آدمی موجودی است که آینده دارد؛ اما تاریخ آدمی و دورانهای زندگی مردمان وقتی آغاز میشود که افق آینده گشوده و پدیدار شود، این گشایش و پدیداری را متفکران درمییابند اما پرسش اینجاست که چه تفکری راه آینده را نشان میدهد؟
فلسفه متحد با جان، فلسفهای که بیش از هر چیز ما را از غربت غربی که در آن گرفتار شدهایم به عالم نور هدایت کند.
ما به تفکر نیاز داریم، برای آنکه جایگاه خودمان را در عالم کنونی پیدا کنیم و به همین جهت ضروری است که به سهروردی رجوع کنیم.
گروه اندیشه ایکنا به مناسبت بزرگداشت شیخ اشراق به سراغ سیما سادات نوربخش، سهروردیپژوه و استاد دانشگاه رفته است، تا به موضوعی در ساحت اندیشه سهروردی بپردازد که مغفول واقع شده؛ قرآنیات در اندیشه سهروردی.
نوربخش، نویسنده و پژوهشگر فلسفه اسلامی و به ویژه آثار شیخ اشراق است. از آثار او میتوان به «آیت اشراق: تفسیر و تأویل آیات قرآن کریم در آثار سهروردی»، «نور در حکمت سهروردی» و «معرفت و اشراق در اندیشه سهروردی» (ترجمه و شرح رساله) اشاره کرد. او همچنین در زمینه مقایسه فلسفه سهروردی و ملاصدرا نیز آثاری دارد. در این مجال و ناظر به کتاب «آیت اشراق» با او به گفتوگو نشستیم که در ادمه میخوانیم و میبینیم:
ایکنا - لطفا در آغاز سخن، در مورد کتاب «آیت اشراق» و انگیزهای که شما را به سوی بررسی ارتباط سهروردی و آیات قرآن سوق داد، بفرمایید.
این کتاب به این خاطر تألیف شده است که این جنبه از نگاه سهروردی مغفول واقع شده بود و پژوهش عمدهای در این زمینه صورت نگرفته بود، همچنین نگاهی به سهروردی وجود داشت که او را عارف می دانست و یا به جنبه ایرانی سهروردی اهمیت داده شد؛ این در حالی است که نمی توان از فیلسوف بودن سهروردی و در عین حال از نگاه ویژهای که به قرآن و حدیث دارد چشم پوشید و آن را به عنوان یکی از منابع اصلی اندیشه او در نظر نگرفت. این مسئله جای کار داشت که ما نشان دهیم یکی از منابع و ریشههای اصلی اندیشه سهروردی توجه به قرآن و حدیث است، هرچند حدیث به صورت کمتری در آثار شیخ اشراق استفاده شده است، اما در خصوص بهرهمندی از قرآن که به صورت استنادی، تأییدی و یا به صورت مؤیدی است، در آثار فلسفی و عرفانی او نمونه های بسیاری وجود داشت.
ایکنا – آیا پژوهشهای قبلی نسبت به این موضوع وجود نداشت؟
در این زمینه یک مقاله از نجفقلی حبیبی در این زمینه داریم که به یک کلیاتی اشاره کردند، خود من هم یک مقاله قبل از نوشتن کتاب داشتم که زمینهای برای نوشتن کتاب شد. این کتاب با استخراج قرآنیات در آثار مختلف سهروردی در ۶۰۰ صفحه نوشته شده که تاکنون نمونه مشابهی نداشته است.
ایکنا - همانطور که اشاره کردید سهروردی از منابع مختلفی بهرهمند بوده است، چگونه این منابع فکری را با معارف قرآنی ترکیب کرده و آیا در این زمینه به دنبال تلفیق بوده یا تطبیق؟
استفاده سهروردی از آیات قرآن صرفاً تلفیق نیست، او هیچ گونه تعارض و تضادی در راه وحی و عقل نمیبیند و در حقیقت این نگاه در آثار او وجود دارد که این دو با هم قابل جمع هستند. قبل از سهروردی کسانی بودند که مخالفت شدید با فلسفه داشتند، از آن جهت که فلسفه و قرآن را در یک افق و در یک اجتماع نمیپذیرفتند و راه وحی و عقل را از یکدیگر جدا میدانستند، اندیشمندان بزرگی مثل امام محمد غزالی که با فلسفه و فلاسفه مخالفتهای شدیدی داشته و در حد تکفیر آنها را محکوم کرده است، همچنین کسی را در تاریخ فلسفه داریم که هم نام خود سهروردی است. شخصی به نام شهاب الدین عمر سهروردی که کتابی دارد به عنوان «رشف النصایح الایمانیه و کشف الفضایح الیونانیه» که از عنوان کتاب پیداست که میخواهد نوعی تقابل میان ایمان و فلسفه را مطرح کند.
این تصور که ما فلسفه را فقط یونانی بدانیم تصور صحیحی نیست؛ ایران دارای حکمتی است که نمیشود آن را نادیده گرفت و سهروردی مقامی در تاریخ فلسفه دارد که احیای حکمت ایران باستان را میتوان در آثار او جست. سهروردی با تکیه و استفاده از منابع ایرانی، یونانی و قرآنی توانسته است اجتماعی را ایجاد کند که شاید هر کدام درمسیر، روش و ابزار تفاوتی داشته باشند اما با یکدیگر در تضاد و تعارض نیستند. سهروردی در کتاب «الواح عمادی» که یک کتاب کاملا فلسفی است خود را مقید میداند که بعد از هر مطلب فلسفی یک یا دو آیه از قرآن کریم استناد بیاورد، این نمونه از اهتمام او در این زمینه است.
ایکنا – این اجتماع منابع که به صورت تلفیقی صورت گرفته است آیا در آثار فیلسوفان قبل از سهروردی هم وجود داشته است؟
تا قبل از سهروردی کمتر شاهد این مسئله هستیم، هر چند با ورود حکمای مسلمان در جامعه فلسفی به نحوی آنان را متاثر از فضای حکمت و منابع اسلامی میبینیم اما نمیتوانیم به صراحت بگوییم که این کاری است که سهروردی انجام داده است، اما در دو حوزه احیای حکمت ایران باستان و استناد به قرآن به طور خاص کمتر در اندیشمندان قبل از سهروردی شاهد آن هستیم. به عنوان نمونه و از جهت تاریخی اگر بخواهیم این مسئله را بررسی کنیم مثلاً به فردی مثل فارابی و آثار او رجوع کنیم مییابیم که هر چند فارابی با نگاه فلسفی به ماهیت وحی میپردازد اما در آثار او کمتر به دنبال استناد و استفاده مستقیم از قرآن هستیم.
در آثار ابن سینا به دو سه اثر برخورد میکنیم که تفسیرهای کوچکی از قرآن است، مثل سوره ناس فلق و توحید و همچنین شرح آیه نور که خیلیها به آن پرداختند از جمله ابن سینا در اشارات و تنبیهات و آن را کاملاً منطبق کرده با مراحل عقل و یک نگاه کاملاً تأویلی و تفسیر فلسفی از مراتبی که در این آیه شریفه به کار رفته است دارد؛ مثل مشکات، مصباح و زجاجه.
ما میتوانیم بگوییم که سهروردی مبدع این دو مسئله است؛ احیای حکمت ایران باستان و هم توجه به قرآن و استناد به آن که بعدها توسط افرادی مثل «ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری» هم این روش پیگیری شد و در آثارشان از قرآن بهرهمند شدند.
ایکنا – شما به الواح عمادی اشاره کردید که سهروردی خود را ملزم به آوردن استناد قرآنی میدانسته، در آثار دیگر او به چه شکل به قرآن توجه شده است؟
اغلب این نگاه وجود دارد که فلسفه بیشتر یونانی است و قابل انطباق با اسلام و خصوصاً قرآن نیست، این مسئله میتواند انگیزه بسیار قوی باشد برای رد این نظر؛ وقتی سهروردی در هر مسئله فلسفی از قرآن استفاده میکند، میتواند کاملاً آن را با مسئله فلسفی منطبق کند. در حقیقت، میتواند به دنبال اثبات این باشد که این دو راه و دو شیوه به یک غایت و یک هدف میرسد. او اساساً حکیم را کسی میداند که به غایت مقام توحید نائل شده باشد و از گذشتگانی که شامل انبیا هستند به عنوان استوانه حکمت یاد میکند و در حقیقت میخواهد بگوید اینها نه تنها با هم در تعارض نیستند، بلکه یکی میتواند دیگری را تأیید و تکمیل کرده و استحکام ببخشد.
اصل حکمت شیخ اشراق براساس نور است؛ صرف نظر از مسائل فلسفی که موضوع آن وجود است، سهروردی این را متحول میکند به نور و تمام مباحثی که در این زمینه مطرح میکند - از لحاظ جهان شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی - بر اساس نور تعبیر میشود و مهمترین مسئلهای که ما به عنوان واجبالوجود ملاحظه میکنیم نیز - اگر بخواهیم آن را به قرآن کریم مستند کنیم - آیه «اللهُ نورُ السّماواةِ و الأرض» است.
بنابراین با این انتخاب و مبنا قرار دادن آن، یک قرابت بسیار نزدیکی به قرآن پیدا میشود و عدم انفکاک قرآن و وحی را از مسیر عقل تأیید میکند.
ایکنا – در اندیشه شیخ اشراق، به نظر شما کدام مفاهیم با برداشتهای قرآنی هماهنگی و تلائم بیشتری دارند؟
این مسئله بسیار عام و گسترده است و ما به عنوان نمونه اگر بخواهیم فقط کتاب «الواح عمادی» را در نظر بگیریم، تمام مباحث فلسفی در این کتاب تماماً به قرآن مستند شدهاند، اینکه حق تعالی غنی مطلق است، به عنوان نمونه در الهیات فلسفی گزارهای داریم با این عنوان که «واجب الوجود غنی مطلق است»، او با استناد به آیه شریفه «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» به موضوع غنا و بینیازی مطلق حقتعالی اشاره دارد. یک نکته ظریفی در ادبیات عرب وجود دارد که خبر را به صورت نکره میآوریم و در اینجا «الْغَنِي» همراه با الف و لام حصر است که خبر از انحصار به مبتدا (یعنی الله) میدهد که فقط و فقط او غنی بالذات است و سایر موجودات از جمله انسانها در فقر مطلق هستند و یکی از ادله اثبات حق تعالی همین اثبات فقر ممکنات و غنای واجب است.
و یا در بحث تجرد نفس، سهروردی در کنار اقامه براهین، به آیات متعددی استناد میکند که به تجرد نفس اشاره دارند، از جمله آیه شریفه «نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» و یا در مراتب نفس که ما غالبا مراتب فلسفی آن را بیان میکنیم، شیخ اشراق مطابق کلام الهی به نفوس مطمئنه، لوامه و امّارة اشاره میکند که اصطلاحات قرآنی هستند.
یک بحث بسیار مهم دیگر که سهروردی از قرآن بهرهمند بوده، بحث خلافت الهی است. ما در ماجرای خلقت حضرت آدم که خداوند میفرماید: «إنّی جاعلٌ في الأرض خليفة» مسئله خلافت الهی را برای حضرت آدم مطرح میکند و بعد که ملائکه به یک نحوی با اعتراض به خدا میگویند ما تو را تقدیس و تعظیم میکنیم و حضرت آدم تحت تاثیر شیطان به درخت ممنوعه نزدیک میشود و بعد از آن توبه میکند، نحوه تبیین این توبه را میفرماید«فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ» از کلمه «تلقی» استفاده شده است. تلقی به نحوی دریافت اشراق از ناحیه خداوند است. خداوند کلمات را به آدم القا کرد و آموزش داد تا زبان آدم توانست آن کلمات را ادا کند و خداوند توبه اش را بپذیرد. این مقدمه و مؤخره را سهروردی در دو کلمه در مقدمه «حکمت الاشراق» می آورد که خلافت الهی حتما باید با القا و تلقی از جانب الهی دریافت و اشراق باشد.
ایکنا – سهروردی اغلب از زبان نمادین و رمز استفاده میکند، با توجه به اینکه ما در تفسیر به ظاهر آیه رجوع میکنیم و در تأویل به معنای عمیق تری نظر داریم، او به تفسیر توجه داشته یا تأویل؟
با توجه به منابعی که از سهروردی داریم نمیتوانیم بگوییم که با کلمه تفسیر به معنای متداول آن مواجهه هستیم، نوع استفاده سهروردی بیشتر حالت مؤید دارد، اما گرایش به سمت تأویل در استفاده از آیات قرآن نزد او بیشتر است، همچنین پرداختن به نکات باطنی که شايد هر کسی به آن راه نداشته باشد و قابل استفاده برای عوام نیست. درک این مطلب به نحوی به مخاطب بر میگردد که چه نگاهی به قرآن دارد و در نتيجه رتبهبندی معرفتی که نسبت به آیات قرآن وجود دارد و برای همه انسانها به یک نحو نمیتوان از آن صحبت کرد. شما میبینید که مثلا در خصوص اشعار حافظ هر کسی به تناسب معرفت خودش از حقیقت آن بهره میبرد و از آن استفاده میکند، در واقع فهمها در یک سطح نیست، بنابراین راه تأویل با در نظر گرفتن ظاهر به نسبت مخاطب، متفاوت باز است و نمیشود دست یک حکیم را بست و از او انتظار داشت که فقط در سطح ظواهر صحبت کند.
ایکنا – سهروردی برای عالم و آدم یک مراتبی را در نظر میگیرد که در سلسله عالم و نفوس هم به آن اشاره دارد، آیا در تأویل هم قائل به مراتب است؟
در تأویل مراتبی در نظر گرفته میشود که بخشی از تقسیم بندی آیات مربوط به ظواهر آن است که عوام با آن سر و کار دارند و بخشی مربوط به خواص و بخشی مربوط به خواص خواص است و شاید در مقام درک آیات جایی وجود داشته باشد که گروه دوم هم به آن دسترسی نداشته باشند و اختصاصا به وجود حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص)، اهل بیت(ع) و اولیای الهی باز میگردد. بنابراین دستهبندی در آثار سهروردی بنا به مخاطب و مواجه او میتواند دارای مراتب متفاوتی باشد.
درست است که ما در اسم انسان با هم اشتراک داریم، اما عوالم انسانی با هم متفاوت است و ناشی از نوع معرفتی است که هر انسانی نسبت به حقیقت دارد، بنابراین به خاطر اینکه آدمها متفاوت هستند معرفتها هم متفاوت خواهد شد و زبان تخاطب با افراد هم متفاوت خواهد بود.
بنابراین هر انسانی در هر مرتبهای به تناسب نوع معرفت با حقیقت مواجهه پیدا میکند. قرآن ظاهری دارد و باطنی، و باطن آن هم باطنی دارد، تا هفت باطن یا هفتاد باطن و این بطون به مخاطب برمیگردد که مورد تخاطب قرار گرفته است.
ایکنا – آیا در آثار داستانی سهروردی هم مضامین قرآنی وجود دارد؟
یکی از آثار سهروردی به نام «مونس العشاق» که به زبان تأویلی به حضرت یوسف، یعقوب(ع) و زلیخا اشاره شده و این با مراتب حزن، عشق و محبت قابل تطبیق است. سهروردی همچنین در سایر آثار مثل «عقل سرخ» و «روزی با جماعت صوفیان» به صورت استنادی یا صرفاً تأکیدی از آیات قرآن بهره برده است.
ایکنا – نحوه بهرهمندی سهروردی الهام گیری ضمنی بوده یا قصد داشته با داستان ها تفسیری از قرآن را ارائه کند؟
توجه تفسیری، مورد نظر سهروردی نبوده است البته یک اثر با عنوان «فی تفسیر صور الاهیه» از سهروردی با عنوان تفسیر وجود دارد که مورد دسترس قرار نگرفته و اکنون ما امکان ارزیابی و قضاوت درباره آن را نداریم و از نحوه نگاه سهروردی در این اثر بیخبریم که آیا کلمه تفسیر در مورد آن جایز هست یا خیر. اما بر اساس آنچه که از آثار او وجود دارد، جنبه استناد و مؤید از آیات قرآن، مورد توجه اوست.
ایکنا – بخشی از آثار سهروردی داستانی است و گویی فیلسوف توجه ویژه ای به این موضوع دارد؛ در آثار فیلسوفان دیگر و همچنین ابن سینا هم این موضوع دیده میشود، چرا امروزه اهل فن به جایگاه داستان توجه نمیکنند و آن را در مقام اندیشهورزی و فلسفه نمی دانند؟
شاید بتوان گفت اینکه ما به جنبه نظری فیلسوف توجه میکنیم و نسبت به جنبههای دیگر اندیشه فیلسوف بیتوجه هستیم نوعی غفلت است. یک مسئله دیگر آن است که ما علاقهمند به مرزبندی میان علوم شدهایم که مثلا اثری را به نگاه عرفانی نسبت میدهیم و آن را کاملا در تقابل و تباین با نگاه فلسفی فرد میدانیم و برخی راه عرفان را از مسیر برهان و استدلال مجزا میدانند و علاقهای به این مسئله نشان نمیدهند، اما سهروردی در کتاب «حکمت الاشراق» که یک کتاب کاملا فلسفی است این مسئله را مطرح میکند که زبان رمز، زبان حکمت گذشتگان است و در رمز در حقيقت تقابل و مجادله وجود ندارد. در داستان، حکمتی نهفته است که ما به خاطر تفکیک علوم که برایمان برجسته است کمتر به نکات حکمی در داستان تمثیلی توجه میکنیم و به آن میپردازیم و از این جهت باید مهم دانسته شود که گوینده سخنهای تمثیلی و رمزی، همان گوینده حکمت الاشراق است که سراسر از حکمت و فلسفه سخن میگوید.
ایکنا – با توجه به اینکه قرنها از آثار سهروردی میگذرد، انسان امروز با توجه به دغدغههای که دارد چگونه میتواند با سهروردی هم سخن شود و نیازهای امروز خود را در آثار او پیدا کند؟
فلسفه زمانمند و مکانمند نیست و مرز جغرافیایی ندارد. همانطور که سهروردی با رجوع به گذشتگان و حکمای پیش از اسلام سعی داشت از حقیقت بدون مرز جغرافیای، زمانی و مکانی بگوید، انسان امروز هم میتواند در این زمینه به سهروردی توجه کند. حقیقت همواره ثابت بوده و هست و راه بازگشت به سهروردی و حکمای اسلامی و غیر اسلامی بسته نیست، ما میدانیم که سهروردی با رجوع به فیلسوفان یونانی و به ویژه افلاطون حکمت را وقف هیچ قومی نمی دانست.
از طرفی سهروردی ما را متوجه این مسئله میکند که اگر اشتغالات ما به امور مادی و طبیعی کاسته شود، ما با عالم معنا ارتباط برقرار میکنیم و از آن عالم اشراقاتی را دریافت میکنیم. بنابراین با توجه به اینکه ما در جهان مدرن و تکنولوژی قرار داریم که توجه به علوم تجربی و اصل قرار دادن آن رواج دارد، توجه به آثار سهروردی ما را به امور معنوی و عوالم ملکوت متوجه میکند و اگر تمایلات ما در همین عصر به عالم معنا و معنویت بیشتر شود، شاید دسترسی به حقیقت و نائل شدن به معرفت حقیقی هم برای ما کسب شود و بتوانیم از آن بهرهمند شویم.
ایکنا – ابتکارات و نوآوری شیخ اشراق به گونهای است که فیلسوفان بعد از او به نحوی از او متأثر هستند، اما به نظر میآید که امروزه ما سهروردی را در ساحت فلسفه صدرایی درک میکنیم؟
نظر غالب به این صورت است و این به خاطر توجه و علاقه بیش از حدی است که به ملاصدرا داریم. اما من در کتاب «ملاصدرا و سهروردی تاثیر و تاثر» به این مسئله پرداختهام که ملاصدرا به حکمت الاشراق شرحی مینویسد که در حقیقت شرح نیست بلکه نقد است. ملاصدرا شیوه سهروردی را در برخی از مسائل مانند کشف و شهود، علم حضوری و... می پذیرد و اگر بسیاری از مسائلی که ملاصدرا به آن توجه داشته را بررسی کنیم در آثار سهروردی میتوانیم آن را بیابیم، اما اگر آن دو فیلسوف در کنار هم بودند اینگونه نبود که بتوانیم کاملا ملاصدرا را متأثر از سهروردی بدانیم، در برخی موارد نمیتوانیم دیدگاه این دو فیلسوف را با هم همپوشان بدانیم، از جمله بحث وجود و نور که به عنوان مثال سهروردی از نور صحبت میکند و ملاصدرا از وجود و این دو کاملا با هم متفاوت است، هر چند ملاصدرا علاقهمند است که نور و وجود را یکی و کاملا مساوی با هم بگیرد و از حیث تعریف، مراتب و ویژگیها با نور در سهروردی منطبق کند و این اصل و اساس اختلافی است که بین این دو فیلسوف وجود دارد.
اگر بخواهیم به این دو حکیم نظر کنیم باید با توجه به مبانی که هر یک دارند و نکات مهمی که برای هر کدام اهمیت دارد به فلسفه آنان توجه داشت. نباید سهروردی را از زبان ملاصدرا تببین کرد، هر کدام جایگاه متفاوت فکری خود را دارند، ضمن اینکه ملاصدرا متأخر از سهروردی و به نحوی متأثر از اوست، خصوصا در بحث انیت وجود و مراتبی که برای وجود در نظر دارد که میتوان گفت این زمینه، از اشتراکات این دو فیلسوف باشد.
ایکنا – در خصوص واکنش جامعه دانشگاهی به کتاب «آیت اشراق» بفرمایید، آیا بیشتر مورد توجه اهل فن در علوم قرآن قرار گرفت یا اهل فلسفه؟
کتاب آیت اشراق قدری مغفول واقع شد و برخی اصلا آن را ندیدند و متأسفانه با توجه به نیاز جامعه از چاپ مجدد آن هم خبری نبود. در مجامع دانشگاهی وقتی کتاب را معرفی میکردم، مورد تعجب قرار میگرفت که کتابی حدودا 600 صفحه وجود دارد که به دیدگاههای قرآنی و استخراج آثار سهروردی بنا به استنادهای قرآنی توجه شده است، اما کسانی که کتاب را ملاحظه میکردند آن را خلائی میدانستند که وجود آن لازم بوده و به نظر میآید هر دو گروه وقتی بشناسند استقبال میکنند.
ایکنا – به نظر شما آگاهی از قرآنیات در اندیشه سهروردی چه کمکی به فهم معارف قرآن میکند؟
برخی به این مسئله توجه دارند که آیا میشود وحی و عقل را با هم جمع کرد و یا این دو در مسیر کاملا متفاوتی قرار دارند، این مسئله را سهروردی پاسخ داده است. او حکیم را کسی میداند که به قرآن و سنت تمسک کند و در اینباره بیان میکند، اگر کسی در بیان مدعای خودش استناد به قرآن و حدیث نداشته باشد این بیان لغو، بیهوده و عبس است. بنابراین تقارب میان وحی و عقل در نظر او وجود دارد و هیچ تفکیکی میان آنها نیست. تعریف سهروردی از حکیم با آنچه که امروز میشناسیم متفاوت است، به نظر او حکیم کسی است که با استناد و توجه از قرآن به معرفت حقیقی نائل شود و این معنایی است که امروز کمتر میشناسیم و اگر بخواهیم با این نگاه پیش برویم نه تنها هیچ تعارضی با هم ندارند بلکه قابل جمع هستند، همچون دو بال برای معرفت انسان، بالی به نام وحی و بالی به نام عقل که امکان سلوک و پرواز به حقیقت به عالم ملکوت را برای انسان مهیا میکند.
ایکنا – اگر نکته ای پایانی دارید بفرمایید.
حکمای ما اندیشه گستردهای دارند که فکر آنها جوانب مختلفی دارد. دانشجویان و علاقمندان این حوزه در زمینههای مختلف اندیشههای حکما و تطبیق میان حکمای متقدم و متأخر زمان بیشتری بگذرانند و پژوهشهای بیشتری انجام دهند و من این میراث حکمی را گوهر نهفتهای میدانم که بسیار مغفول مانده و در مواردی ابهام دارد و هنوز به آن توجه نشده است. این میراث میتواند ما را در مسائل معنوی این عصر و زمان بینیاز کند و این نیازمند پژوهش، تحقیق و علاقهمندی به حکمتهای پیش از ما خواهد بود.
گفتوگو از حدیث منتظری
انتهای پیام