان کار تبلیغاتی استفاده کنند و حرفهای ناپختهای را به نام اقتصاد اسلامی مطرح کنند. ما بعدها در تجربه عملی، اجتماعی و اجرایی دیدهایم که حرفهای ناپخته چقدر میتواند پرآسیب باشد.
مطهری را ترکیب حریت فکری در کنار غیرت دینی میسازد؛ یعنی من ترس و واهمه نداشته باشم که در باشگاه اندیشهها عضو باشم و با تماس و مصاف اندیشهها و مکاتب دیگر بروم و حتی بالاتر از این اعتقاد داشته باشم که ممکن است در مکاتب باطل هم حرفهای صحیح باشد اما باید قدرت داشته باشم که سره را از ناسره تمیز دهم
در آن زمان اقتصاددانی که گرایشهای اسلامی داشته باشد یا کم بود یا ما نمیشناختیم و با تلاش فراوان دو سه نفر را توانستیم پیدا کنیم. جلسه تشکیل شد و با دکتر نمازی را از طریق مرحوم دکتر بهشتی آشنا شدیم که ایشان در آلمان اقتصاد خوانده بود و در دولت بعد از انقلاب نیز وزیر اقتصاد شد و در جلسه حضور پیدا کرد؛ همچنین با آقای دکتر صالحخور آشنایی پیدا کردیم که از خانواده متدینی بود و در آمریکا تحصیل کرده بود و در آن زمان در سازمان برنامه کار میکرد، سپس با دکتر میرآخور که مدتی نماینده ایران در صندوق بینالمللی پول بود آشنا شدیم و چند جلسهای هم ایشان حضور پیدا کرد و ما نیز دو نفر دانشجو بودیم که به همراه آقای دکتر منصور پهلوان که اکنون از اساتید دانشکده الهیات دانشگاه تهران هستند در این جلسات حضور پیدا میکردیم. جلسهای به نام شورای تحقیقات اقتصاد اسلامی تشکیل شد که روششناسی کار مرحوم مطهری در بحث اقتصاد اسلامی یکی از نکات بسیار مهم این جلسه است.
ایکنا ـ تا پیش از آن آثاری هم درباره اقتصاد اسلامی از سوی افرادی مثل شهید صدر متشر شده بود؛ آیا از این آثار هم بهره بردید؟
آیتالله محمدباقر صدر کتاب «اقتصادُنا» را نوشته بودند که در آن زمان هنوز این کتاب ترجمه نشده بود اما بعدها این کتاب در دو جلد و کتاب «البنک الاربوی» ایشان ترجمه شد و در دسترس قرار گرفت.
آن موقع فضای رقابت ایدئولوژیکی بین جریان اسلامیاندیش و مارکسیستی یا تحت تأثیر مارکسیسم وجود داشت. با کمال تأسف مارکسیسم در سابقه روشنفکری ایران بسیار توانسته بود ذهنها و دلها به خود را جذب کند. گرایشهای مارکسیستی در ادبیات روشنفکری ایران خیلی گسترده بود حتی برخی از جریانهای اسلامی فکر میکردند برای مبارزه نیازمند مارکسیسم هستند که نمونه بسیار برجسته این موضوع سازمان مجاهدین خلق بود که بعدها به انحراف ایدئولوژیک و جدایی از اندیشه اسلامی در طیفی از آنها منجر شد.
ایکنا ـ ظاهرا مارکسیسم و اندیشه چپ نه تنها در ایران بلکه در جهان سکه رایج آن زمان در بین دانشگاهیان و روشنفکران بود.
ایدئولوژی که برای مبارزه با نظام مسلط سرمایهداری مورد توجه روشنفکران و جوانان قرار میگرفت مارکسیسم یا سوسیالیسم بود. جلسه دیگری به نام جلسات فلسفه تاریخ هم در همین زمان به دلیل احساس نیاز نسبت به گرایشهای مارکسیستی در منزل مرحوم مطهری تشکیل شد که در آنجا هم بحث ماتریالیسم تاریخی، موضوع جلسه بود. ترکیب افراد در این جلسات متفاوت بود اما به صورت منظم هفتگی تشکیل میشد.
همین جلسات سبب نزدیکی و آشنایی بیشتر افراد شد و باعث شد تا همکاری در زمینههای دیگر هم رخ دهد در سال ۱۳۵۶ـ۱۳۵۷ بحثی مطرح شد تا موسسهای تحقیقاتی درست شود و اساسنامهای هم برای آن نوشته شد. مرحوم فیاضبخش که بعداً رئیس سازمان بهزیستی و بعد هم شهید شدند در این جلسات حضور داشتند و جلسات متعددی برای تأسیس موسسه داشتیم و در موضوعات دیگری هم بسیار خدمت مرحوم مطهری میرسیدیم.
شهید مطهری در تابستان سال ۱۳۵۷ سخت مشغول نوشتن مجموعه جهانبینی بودند و در مردادماه همان سال مشغول نوشتن «جامعه و تاریخ» شدند اما مراجعات مکرر به ایشان در زمان اوج انقلاب و اعتراض اجتماعی و همزمانی با جلسههای مختلف شهرستانها سبب شد تا به ایشان پیشنهاد کنم به مکانی برویم تا با فراغ بال نوشتن کتاب «جامعه و تاریخ» را تمام کنند زیرا انتشار این کتاب بسیار مهم بود؛ با ایشان به روستای شهرستانک رفتیم تا این کتاب در آنجا به پایان برسد و خاطرات بسیار خوبی در آن ایام شکل گرفت.
مرحوم مطهری فرد معتمد امام(ره) بود و در اوج مسائل انقلاب به دلیل اینکه اشتغالات مبارزه بسیار شده بود جلسات هفتگی چند ماهی تعطیل شد. این نکته شایسته ذکر است که مرحوم مطهری پس از پیروزی انقلاب، رئیس شورای انقلاب شدند؛ قاعدتاً اگر ایشان فردی بود که دنبال قدرت و منصب بود کارهای علمی خود را یا کنار میگذاشت یا اولویت چندم خود میدانست اما همان اوایل اردیبهشتماه سال ۱۳۵۸ ایشان با من تماس گرفتند و گفتند که اکنون آن جلسات هفتگی اقتصاد بیشتر مورد نیاز است؛ برنامهریزی کن تا دوباره این جلسات را شروع کنیم که دیگر شروع دوباره آن میسر نشد و شهادت ایشان مانع شد.
ایکنا ـ آیا کتاب «اقتصاد اسلامی» حاصل همین جلسات بود؟
خیر، ایشان شاید در دهه ۳۰ و ۴۰ به دلیل تبلیغ حزب توده با حساسیتهایی، یادداشتهای اقتصادی نوشته بودند که با کاری که در دهه ۵۰ شروع کردند کاملاً متفاوت بود. آن کتاب در مشورت و تعامل چند نفر اقتصاد خوانده نوشته نشده بود که از سیاق یادداشتها هم این موضوع کاملاً پیداست.
روشی که ایشان در جلسه شورای تحقیقات اسلامی پیشنهاد کردند که خیلی شایسته توجه است این بود که هر جلسه یکی از مکاتب اقتصادی توسط یکی از اعضای جلسه طرح و دفاع شود و نکات اصلی هر مکتب اقتصادی مطرح شود؛ سپس از منظر اسلامی بررسی کنیم که آیا بر این نکات اصلی نکتهای داریم یا خیر.
باید در دینی که از عقلانیت فاصله گرفته تردید کرد و پرسید که آیا دین را درست فهمیدهایم یا نه؟ همچنین باید از عقلی که از دین فاصله گرفته است نیز تردید کنیم و ببینیم که آیا عقل جامع نگر است و همه لوازم عقلی را در آن رعایت کردهایم که به چنین نتیجهای رسیدهایم یا خیر؟ اینها دو حجت هستند که بال در بال هم یک انسان را به پرواز در میآورند. مرحوم مطهری تمام تلاش خود را میکرد تا نمونه قابل استفاده از عقلانیت دینی را در کتابهای خود ارائه دهد
مثلاً یکی از اعضای جلسه فیزیوکراتها، دیگری مرکانتیلیسم، فرد دیگری سوسیالیسم تخیلی، دیگری سوسیالیسم مارکسیستی و... را مطرح میکرد و مبانی و بحثهای تئوریک مطرح میشد؛ سپس مرحوم استاد مطهری آنچه را که به عنوان یک اندیشمند مسلمان با مجموعه آموزههای دینی و نه فقط فقه و احکام بلکه با جهانبینی دینی در آن زمینه میشود رد و ابرام کرد و بحث و نظری داشت؛ طرح میکردند. اخیراً قسمتهایی که مرحوم مطهری اظهار نظر کردند تدوین و چاپ هم شده است. این نکته هم بسیار شایسته توجه است که ارائه نظر در خصوص احتمال دیدگاه اسلامی در موضوعات مختلف، پس از وقوف، بررسی و اشراف بر دیدگاه مکاتب بود.
مرحوم مطهری قهرمان و قربانی مبارزه با التقاط بود و در آخر ترور ایشان توسط کسانی صورت گرفت که نمونههای یک التقاط در تفکر دینی داشتند و مورد انتقاد شدید مرحوم مطهری هم بودند. در تفاسیری که گروه فرقان منتشر کرده بود کاملاً هویدا بود که آنها از الفاظ دینی یعنی آیات و روایات برای یک دلبستگی ایدئولوژیکی که یک مسلک، روش و منش است استفاده ابزاری میکردند.
اینگونه نبود که آنها به دنبال این باشند که ببینند آیه قرآن واقعاً چه میخواهد بگوید؛ به قول نویسنده مارکسیست گئورگی پلخانف «این سنگ نوشتهها و آثار تاریخی ممکن است سخن نگویند؛ ما باید آنها را به سخن در بیاوریم» یعنی با یک رویکرد ایدئولوژیک بهانهای پیدا کنند تا آن را در مسیر تقویت و تثبیت ایدئولوژی خود به کار ببرند و گروه فرقان با قرآن و روایات اینگونه برخورد میکردند. مرحوم مطهری در سالهای آخر عمر خود به مبارزه تمام قامت با این روش و منش برخاسته بود؛ مخصوصاً از دیدگاه ایشان التقاط اسلام با مارکسیسم، بزرگترین ابتلای فرهنگی آن دوره بود.
با وجود اینکه ایشان مبارزی خستگیناپذیر بودند و در سنگر مبارزه با التقاط بودند اما این باعث نمیشد که با دیگر مکاتب بیگانه، ناآشنا و ناآگاه باشند یعنی به صرف اینکه مکتبی انحرافی، مادی و غیرالهی است به ما اجازه نمیدهد که آن مکتب را نشناسیم و بر آن اشراف پیدا نکنیم و اگر بعضی مطالب خوب و درست در میانه حرفهای باطل آنها به کار گرفته شده است را از صافی خود بگذرانیم و استفاده کنیم.
مطهری را ترکیب حریت فکری در کنار غیرت دینی میسازد؛ یعنی من ترس و واهمه نداشته باشم که در باشگاه اندیشهها عضو باشم و به مصاف اندیشهها و مکاتب دیگر بروم و حتی بالاتر از این اعتقاد داشته باشم که ممکن است در مکاتب باطل هم حرفهای صحیح باشد اما باید قدرت داشته باشم که سره را از ناسره تمیز دهم. متدولوژی که مرحوم مطهری در آن جلسات داشتند بسیار برای ادامه راه ایشان آموزنده است.
ایکنا ـ نسبت عقلانیت و دین در اندیشه شهید مطهری چگونه بود و نگاه ایشان به اسلام با سایر افراد چه تفاوتی داشت؟
از وجوه بارز مرحوم مطهری به عنوان یک شخصیت فکری این بود که فلسفه کار کرده بود و اصول فلسفه و روش رئالیسم مرحوم علامه طباطبایی، استاد ایشان با حاشیهها، پاورقیها و تفاصیلی که مرحوم مطهری نوشته بودند خوانده و دیده شد. این آشنایی با فلسفه و حکمت را در همه کتابهای ایشان میتوان مشاهده کرد که رویکرد فلسفی دارند. مرحوم مطهری در عین فیلسوف بودن یک فقیه هم بود و این دو ویژگی خود را در تعارض با هم نمیدید؛ یعنی احساس میکرد که ما حتماً باید در عین حالی که ملتزم به احکام دین هستیم برای فهم احکام و روزآمدسازی احکام و پیاده کردن احکام، عقل خود را به کار ببریم.
عقل به عنوان گوهر یگانهای که انسان را از دیگر مخلوقات خدا مجزا میکند سرمایه اصلی ما، در فهم دین و هم در تحقق دین است. این موضوع فقط حرف مرحوم مطهری نیست بلکه آموزه عمیق دینی ماست که انبیا و عقل در آموزه امامان به عنوان دو حجت خدا معرفی شدهاند که این دو حجت در کنار هم و دست در دست هم هستند.
باید در دینی که از عقلانیت فاصله گرفته تردید کرد و پرسید که آیا دین را درست فهمیدهایم یا نه؟ همچنین باید از عقلی که از دین فاصله گرفته است نیز تردید کنیم و ببینیم که آیا عقل جامعنگر است و همه لوازم عقلی را در آن رعایت کردهایم که به چنین نتیجهای رسیدهایم یا خیر؟ اینها دو حجت هستند که بال در بال هم یک انسان را به پرواز در میآورند. مرحوم مطهری تمام تلاش خود را میکرد تا نمونه قابل استفاده از عقلانیت دینی را در کتابهای خود ارائه دهد.
حرف ایشان در زمانی که بین انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی تمایزی قائل شدند این بود که ما دنبال انقلاب اسلامی هستیم؛ یعنی هدف برای ما اسلام است و انقلاب و مبارزه برای ما وسیله است. اسلام، حرفهای بسیاری دارد و هدف آن سعادت بشر است که البته عنصر مبارزه در اسلام وجود دارد اما اینطور نیست که همه اسلام مبارزه باشد
یک ویژگی بسیار برجسته استاد مطهری مخصوصاً در حوزه روزآمدسازی که به این مطلب مربوط میشود این است که ایشان در مقدمه یکی از کتابهای خود صریحاً اشاره کردهاند، دغدغه فرهنگ دینی جامعه را دارند؛ یعنی در مقام نویسنده دینی قانع نبودند مطلبی را که چندین سال پیش فردی نوشته، مجدداً بنویسند یا بر کتابی از استاد معروف، حاشیهای بزنند تا علمیت خود را نشان دهد یا لذت علمی ببرند؛ اصلاً اینگونه نبودند. ایشان در هر کتاب خود و در هر سخنرانی به دنبال این بودند تا به مسئلهای از مسائل جامعه، مخصوصاً مسائل فکری جامعه که در فرهنگ دینی جامعه، تبدیل به مسئله شده است بپردازند.
مرحوم مطهری اینگونه منبر میرفتند که موضوعی را که احساس میکردند مسئله جامعه است، انتخاب و بر روی آن کار میکردند و بعد هنگامی که از ایشان برای سخنرانی دعوت میشد؛ مسئلهای که تشخیص داده بودند را در ۵ یا ۱۰ شب مطرح میکردند و بعد هم به شکل کتاب در میآمد. باید گفت که همه کتابهای ایشان به این صورت نبوده است ولی اکثر کتابهایشان سخنرانیهایی بود که ایشان ارائه کرده بودند. این سخنرانیها اینگونه نبود که بداهه بیان شود بلکه از قبل روی آنها کار شده بود.
یکی از ویژگیهای مهم مرحوم مطهری دغدغهمند بودن بود؛ ایشان به تکرار مکررات قانع نبودند؛ این مطلب را در مسئله حجاب، حقوق زن، عدل الهی، انسان و سرنوشت میبینیم و در مجموعه جهانبینی که در سالهای آخر اوج حرکت اجتماعی روشنفکری دینی جامعه بود؛ دغدغهگرایی ایشان به خوبی دیده میشود.
درباره تفاوت ایشان با سایر افراد باید گفت که ایشان مسئلهمحور میاندیشیدند و مینوشتند. ویژگی بسیار مهم دیگر مرحوم مطهری این بود که در عین حال که حضور اجتماعی بسیار گستردهای داشتند اما دنبال پسندیده شدن نبودند؛ دنبال این نبودند که ببینند حرف مد روز چیست و اکنون چه چیزی طرفدار دارد و آن حرف را بزنند؛ لذا در همان اواخر در چالش جدی که با اسلام التقاطی و ایدئولوژیسازی از اسلام با گرتهبرداری از ایدئولوژیهای رقیب پیدا کرده بودند؛ حرفهایی میزدند که شاید بعضی افرادی که آن روز در حوزههای سیاسی فعال و کنشگر بودند این حرفها را نمیپسندیدند و اعتراض میکردند و میگفتند که چرا آقای مطهری به این مطلب پرداختند.
مرحوم مطهری از مؤسسان حسینیه ارشاد بودند و اصلاً با فردی مسئله شخصی نداشتند و خودشان بسیاری از شخصیتها را معرفی و حمایت کرده بودند اما در فرایندی که پیموده شد چون نسبت به استفاده ابزاری از اسلام نگرانی داشتند؛ لازم دانستند تا قد علم کنند و ابراز نگرانی کنند که این موضوع از نظر شخصی برایشان هزینه داشت اما لازم دانستند تا این فداکاری را بکنند. مرحوم مطهری خیلی دنبال مد روز صحبت کردن نبودند بلکه به دنبال این بودند تا به دغدغهای پاسخ معقول و دین پسند بدهند.
تمایل دارم التقاط را اندکی شرح دهم؛ کلمه التقاط شاید در همان سالهای دهه ۵۰ مورد استفاده قرار گرفت؛ سؤال پیش میآید که چه چیزی از اسلام التقاطی نادرست و انحراف است؟ آیا استفاده از دانش و فرهنگ دیگران التقاط است؟ یا اینکه اگر ما آمدیم ایدئولوژی و اصول عقیدتی دیگری را همعرض آموزهها و فرهنگ دینی قرار دادیم؛ مثلاً بگوییم این حرف اسلام است و حرف دیگر را مثلاً مارکس زده است یا حرفی را امام صادق(ع) بیان کرده و حرف دیگری را سارتر بیان کرده است؛ من چون روشنفکر امروزی هستم میخواهم ترکیب بهینهای را از این دو درست کنم تا در کام جوانان امروز سالادی خوشمزه و گوارا ساخته شود؛ این التقاط محسوب میشود. خیانت در امانت است که من به اسم اسلام محتوای یک ایدئولوژی دیگری را به جوانان حقنه کنم.
حرف ایشان در زمانی که بین انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی تمایزی قائل شدند این بود «ما دنبال انقلاب اسلامی هستیم»؛ یعنی هدف برای ما اسلام است و انقلاب و مبارزه برای ما وسیله است. اسلام، حرفهای بسیاری دارد و هدف آن سعادت بشر است که البته عنصر مبارزه در اسلام وجود دارد اما اینطور نیست که همه اسلام مبارزه باشد. ما مبارزه را به عنوان وسیلهای برای رسیدن به ارزشهای اسلامی قبول داریم نه اینکه مبارزه برای ما اصل باشد و از اسلام چیزهایی را که به مبارزه مرتبط است برداریم و مواردی که با آن مرتبط نیست را دور بریزیم.
این روشی بود که متأسفانه در آن زمان در برخی از نوشتههای سازمان مجاهدین خلق به طور مخفیانه بسیار دیده و خوانده میشد و رگههایی از آن را در نوشتههای بعضی از نویسندگان آن زمان میشد پیدا کرد. بعد هم در انتشارات فرقان که به عنوان تفسیرهای سور مختلف قرآنی منتشر میشد بسیار پررنگ شده بود؛ مثلاً آنها کاری نداشتند که معنای «کنود» در آیه «إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ» چیست و برای خود معنایی را درست میکردند، برای آنها مهم نبود که ظاهر و باطن در قرآن به انقلاب و مبارزه میچسبد یا نمیچسبد؛ مهم این بود که آنها ایدئولوژی غیر از اسلام که با اسلام تفاوتهایی داشت را اصل قرار داده بودند و اسلام را مبنایی برای گزینش قرار داده بودند و شهید مطهری با این موضوع مقابله میکرد. البته تعبیر «اسلام انقلابی» در آن زمان اینگونه معنا میشد که بعدها معنای دیگری پیدا کرد؛ مقصود من در همان ظرف زمانی است.
ادامه دارد...
گفتوگو از سجاد محمدیان و عطاالله اسماعیلی
فیلم از حامد عبدلی
عکس از طاهره بابایی
تدوین از سیدضیاء موسوی
انتهای پیام