کد خبر: 4312477
تاریخ انتشار : ۰۲ آبان ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۴
یادداشت

آنجا که کلمه دوباره حرمت یابد

در ترجمه و شرح نامه 31 نهج البلاغه (نامه امام علی به امام حسن) آمده است: درباره موضوعی که اطلاع نداری و چیزی که به تو مربوط نیست سخن مگو و در جاده ای که از گم شدن می‌ترسی، قدم مگذار؛ چرا که خودداری به هنگام سرگردانی از انجام کارهای خطرناک بهتر است.

درباره‌ی فراموشیِ حرمتِ سخن

به گزارش ایکنا، انسان امروز در جهانی زندگی می‌کند که صدا از معنا پیشی گرفته است. خبرها چون موجی بی‌قرار از هر سو می‌رسند، سخن‌ها بی‌وقفه تکرار می‌شوند، و کلمه، این امانت نخستین روح، دیگر وزن خویش را از یاد برده است. ما در ازدحام صداها گم شده‌ایم؛ صداهایی که می‌گویند، بی‌ آن که بیندیشند و می‌نویسند، بی‌ آنکه بفهمند. جهان، به بازار گفتار بدل شده و حقیقت، در میان هیاهوی فروشندگان معنا، خاموش مانده است.

روزی سخن، در شمار مقدسات بود. زبان، حامل امانت بود و گفتن، نشانه‌ آگاهی. امروز اما گفتن، خود بدل به غایت شده است. انسان می‌گوید تا حضورش را تثبیت کند، تا در فراموشی جمعی ناپدید نشود. و این‌ گونه، گفتار از معنا تهی شده است؛ ما دیگر برای فهمیدن سخن نمی‌گوییم، برای دیده شدن می‌گوییم.

در چنین روزگاری، کلمات، چون برگ‌های خشک در باد، از دهان‌ها فرو می‌ریزند و بر زمین آگاهی نمی‌نشینند. هر کس تریبونی دارد و هر تریبونی میل به داوری. داوری درباره‌ هر چیز و هر کس. اینجاست که سخن امام علی علیه‌السلام، چون آینه‌ای در برابر شتاب زبان، روشنی می‌بخشد: «درباره‌ی چیزی که نمی‌دانی و به تو مربوط نیست، سخن مگو و در جاده‌ای که از گم شدن می‌ترسی، قدم مگذار.»

این هشدار، نه فقط پند اخلاقی، بلکه تأملی هستی‌ شناختی است؛ زیرا هر سخن، ورود به قلمرو دیگری است و آن‌ که بی‌ دانش وارد شود، در حقیقت به تاریکیِ جهل گام می‌گذارد.

ما به سکوت محتاج‌تریم تا به سخن. سکوت، آن آگاهی پنهانی است که پیش از گفتن، انسان را به حضور معنا دعوت می‌کند. سکوت، نوعی مسئولیت است؛ وقفه‌ای میان دانستن و گفتن. در جهانی که گفتار به فراوانی نفس کشیدن است، سکوت، واپسین پناهگاه خرد است.

در همین افق، سخن امام صادق (علیه‌السلام)، به‌ سان ترازویی میان زبان و وجدان می‌ایستد: «اگر کسی سخنی را بر ضد مؤمنی نقل کند و قصدش زشت کردن چهره‌ او باشد، خداوند او را از ولایت خود خارج می‌کند و تحت سرپرستی شیطان قرار می‌دهد؛ اما شیطان هم او را نمی‌پذیرد.» در این کلام، حقیقتی نهفته است که از زمان فراتر می‌رود: سخن، اگر برای تحقیر دیگری به کار رود، از مدار انسانیت خارج می‌شود. زبان، اگر از نیت خیر تهی گردد، به ابزار تباهی بدل می‌شود. انسانی که با زبان خویش، آبروی دیگری را می‌سوزاند، پیش از آن‌که دیگری را براندازد، خود را از ولایت حقیقت جدا کرده است.

این دو گفتار، اگر با آب طلا نوشته و بر سر در هر مجلس و رسانه‌ای آویخته شوند، شاید یادمان آورند که کلمه، بی‌ حضور اخلاق، تنها پژواکی از پوچی است. جهان امروز، بیش از هر چیز، تشنه‌ بازگشت حرمت است: حرمت گفتار، حرمت فهم، حرمت انسان.

رسانه‌ها، هر روز خبر می‌سازند، اما کمتر حقیقت را آشکار می‌کنند. سخن، از معنا جدا شده و زبان، از صداقت تهی گشته است. ما در میان انبوه واژه‌ها، از دست همان چیزی گریخته‌ایم که باید به آن بازمی‌گشتیم: سکوت فهم. شاید نجات انسان امروز، از همین بازگشت آغاز شود؛ از لحظه‌ای سکوت پیش از گفتن، از درنگی میان دانستن و داوری.

آنجا که کلمه دوباره حرمت یابد، انسان نیز به جایگاه حقیقی خود بازخواهد گشت.

به قلم محمد کرمی‌نیا  دانش آموخته فلسفه 

انتهای پیام
captcha