کد خبر: 4286657
تاریخ انتشار : ۱۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۵
یادداشت

از بیم آتش تا شوق دیدار

مصطفی شاه‌رضایی، قرآن‌پژوه و استاد دانشگاه علوم پزشکی در یادداشتی به ایکنا به بیان نکاتی درباره روز عرفه پرداخت و تاکید کرد: علامه طباطبایی در المیزان تصریح می‌کند که اصل فوز، در «زُحزِحَ» نهفته است؛ همان نجات. یعنی اگر کسی از آتش گریخت، حتی اگر هنوز وارد بهشت نشده، از خسران رسته است.

شاه رضاییبه گزارش ایکنا، مصطفی شاه‌رضایی، قرآن‌پژوه و استاد دانشگاه علوم پزشکی در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به بیان نکاتی درباره روز عرفه پرداخته است که  در ادامه می‌خوانیم:
 
در دل آیات و رازهای الهی، گاهی نه شوق بهشت است که جان را می‌لرزاند، و نه فقط ترس آتش؛ بلکه دردی ظریف‌تر، بیمی عاشقانه‌تر، و تمنایی شریف‌تر در جان مؤمن ریشه می‌دواند: مبادا از تو دور افتیم… حتی اگر در بهشت باشیم.
 
پروردگارا، دل ما را از آتش رهایی بخش…؛ نجات از آتش، در قرآن و دعاهای اهل‌ بیت (ع)، بارها یادآوری شده است: «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ» (آل‌عمران/۱۸۵) و در دعای جوشن کبیر: «خلّصنی من‌النار، یا رب» اما این نجات، نه تنها نجات از شعله، بلکه رهایی از غفلت، فراق، و جدایی از توست. ما آمده‌ایم تا در این مجال، از نگاه قرآن، دعاها و عرفای راستین، دریابیم که نجات، نه پایان، بلکه سرآغاز دیدار اوست.
 
قرآن می‌فرماید: «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ» (آل‌عمران/۱۸۵)، هر که از آتش دور شد و به بهشت درآمد، بی‌گمان رستگار شد. اما همین «زُحزِحَ» ـواژه‌ای سنگین، دشوار، و کمیابـ به ما می‌گوید که نجات از دوزخ، آسان نیست. نجات، نه فقط دوری است، بلکه دوری با رنج، تدریجی و پر زحمت. علامه طباطبایی در المیزان تصریح می‌کند که اصل فوز، در همین «زُحزِحَ» نهفته است؛ همان نجات. یعنی اگر کسی از آتش گریخت، حتی اگر هنوز وارد بهشت نشده، از خسران رسته است.
 
در دعای جوشن کبیر، بارها و بارها تکرار می‌کنیم: «خلّصنی من‌النار، یا رب» نه فقط از ترس شعله‌ها، بلکه از ترس آن‌که از آستان تو دور افتیم. امام علی(ع) در دعای کمیل می‌فرماید: «فَهَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ؟ وَهَبْنِي صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ؟» اگر فرض کنم بر عذابت صبر کنم، فراق تو را چگونه تاب آورم؟ و اگر فرض کنم بر سوزندگی آتشت صبر کنم، چگونه از نظر به کرامتت چشم بپوشم؟
 
اینجا دوزخ، نه فقط محل عذاب، بلکه حجاب دیدار است و اینجاست که سخن عارفان بلند می‌شود. سنایی، که طنین صدق و سلوک است، می‌گوید:لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید/مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی/ نه از آتش، بلکه از جدایی‌اش می‌گریزد و مولوی، عاشق‌تر و گستاخ‌تر از زبان خداوند می‌سراید: گفت پیغامبر که حق فرموده است/من نگنجم هیچ در بالا و پست/ در زمین و آسمان و عرش نیز/ من نگنجم، این یقین دان ای عزیز/ در دل مؤمن بگنجم، ای عجب/ گر مرا جویی، در آن دل‌ها طلب
 
و در ادامه گفت: اُدْخُلْ فِي عِبَادِي، تَلْتَقِي/ جَنَّةٌ مِنْ رُؤْيَتِي، يَا مُتَّقِي/ نه آتش، و نه باغ، معیار نیستند. آن‌که با اوست، همه جا گلستان است و آن‌که از او دور، همه جا دوزخ است. در این میان، اما، خطری خاموش در دل ایمان برخی نشسته است. ایمانِ سهل‌انگار، نجات را آسان می‌پندارد؛ می‌گوید: «ما اهل شفاعتیم؛ چه باک اگر لغزیدیم؟ آخرش اهل‌بیت ما را نجات می‌دهند.»
 
قرآن اما هشدار می‌دهد: «وَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» (اعراف/۹۹)، در حالی که جز گروه زیانکاران، خود را از عذاب و انتقام خدا ایمن نمی‌دانند. در نهج‌البلاغه آمده است: «كَمْ مِنْ مُتَسَحِّرٍ بِالْوُهُومِ، قَدْ خَدَعَتْهُ الْأَمَانِيُّ» چه بسیار فریب‌خوردگان خیال که آرزوها فریبشان داده است.
 
شفاعت، برای شرمندگانِ بیدار است؛ نه برای بی‌پروایانِ سرفراز و نجات، شرط نخست است؛ نه نهایت راه. ما نیامده‌ایم فقط نسوزیم. آمده‌ایم که از آتش عبور کنیم و از آن‌سوی شعله، به تماشای محبوب بنشینیم.
انتهای پیام
captcha