به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست بزرگداشت حکیم ابونصر فارابی با عنوان «فارابی؛ آوای اندیشه» عصر امروز، سهشنبه 27 آبان ماه از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و همزمان با ایام بزرگداشت «حکمت و فلسفه» برگزار شد.
نگذارید فارابی از حوزه تمدنی ایران خارج شود

محمود شالویی رئیس انجمن آثار و مفاخر ملی، در ابتدای نشست، با اشاره به نقش بیبدیل فارابی در تثبیت هویت فلسفی تمدن اسلامی گفت: فلسفه اگرچه دیرتر به سرزمین ما قدم نهاد، اما چنان صمیمانه در دل فرهنگ ایرانی مأوا گرفت که حتی مخالفان آن نیز به ناچار فلسفه را فراگرفتند تا با آن به گفتوگو بنشینند.
وی با اشاره به تاریخ دیرینه ورود فلسفه به جهان ایرانی - اسلامی اظهار کرد: حقیقت این است که فلسفه اگر چه دیرتر از دیگر علوم به سرزمین ما آمد، اما نهتنها غریب نماند، بلکه جان و جانان این دیار شد؛ به گونهای که حتی آنان که از فلسفه احساس تهدید میکردند، ناگزیر شدند آن را بیاموزند تا بتوانند با آن سخن گویند و مخالفتی آگاهانه ورزند.
شالویی با بیان اینکه فیلسوفان ایرانی، همچون فارابی و ابن سینا، نه مقلد یونان بلکه آفریننده اندیشهای نو بودند، گفت: آنان به مراتب از پیشینیان خویش درک والاتری از فلسفه داشتند و ترجمان محض اندیشه ارسطو و افلاطون نبودند؛ بلکه افق تازهای را پیش چشم فلسفهورزی اسلامی گشودند.
وی با اشاره به سیر تاریخی فلسفه در ایران و بازخوانی شرایط زیست فلسفی ملاصدرا افزود: در دوره صدرا با همه دشواریها و تبعیدها، خرد ایرانی به ژرفترین تأملات خویش رسید. او در کهک، فلسفه را با کلام معتزلی و اشعری، عرفان ابن عربی، و مشّاء و اشراق درآمیخت و دستگاهی پدید آورد که هنوز سرشار از تازگی است.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با تجلیل از علامه طباطبایی، تلاش او را در روزگار تهاجم اندیشههای ماتریالیستی ستود و اظهار داشت: علامه طباطبایی با تألیف «اصول فلسفه و روش رئالیسم»، پاسخی دقیق به پرسشهای فلسفی روزگار خود داد؛ اثری که به همت تبیینهای شهید مطهری به خوبی در جامعه علمی ما پذیرفته شد.
وی همچنین به نقش استادان معاصر اشاره کرد و گفت: از استاد ارجمند نجفقلی حبیبی که در انجمن، تدریس متن شفای بوعلی را بر عهده دارند و نیز از خانم مهاجرانی که در کنار مسئولیتهای اجرایی، پشتوانه مباحث علمی و فرهنگیاند، سپاسگزاری میکنم.

شالویی با تأکید بر پیوند ناگسستنی میان دین و فلسفه تصریح کرد: فارابی و ابن سینا نمونههای کامل تلفیق عقل و وحیاند؛ چهرههایی که در کنار اندیشه فلسفی، به ادب، علم و زبان زمان خویش نیز دلبسته بودند.
وی در ادامه با یادکردی از آرامگاه فارابی در دمشق و مرور تلاش ۵ دههای انجمن برای پاسداشت یاد آن حکیم افزود: از مدیران و پژوهشگرانی چون مرحوم مینوی، محمدجواد مشکور و جلالالدین همایی که در ساخت آرامگاه فارابی در دمشق کوشیدند، باید یاد کرد. آنان هشدار داده بودند که مبادا فارابی از حوزه تمدنی ایران بزرگ بیرون رود؛ هشدارشان امروز نیز طنین دارد.
وی تأکید کرد: ما البته در این میان تعصبی نداریم و معتقدیم که کشورهای دوست و برادر نیز میتوانند سهمی در معرفی این بزرگان داشته باشند، اما باید دانست که جهان، زایش این اندیشهها را از خاک حکمتخیز ایران شناخت.
شالویی با برشماری فیلسوفان و عارفان ایرانی چون غزالی، سهروردی، مولانا، حافظ، سعدی، فردوسی و عطار گفت: دو شخصیت از این سرزمین به تازگی در فهرست جهانی یونسکو به ثبت رسیدهاند و این رخداد، تأییدی دوباره بر جایگاه فلسفه و عرفان ایرانی است؛ جایی که عقل و عشق نه تنها از هم جدا نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند.
وی با نگاهی ادبی به جدال دیرین میان فیلسوفان و عارفان افزود: اگر عطار زمانی فلسفه را دانشی لغزان دانست، حافظ راه عشق را تیزتر از کمان اندیشه یافت و مولانا نیز هر چند بر برخی فلسفهورزان خرده گرفت، اما استدلال و برهان را از بنیاد خداشناسی جدا نکرد.
رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در پایان از استادان حاضر تشکر کرد و اظهار داشت: به زودی اثری نو درباره غزالی به همت انجمن منتشر میشود. غزالی را نه فقط متکلم که باید فیلسوفی دانست که در عین اختلاف، عاشق تفکر فلسفی بود و در تقسیمبندی علوم طبیعی و الهی سخنانی ژرف دارد.
شالویی سخنان خود را با دعا برای سلامت استاد اصغر دادبه به پایان برد و گفت: امید که همگان از فرصتهای چنین نشستهایی برای بازاندیشی در پیوند دین و فلسفه، آنگونه که از میراث فارابی آموختهایم، بهرهمند شویم.
فارابی؛ الگوی جامعه اسلامی مبتنی بر عقل

قاسم پورحسن، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، در ادامه نشست، با تأکید بر میراث بلامنازع فارابی در تمدن اسلامی، بیان کرد: همانطور که فیلسوف بزرگی چون محمد عابد جابری مطرح میکند، فارابی آغاز شکلگیری تمدن اسلامی مبتنی بر عقل است؛ ما نباید تصور کنیم که تمدن اسلامی بدون فارابی و ابن سینا به وجود میآمد.
وی به تبیین وجوه مغفول مانده اندیشه این فیلسوف بزرگ پرداخت و کوشش فکری او را فراتر از صرف شرح و تبیین میراث یونانی دانست.
وی با اشاره به جایگاه جهانی فارابی، از مطالعهای دقیق توسط متفکران بزرگ عرب، همچون محمد عابد جابری، یاد کرد و گفت: جابری به صراحت میگوید که فارابی آغاز شکلگیری تمدن اسلامی مبتنی بر عقل است. کوششهای فارابی و ابن سینا به طور خاص، برای شکلدهی به تمدنی بر اساس دانش و برتری عقل است و این دستاوردها را نمیتوان نادیده گرفت.
پورحسن با نقد رویکردهایی که اندیشه فارابی را صرفاً تکرار سنت یونانی میدانند، اظهار کرد: فارابی الگویی را فراهم آورد که تنها الگوی حکمرانی نیست؛ بلکه الگوی جامعهای انسانی است که باید مبتنی بر عقل باشد. دیدگاه او در باب مدینه فاضله و تقویت اخلاقی انسانها، که بعدها ابن سینا در رسالهای مختصر دنبال کرد، نشان دهنده اصالت این اندیشه است.
او به اهمیت بحثهای فارابی در حوزه زبان اشاره کرد و گفت: در سال ۳۲۰ هجری، در دربار خلافت عباسی مناظرهای میان ابوسعید سیرافی و متی بن یونس شکل گرفت که در آن، نگاه ضد عقل پیروز شد. فارابی که این شرایط را به چشم خود میبیند، در کتاب اعتقادات و فصول چهارم و نهم اصول منتزعه، جامعهای را تشریح میکند که در آن انسانها باید فضیلتمند باشند.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه افزود: ابن سینا بین سالهای ۴۵۰ تا ۴۶۰ هجری در یکی از آثارش، استعاره را از صرف یک آرایه بلاغی عبور داده و به سمت استعاره معنایی میآورد. این رویکرد، در تفکر فارابی ریشه دارد که میگوید: استعاره صرفاً آرایه زبانی نیست، بلکه قدرت زبان است. ابن سینا این اندیشه را در کتابش در سال ۳۲۰ هجری در پاسخ به درخواست حاکم اصفهان مینویسد و در آن سه دسته واژه فارسی به کار میبرد.
وی با تأکید بر اینکه فارابی زبان را صرفاً یک ابزار ارسطویی نمیداند، تصریح کرد: زبان در نگاه فارابی یک شهر درهم تنیده است؛ با محلهها و کوچههای خود. این اندیشه که زبان دارای اجتماعی درونی است، تا سال ۱۹۷۹ در غرب به رسمیت شناخته نشده بود، اما فارابی در قرن چهارم هجری آن را مطرح میکند.
پورحسن به دو میراث قدرتمند تأثیرپذیر از فارابی اشاره کرد: ابوالحسن مسعودی در رسالهاش و دیگری بیرونی در کتاب آینده اخلاق که نگاهی شگفتانگیز به فارابی دارند.
وی با اشاره به نگرش فارابی نسبت به ادیان ابراهیمی و سایر ادیان، به ویژه زرتشت، نکتهای بدیع را مطرح کرد: فارابی برای نخستین بار اهداف دین زرتشتی را در قالب یک پیامبر الهی توضیح میدهد و این یک دستاورد فکری بیبدیل است. همین رویکرد باعث شد که متفکرانی چون محمد عابد جابری، فارابی را آغازگر منظومه عقل در جهان اسلام بنامند.
فارابی؛ پیوند عقل گرایی و آموزههای عرفانی

فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت، در سخنانی با تأکید بر نقش فارابی به عنوان بنیانگذار مسیر تمدنی نوین ایران، گفت: آنچه فارابی را به عنوان حکیم معرفی میکند، گشودن دروازه تمدن شکوفا و بزرگ ایران است؛ مسیری که انسان را محور قرار داد و انسان را به عقل کاملی متصل ساخت که میتواند تفکر کند و به واسطه آن، به آگاهی و اخلاق دست یابد و مظهر خليفه اللهی گردد. این محوریت انسان زمانی معنا مییابد که انسان به عقل کاملی متصل شود که قادر به تفکر صحیح است.
مهاجرانی با بیان اینکه پذیرش مسئولیت سخن در محضر اساتید حوزه و فلسفه نیازمند نهایت دقت است، اذعان داشت که شکوه تمدنی ایران همواره با نام علم و فرهنگ پیوند خورده است و فارابی نقشی اساسی در این پیوند داشته است.
سخنگوی دولت در ادامه، پیوند میان عقلگرایی فارابی و آموزههای عرفانی را مورد واکاوی قرار داد و به اشعار عارفان بزرگ اشاره کرد و گفت: برای رسیدن به آگاهی و اخلاق، انسان باید با عظمت عقل کل مواجه شود.
مهاجرانی در بخش پایانی سخنان خود به تأثیر این مسیر بر مفهوم «وحدت» در اندیشه عرفانی اشاره کرد و گفت: کسی که به صورت دائم به این مفهوم اخلاقی رجوع میکند، از برداشت عقل کل فارابی بهره برده است. این امر در داستان طوطی و بازرگان نیز نمودار است؛ جایی که عاشق کل میشود و این عشق به خویش، همان وحدت است که مولانا از آن سخن میگوید.
سخنگوی دولت سخنان خود را با ابیاتی از مولوی در باب فنا و تسلیم در برابر عظمت کمال به پایان رساند و ابراز امیدواری کرد که همه توفیق بهرهمندی از این میراث معنوی و فرهنگی ارزشمند را بیابند.
فارابی؛ فلسفه اجتماعیِ متکی بر عقل و وحی

حجتالاسلام حمید پارسانیا، استاد دانشگاه باقر العلوم، سخنان خود را با تأملی بر نسبت «اندیشه اجتماعی» و «فلسفه» در جهان معاصر آغاز کرد.
وی گفت فلسفه در معنای اصیل خود، سخن گفتن در شرایط دشوار است؛ شرایطی که در آن متفکر ناگزیر به بازاندیشی در بنیادهای معرفت و معنا میشود.
استاد حوزه و دانشگاه با اشاره به تاریخ ورود اندیشه اجتماعی به ایران افزود: پیشینه این تفکر در ایران، نه از مسیر احزاب و جریانهای سیاسی، بلکه از مجرای فلسفه کلاسیک وارد شد؛ فلسفهای که در قرون متمادی، سنگ بنای تأمل درباره جامعه و مدینه بوده است.
پارسانیا در همین زمینه، فارابی را نقطه عطف تفکر فلسفی در حوزه علم اجتماعی دانست و تأکید کرد: فارابی همانگونه که در تکوین فلسفه اسلامی بنیانگذار بود، در شکلدهی به نوعی فلسفه اجتماعیِ متکی بر عقل و وحی نیز نقش بنیادین داشت.
وی در تبیین تفاوت میان فلسفه اجتماعی و فلسفه متافیزیک تصریح کرد: فلسفه اجتماعی ناظر به شرایط عینی و تاریخی جامعه است و از متن زیست اجتماعی برمیخیزد. بر همین اساس، فارابی در قرن چهارم هجری با تکیه بر مفهوم «مدینه»، به تحلیل نیروهای اجتماعی زمانه خود پرداخت. او مدینه را نه در قالب ساخت سیاسی، بلکه در نسبت با معرفت عقلانی و وحیانی صورتبندی کرد و بر این باور بود که هیچ مدینهای بدون پوشش مفاهیم متعالی نمیتواند شکل گیرد.
پارسانیا با مرور طبقهبندی مشهور فارابی از مدینهها گفت: در نظام فارابی، مدینه فاضله در برابر مدینه جاهله قرار دارد. در مدینه جاهله، عقل و معرفتِ فرارونده از جهان محسوس غایب است و غایب بودن آن، جامعه را دچار فساد و انحراف میکند. در برابرِ آن، مدینه فاضله جایی است که عقلِ مستدل و وحی الهی محور سامان اجتماعیاند.
وی با مقایسه این نگرش با دیدگاه ابن خلدون خاطرنشان کرد: ابن خلدون جامعه را بر اساس «عصبیت» تحلیل میکرد؛ نیرویی که در جهان پیشااسلامی به صورت عریان در قالب قبیله و قدرت ظهور داشت. اما فارابی نشان داد که پس از نزول وحی، حتی عصبیت نیز ذیل پوشش توحید قرار میگیرد و معنا مییابد.

وی در ادامه گفت: ظهور اسلام، نوعی «فرهنگِ توحید» ایجاد کرد و میدان قدرت اجتماعی را از عصبیت خالی ساخت. اما با گذشت قرون، بازگشت عصبیت قریشی و همکاری رفتار فاسد و منافق در دوران بنی امیه دوباره زمینه تحریف مدینه را پدید آورد؛ تحریفی که از دید او موجب شد عقل فعال و عقل مصطفی از محور زیست جمعی کنار گذاشته شود.
پارسانیا ادامه داد: وقتی فرهنگ دچار تحریف میشود، جامعه به مدینه فاسقه یا ضاله فرو میغلتد؛ زیرا با وجود حفظ پوششهای معنوی، در عمل عقل و وحی از ساحت سیاست کنار میرود. در این وضع، فرهنگ و رفتار به صورت گزینشی با معرفت برخورد میکنند و این همان چالشی است که فارابی نیز با آن مواجه بود.
وی افزود: تحلیل فارابی از مدینه فاضله تنها یک نظریهپردازی آرمانشهری نیست، بلکه تلاشی است برای نشان دادن اینکه انسان و جامعه بدون نسبت با امر قدسی، محکوم به انحرافند.
استاد دانشگاه باقرالعلوم این الگو را قابل تطبیق با جهان امروز دانست و افزود: در جهان مدرن نیز، با همه دنیویت و سکولاریسم آشکارش، فرهنگ عمومی همچنان نیازمند پوشش معنوی است. هیچ عقلانیت عاری از معنا دوام ندارد.
پارسانیا تصریح کرد: علم و قدرت در جهان معاصر سکولار شدهاند، اما فرهنگ عمومی هنوز آخرین سنگر مقاومت در برابر این سکولاریزاسیون است. بازگشت به سوی معنا در سطح جهانی نیز نشانه همین بحران است.
وی افزود: جهان امروز عقلانیتی مصنوع ساخته است، اما هنوز عقل حقیقی غایب است؛ عقلانی که در پیوند با ایمان و انسانیت شکل میگیرد.
وی یادآور شد: استمرار مدل فارابی در تحلیل جهان کنونی میتواند راهی برای فهم وضع مدرن باشد؛ چرا که همانگونه که مدینه فاضله فارابی از غلبه دنیامداری میگریخت، انسان امروز نیز برای بازتعریف خویش ناگزیر از مراجعه به عقل و وحی است.
پارسانیا در پایان گفت: اگر قرار است دین در جهان جدید معنا یابد، باید خویشتن خویش را دوباره تفسیر کند؛ بازگشت به عقل قدسی و احیای پیوند میان معرفت و زندگی اجتماعی، تنها راهِ برونرفت از مدینه ضاله است.
حضور و غیبت تاریخی ما در فلسفه

حسین کلباسی اشتری، استاد دانشگاه در آغاز کلام گفت: کسی که در فضای فلسفه سخن میگوید، ناگزیر است نسبت آن را با سنت یونانی نیز به بحث بگذارد؛ چرا که فلسفه ما، خواهناخواه، در نسبت تاریخی با فلسفه یونان و به ویژه ارسطو شکل گرفته است.
وی با طرح این مسئله که مطالب خود را در سه گام سامان داده توضیح داد: تمجیدی مقدماتی، توضیحی تبارشناختی و نتیجهای درباره مسئله حضور و غیبت ما در تفکر فلسفی.
کلباسی افزود: در میان فیلسوفان معاصر، موضوع «تبارشناسی دانش» کمتر در ایران مورد توجه بوده است. در حالی که در جهان غرب، فیلسوفان بزرگ از نیچه و فوکو تا گادامر، مسئله تبار و خاستگاه دانش را کانون اندیشه خود قرار دادهاند؛ اما در کشور ما این پرسش بنیادین هنوز در ابتدای راه است.
وی یادآور شد: دانش، کالا نیست؛ موجود زندهای است که شناسنامه، نسب و والدی دارد. اگر این تبار را نشناسیم، نمیفهمیم در کدام زنجیره تاریخی ایستادهایم.
وی سپس با اشاره به این که نباید سرآغاز فلسفه را صرفاً به یونان منحصر کرد، گفت: پرسش از آغاز فلسفه و از آنچه تفکر فلسفی نام دارد، خود پرسشی فلسفی است. اما میان آغاز و سرچشمه فرق است؛ سرچشمه دارای خصلتی زنده و غیرخطی است، در حالی که آغاز، نقطهای قراردادی و تاریخی است.
وی در ادامه اظهار کرد: فلاسفه و فیلسوفنویسان یونانی «متون خود را از میراث تجربههای پیش از خود» همچون سامیها، مصریان و ایرانیان آموخته بودند و ادامه داد: در متون فلسفی، از قانون و شهر و هنر و دین سخن است و همه اینها در تار و پود فرهنگهای شرقی پیش از یونان وجود داشته است.
کلباسی با تأکید بر اینکه در قرن بیستم نیز بسیاری از شرقشناسان با رویکردی سیاسی، تاریخ فلسفه را به حرکت خطی شرق به غرب فروکاستند، افزود: تلقی خطی از تاریخ، نه فقط تحریف حقیقت، بلکه نوعی سیاستگذاری فرهنگی است. ما این خطا را پذیرفتهایم که فلسفه را صرفاً میراث یونان بدانیم و شرق را مقدمه و حاشیه آن.
وی در ادامه توضیح داد: محققانی در نیمه قرن بیستم، مانند فیلسوفان علم و متفکران فلسفه تطبیقی، نشان دادند که تکوین فلسفه در یک بستر مشترک مدنی و تمدنی رخ داده است، نه در جزیرهای بسته به نام آتن.
کلباسی اشتری سپس به مسئله ورود و تکوین فلسفه اسلامی پرداخت و گفت: اگر فارابی و ابن سینا را مؤسسان فلسفه اسلامی بدانیم، باید ببینیم آنان چگونه در متن همین گفتوگوی بزرگ تاریخی عمل کردهاند. ابن سینا در عین بهرهگیری از ارسطو، در پی احیای نوعی حکمت مشرقی بود که ریشه در فرهنگ ایرانی دارد، ما درباره این بعد کمتر کار کردهایم.

وی با اشاره به مفقود شدن برخی از نوشتههای ابن سینا در اصفهان، تصریح کرد:حتی همین گزارشهای اندک او در باب حکمت مشرقی نشان میدهد که این اندیشه، برآمده از بافت فرهنگی و اجتماعی ایران بوده است.
کلباسی سپس با طرح پرسش از نسبت «ایرانیت و فلسفه»، هشدار داد: نباید سهم ایرانیان در تکوین علوم و فلسفه را با معیارهای ملیگرایی ساده فهمید؛ بلکه باید آن را بهمنزله «بافت فرهنگی معرفت» دید.
وی خاطرنشان کرد: در آثار یونانی نیز اشارههایی به حکمت پارسیان وجود دارد. ارسطو در بخشهایی از کتابهای خود از حکمتهای شرقی یاد میکند، و اگر آن یادکردها را به جد بخوانیم، درمییابیم که ریشههای تفکر نظری و قانونگذاری در مشرق زمین نهفته بوده است.
در ادامه وی به نکتهای تاریخی درباره فارابی پرداخت و گفت: حضور و خروج فارابی از بغداد در حدود سال ۳۲۹ هجری قمری را نباید اتفاقی دانست. در همان زمان، شرایط خلافت و پیدایش اندیشههای شیعی در بغداد، زمینهای فراهم کرده بود که تأملات فارابی در باب مدینه فاضله و نظام امامتی در یک بافت تاریخی معنا پیدا کند.
وی افزود: در پژوهشهای غربی چندین کتاب درباره سفر افلاطون به مصر نوشتهاند تا ریشههای حکمت دینی در فلسفه او را نشان دهند؛ اما درباره سفرهای احتمالی یا تأثیرات فرهنگی بر فارابی، کمتر کار شده است. این کمکاری پژوهشی ماست.
کلباسی سپس در توضیح اهمیت رساله «شرح اغراض ما بعدالطبیعه» فارابی تأکید کرد که استادان فلسفه باید این متن را نه یکبار، بلکه بارها بخوانند؛ چون درک معنا و غایتِ مفاهیمِ آن مانند «عقل فعال» و «موجود بما هو موجود» بدون آن ممکن نیست. اگر شرح اغراض فارابی نبود، ارسطوی ما نیز ناقص میبود؛ چرا که فارابی است که زمینه تفسیر قیصری از وجود و صدور را رقم زد.
وی مفهوم «انصراف از وجود» در فلسفه غرب را نیز یادآور شد و آن را با واکنش فیلسوفان معاصر نسبت داد و گفت: در غرب، از هایدگر تا پدیدارشناسها، همه از فراموشی وجود سخن گفتهاند. اما این سخن را قرنها پیش در سنت ما، فارابی و ابن سینا و سهروردی به گونهای دیگر متذکر شده بودند. در فهم متافیزیک، اشتباه در ترجمه و تلقی از واژه وجود (Being) به موجود (Entity) ریشه همان لغزش است.
کلباسی اشتری در پایان سخنان خود گفت: داستان فلسفه، داستانِ انسانِ گرفتار در موجود خاص است؛ انسانِ از وجودِ بسیط و اعلا غافل. فلسفه ما اگر به ریشههای خود بازنگردد، بیش از پیش در برهوت همین فراموشی فرو میرود. ما باید فلسفه را نه به عنوان میراث یونانی، که به مثابه تداوم حکمت انسانی و الهی در تاریخ بخوانیم.
انتهای پیام