کد خبر: 4317701
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۴۰۴ - ۱۷:۱۶
قاسم پورحسن بیان کرد

انسان، اخلاق و قدرت؛ نقشه‌ای نو برای جامعه از دیدگاه علامه طباطبایی

استاد فلسفه در همایش «علامه طباطبایی و عالم معاصر» با تمرکز بر نظریه «اعتباریات» علامه، تأکید کرد: دیدگاه‌های او درباره عقل جمعی، اخلاق و نهادهای اجتماعی، می‌تواند راهگشای بازاندیشی در علوم انسانی و بازسازی مناسبات اجتماعی امروز باشد.

قاسم پورحسن
به گزارش ایکنا، قاسم پورحسن استاد دانشگاه و پژوهشگر فلسفه، ۲۶ آبان‌ماه در همایش «علامه طباطبایی و عالم معاصر» که به مناسبت سالروز رحلت علامه سیدمحمدحسین طباطبایی(ره)، توسط معاونت پژوهشی دانشگاه علامه طباطبایی و با همکاری مرکز هم‌اندیشی استادان و نخبگان دانشگاهی در پردیس مرکزی این دانشگاه و با حضور اساتید و پژوهشگران فلسفه برگزار شد با موضوع اعتباریات به ایراد سخن پرداخت.
 
وی در ابتدای سخن گفت: در همین کتابی که با عنوان اعتباریات کار کرده‌ام، کنش‌ها و برساخته‌های اجتماعی را بررسی کرده‌ام. می‌خواهم روی همین موضوع متمرکز شوم. به من اجازه دهید مفاهیم و معانی انتزاعی‌تر را کنار بگذارم و آنچه که دستاورد دیدگاه علامه است را بیان کنم.
 
پورحسن افزود: علامه از متفکران نااندیشیده سنت اسلامی ماست. منظورم نام‌بردن نیست؛ بلکه حق علامه از حیث فکری نادیده گرفته شده است؛ درست به همان اندازه که حق شهید صدر در نظریه مهمی که در فلسفتنا مطرح کرد، نادیده گرفته شد. در دهه ۶۰ میلادی، یعنی حدود ۶۰ سال قبل، شهید صدر ابتدا کتاب فلسفتنا را نوشت، سپس اقتصادنا را و قصد داشت مجتمعنا را بنویسد که آن وضعیت پیش آمد و همین نشان می‌دهد که چیزی به عنوان فلسفه علم‌الاجتماع اسلامی شکل نگرفت.

اعتباریات علامه، بخشی از نگرش بسیار خاص او درباره انسان، جامعه و مناسبات جمعی است. یکی از آقایان کتاب اعتباریات ما را خواند و گفت: اگر آن‌گونه که شما می‌گویید باشد، بسیاری از امور تغییر می‌کند و بسیاری از معضلات ما حل می‌شود. گفتم: بله. گفت: پس چرا نمی‌خوانیم؟ گفتم: دلیلش همین است. دانشگاه علامه کتاب اعتباریات را چاپ کرد، کتابی که بسیاری از حوزه‌ها مانند اخلاق، حکمرانی، علوم انسانی و تمدن را تحت تأثیر قرار می‌دهد. این‌ها اصلاً اغراق نیست؛ این‌گونه نیست که چون دلداده علامه هستیم این موارد را بیان می‌کنیم. دقیقاً نظریه‌ای که شهید صدر با عنوان «تبادل علمی» مطرح کرد، علامه طباطبایی با عنوان «شراکت در علم» بیان کرده است. این دو نظریه، از نظریه‌های بسیار مهم در باب علوم انسانی‌اند.

وی ادامه داد: اگر بخواهیم درست بخوانیم، علامه طباطبایی نظریه‌ای کاملاً متفاوت در باب انسان و جامعه مطرح کرده است؛ نظریه‌ای که ادامه یا تداوم حکمت عملی فیلسوفان اسلامی ما نیست. جالب این‌جاست که شاگرد مستقیم او، یعنی شهید مطهری و همچنین دیگر شاگردان، به‌ ویژه در حوزه اخلاق، با علامه مناقشه داشته‌اند. بالاتر از این، شهید مطهری تصریح می‌کند که نظریه اخلاقی علامه به اخلاقی منتهی می‌شود که راسل از آن سخن می‌گوید و این نکته بسیار مهمی است.

پور حسن تصریح کرد: در این کتاب، دو باب را به اخلاق و اعتباریات اختصاص داده‌ام. علامه در این حوزه دقیقاً بسط‌دهنده دیدگاه ابن‌ سینا درباره «توافق همگانی» و «عرف» در اخلاق است. این نظریه را نخستین بار ابن‌ سینا مطرح کرده است. ابن‌ سینا سه دیدگاه متفاوت در باب اخلاق دارد و در رویکرد چهارم که رویکرد تلفیقی است، این سه را با یکدیگر جمع می‌کند: ۱. مبنای عقلی یا ذاتی ۲. مبنای دینی (برای مثال در عیون الحکمه حکمت عملی)۳. مبنای توافق همگانی.

پورحسن بیان کرد: از دیدگاه علامه، هیچ جامعه‌ای بدون پیشرفت عقل نمی‌تواند پیشرفت کند. همچنین از نگاه او، هیچ‌ یک از مناسبات جمعی و نهادهای اجتماعی دارای تقدس نیستند. این نکته را اشتباه نکنید؛ چنین مباحثی در نقدهای شهید مطهری نیز آمده است. علامه در آثار دیگری مانند الولایه به تمام ابعاد و اضلاع باطن نیز توجه می‌کند. از همین‌جاست که بیان می‌کند شریعت، سراسر اعتبار است. بنابراین، دیدگاه علامه فوق‌العاده دقیق است؛ این‌گونه نیست که ما صرفاً یک واژه «اعتباریات» بگوییم و ادعا کنیم علامه تنها یک اصطلاح خلق کرده است. شهید مطهری خود نیز در مواجهه با این نظریه دچار تردید است؛ در جایی آن را از ابداعات علامه می‌داند و در جای دیگر می‌گوید، خوب بود علامه پیشینه آن را بیان می‌کرد.
 
وی گفت: من در این کتاب، پیشینه بحث را از فارابی آورده‌ام؛ از فصل نوزدهم و بیست‌وچهارم باب دوم کتاب الحروف. در آنجا فارابی درباره جامعه، نسبت عقل و دین و نیز جایگاه زبان سخن می‌گوید. علامه نیز هم از فارابی و هم از ابن‌ سینا متأثر است، اما هر کدام را به‌صورت تفکیکی و در مواضع خاص خود به‌کار می‌گیرد.

پورحسن در ادامه گفت: سخن من این است که علامه قصد ندارد حکمت عملی را تکرار کند؛ بلکه معضلاتی را که در حکمت عملی وجود داشته، بازخوانی کرده است. نمونه بارز این بازخوانی را می‌توان در سیاست‌اندیشی فارابی دید. فارابی در باب اجتماع دچار دودلی و تردید است؛ نه از سر ظن یا گمان، بلکه واقعاً نمی‌داند پس از دوران پیامبر و ائمه معصومین(ع) با جامعه چه باید بکند. او در دل خلافت بغداد قرار دارد. فارابی از حدود سال ۳۱۷ تا ۳۲۹ آثار مهم خود را می‌نویسد و در همین دوره در بغداد است. او در برابر خلافت نمی‌داند چه رویکردی اتخاذ کند؛ آن را کاملاً کنار بگذارد؟ نقد کند؟ یا برخی از ارکان آن را ـ به دلیل اتکایش بر اجماع ـ مورد استفاده قرار دهد؟

استاد فلسفه گفت: فارابی نظریه «رئیس اول» را مطرح می‌کند، اما نمی‌داند این رئیس اول را باید تقلید کرد یا از افلاطون اقتباس نمود. با افلاطون نیز سازگار نیست؛ زیرا افلاطون نظامی کاملاً کاستی‌محور و غیرتحولی ارائه می‌کند. به همین دلیل فارابی در آثار خود توضیح می‌دهد که فضایل اربعه چیست، کلام چیست، فقه چیست، رئیس اول چگونه است، حکمت چیست، نسبت صورت متخیله با متعقله چیست و نسبت نبی و فیلسوف چگونه است. اما اگر اکنون از او بپرسیم که پس از دوران ائمه، فیلسوف مهم‌تر است یا فقیه، پاسخی قطعی ندارد؛ گرچه گاهی تقدم می‌دهد، اما همچنان تردید باقی است. در مقابل، علامه طباطبایی با صراحت بیان می‌کند که این مسائل به عقل جمعی بشر بازمی‌گردد. حکومت، به طور کلی، عقل جمعی بشر است و نهادهای اجتماعی نیز برآمده از عقل جمعی بشرند. البته این به معنای تعارض با دین نیست.

وی افزود: علامه بحثی فوق‌العاده قابل توجه درباره زبان مطرح می‌کند که برگرفته از دیدگاه فارابی است. او معتقد است زبان هم‌افق با تفکر است؛ یعنی اگر عقل پیشرفت کند، جهان زبانی ـ یعنی همان اعتبارات ـ نیز پیشرفت می‌کند. هر جامعه‌ای به میزانی که اعتبارات پیشرفته‌تر و بیشتری خلق کند، به همان میزان به فربگی عقل می‌رسد.
 
پورحسن گفت: از دیدگاه علامه، علم به‌ صورت تصادفی شکل نمی‌گیرد. حتی اگر ما در ۵۰ سال آینده ادعا کنیم که می‌توانیم علوم انسانی را تغییر دهیم، علوم انسانی دلخواه ما صرفاً با ادعا ساخته نمی‌شود. علامه می‌گوید: باید «شراکت در علم» داشته باشید؛ هر مقدار که تولید کنید، به همان اندازه در علم جهانی بشر شریک می‌شوید. ما امروز می‌گوییم «یونیورسال»، علامه می‌گوید «عام»؛ یعنی اگر تولید علمی دارید، سهیم هستید و در غیر این صورت سهیم نخواهید شد، حتی اگر نگاه ایدئولوژیک، دینی یا اخلاقی داشته باشید.

پورحسن بیان کرد: علامه در بحث قدرت نیز دقیقاً عبارتی را تکرار می‌کند که ابن‌ سینا در رساله فی‌العهد گفته است. ابن‌ سینا معتقد بود اگر حکمرانان اخلاق‌مند باشند، جامعه نیز اخلاق‌مند می‌شود؛ بنابراین تربیت صاحبان قدرت، مقدم بر تربیت مردمان است. علامه نیز بیان می‌کند که اخلاق، بنیان قدرت است و قدرت بدون اخلاق تهی است. «حکمرانی»، «ریاست» و «مرئوسیت» از اصطلاحات کلیدی علامه است. بسیاری از معضلات امروز ما ـ به‌ ویژه در مناسبات جمعی ـ با همان نگاه نیرومندی که علامه به عقل، به‌ ویژه «عقل جمعی» و آن هم «عقل جمعی جامعه دیندار» دارد، قابل تبیین است.

وی ادامه داد: شهید صدر در صفحات ۹۰ به بعد کتاب فلسفتنا ایده بسیار مهمی درباره علوم دینی مطرح می‌کند که من در این کتاب آن را با عنوان «نظریه تبادل علمی» بیان کرده‌ام. طبق نظریه تبادل علمی، دیدگاه شهید صدر این است که اگر جامعه اخلاق‌مند و دیندار نباشد، علم دینی تولید نخواهد شد. ممکن است برخی بگویند این همان دیدگاه حضرت آیت‌الله جوادی‌آملی است، اما تفاوت بسیار است.

دیدگاه نخست جوادی‌آملی برداشت ساده‌ای از این نظریه است؛ او نمی‌گوید که چون همه مخلوقات الهی هستیم، هر علمی که تولید کنیم دینی است. بلکه او می‌گوید جامعه دینی، بر اساس اقتضائات خود و نیازها و پرسش‌هایش، برای پاسخ به جهان واقعی خود، «اعتبارات علمی» وضع می‌کند؛ این اعتبارات می‌تواند شامل قدرت‌ها، نهادها و ساختارها باشد. بنابراین دیندارانی که فعالانه حرکت می‌کنند، در علم شریک می‌شوند و آن را سامان می‌دهند، و به همان میزان سهیم هستند. کاملاً مشخص است که شهید صدر در این نظریه به دوره طلایی تمدن اسلامی اشاره دارد.

پورحسن بیان کرد: فارابی معتقد است که شما می‌توانید سایر سنت‌ها را بخوانید، اما مقلد آنها نباشید. هدف از مطالعه دیگر سنت‌ها، ایجاد گفتگویی میان میراث‌ها است، نه تسلیم شدن به آنها. فارابی یونان، اسلام و ایران را مطالعه کرد، اما همچنان خودش باقی ماند؛ نه شارح بود و نه مقلد. این استقلال فکری، مهم‌ترین رویکرد فارابی است.

شهید صدر نیز بر پیوند میان علم و عقل یا فلسفه تأکید می‌کند. او معتقد است این پیوند به متفکران جامعه کمک می‌کند تا قوانین علوم انسانی را با تغییر پیش‌فرض‌های فلسفی ممکن سازند و تصور نکنند که این قوانین امری ثابت و غیرقابل تغییر هستند. شهید صدر در مورد مبادی علم بیان می‌کند که لزوماً مبادی علم تجربی نیستند و کتاب الاسس المنطقیة مهم‌ترین اثر او در این زمینه است. نزد علامه طباطبایی نیز همین نگاه وجود دارد؛ او معتقد است اگر از لحاظ عقلی پیشرفتی نکنیم، توانایی مشارکت در علم جهانی را نخواهیم داشت. این نکته در مسائل اخلاق، قدرت و نهادهای مدنی نیز صادق است.

وی ادامه داد: هفت نتیجه مهم از دیدگاه علامه که در کتاب استخراج کرده‌ام عبارت‌اند از:

  1. علامه امکان عقلانیت عملی در جامعه را فراهم می‌کند. بخشی از عقلانیت عملی ما تاکنون محروم بوده است.

  2. علامه به اخلاق عرفی اعتبار می‌بخشد، زیرا آن بر پایه توافق همگانی و عقل جمعی استوار است.

  3. در باب قدرت و نهادهای اجتماعی، علامه ما را از جزمیت رها می‌کند؛ هیچ نهاد یا قدرتی ذاتاً ثابت و مقدس نیست و عقل بشر توان تغییر و تحول آن را دارد.

  4. ارزش‌ها و هنجارها پویا هستند و قابلیت نوسازی دارند؛ تغییر بر اساس اعتبارات وضع‌ شده توسط جامعه امکان‌پذیر است.

  5. قوانین باید بر اساس نیازهای زمان تغییر کنند و نگرانی از تغییر آنها، مانع پیشرفت می‌شود.

  6. ساختار اجتماعی امری توافقی و عقلانی است؛ ممکن است مرتبط با دین یا فرهنگ باشد، اما در عین حال ساحت مستقلی دارد که می‌تواند مستقل عمل کند.

  7. علامه آینده اجتماعی جهان انسانی را طراحی می‌کند؛ تفاوت او با فارابی در این است که فارابی دغدغه جهان دینی و اسلامی داشت، اما علامه نگرش او جهانی و فراگیر است.

 پورحسن در پایان گفت: علامه طباطبایی امکان فهمی تازه از انسان، جامعه دینی و علوم انسانی را برای ما فراهم می‌کند. با وجود اهمیت این دیدگاه‌ها، در عمل، تلاش ما برای بهره‌گیری از آنها تاکنون بسیار اندک بوده است.

دیدگاه علامه ابزارهای مهمی در اختیار ما قرار می‌دهد تا بتوانیم قانون، اخلاق، قدرت، اصول زمامداری و مناسبات جمعی را بازسازی کنیم و حتی گفتگویی عقلانی با سایر سنت‌ها داشته باشیم. این ابزارها، امکان بهره‌برداری عقلانی از میراث فکری را فراهم می‌کنند و نشان می‌دهند که تحول و بازاندیشی در جامعه و علوم انسانی بدون توجه به این منابع عملی نخواهد بود.

اگر جامعه علمی غرب به علامه طباطبایی دسترسی داشت، او امروز بدون شک یکی از مهم‌ترین، مشهورترین و پرکاربردترین متفکران در دپارتمان‌های علوم انسانی و فلسفه آنان محسوب می‌شد.

انتهای پیام
خبرنگار:
سلما آرام
دبیر:
سلما آرام
captcha