
به گزارش ایکنا، گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه امام صادق(ع) با همکاری انجمن علمی الهیات، با رویکرد چندرشتهای دورهای علمی ـ معنوی را که به بررسی مفهوم عشق در افق فلسفه، عرفان، اخلاق، روانشناسی و هنر اسلامی میپردازد را برگزار میکند.
در این دوره، جمعی از استادان برجسته حوزههای مختلف اندیشه و فرهنگ از دانشگاههای گوناگون حضور دارند. محور سخنرانیها و دروس، بازخوانی تاریخی و معرفتی مفهوم «عشق» از منظر فیلسوفان مسلمان، عارفان ایرانی و تحلیلهای بینارشتهای معاصر است.
نخستین نشست این دوره به مفهوم رنجوری عشق با حضور رسول رسولیپور عضو هیئت علمی گروه آموزشی فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی در دانشگاه خوارزمی برگزار شد.
مشروح این نشست را که با موضوعات رنجوری و فروکاست معنای عشق در دنیای معاصر، کالاییسازی روابط انسانی و بازاری شدن ارزشها و از بین رفتن حریمها در رابطه و ستایش سنت عشق از افلاطون تا متون مقدس و عرفان اسلامی را پیش رو خواهید داشت. رسولی پور بر این باور است که جهان معاصر با فردگرایی افراطی، کالاییسازی روابط و سلطه صنعت پورن، عشق را از معنا تهی کرده است؛ اما با وجود همه این آسیبها، عشق همچنان تنها راه زیستنِ حقیقی و تجربه «دیگری» در عمیقترین سطح وجودی انسان باقی مانده است.
مشروح نشست را در ادامه میخوانیم:
در نوبتی که برای من در نظر گرفته شده درباره «رنجوری عشق» سخن بگویم. این عنوان را از کتاب نویسنده نامآشنای کرهای «بیونگ چول هن» که اکنون در آلمان تدریس میکند وام گرفتهام؛ کتابی که سه ترجمه از آن در ایران منتشر شده است: «رنج عشق»، «تقلای عشق» و «اندوه اروس». همین تفاوت عنوانها نشان میدهد اندیشههای او تا چه اندازه چندوجهی است. برخی بنیادهای فلسفی نیز او را در فهرست نامزدهای فیلسوف قرن قرار داده بودند و با وجود مدت کوتاهی که در آلمان قلم میزند، بسیار موفق بوده است. اهمیت کتاب وقتی دوچندان میشود که بدانیم آلن بدیو بر آن مقدمه نوشته؛ فیلسوفی که خود کتاب مشهور «ستایش عشق» را در کارنامه دارد و از فیلسوفان بزرگ زنده جهان است.
عشق در نگاه یونانیان
«رنجوری عشق»، «تقلای عشق» یا «اندوه اروس» بیانگر وضعیت عشق در جهان امروز است. چون قرار است بیشتر از رنجوری، فقر، بحران یا فقدان عشق سخن بگویم، بحثی درباره تعریف عشق یا اقسام آن به تفصیل مطرح نمیکنم. تنها اشارهای کوتاه به تقسیمبندی مشهور یونانیان از انواع عشق میکنم. یونانیان از سه نوع عشق سخن میگویند؛ آگاپه، که عشق بخششگر و بیانتظار است، همانند عشق خدا به جهان هستی؛ عشق فیلیا یا آرمانی که واژه فیلوسوفیا هم از این ریشه دارد به معنی دوستدار دانایی که عشق دوستی و پیوندهای انسانی است؛ و اروس، که عشق اروتیک و کشش جسمانی و فیزیکی میان دو فرد تلقی میشود. در این موقف به معنی سوم عشق نظر میاندازیم.
فراز و فرود تاریخ وضع عشق در جهان
بهنظر میرسد امروز با بحرانی در عشق اروتیک و حتی در معنای عام عشق روبهرو هستیم. برای توضیح این وضعیت، اشارهای کوتاه میکنم به نگاه برخی فیلسوفان گذشته و امروز که در کاهش مقام عشق نقش داشتهاند؛ از نیچه و شوپنهاور که عشق را فریب طبیعت برای تولیدمثل میدانستند، تا فروید که آن را جلوهای از خودخواهی فراگیر میدید. ژاک ماری امیل لکان عشق را «بخشیدن چیزی که نداری به کسی که وجود ندارد» تعبیر میکرد و نوعی طراحی ناکامی میدانست. آلن دو باتن عشق را پدیدهای مادونمدنی و صرفاً غریزی تفسیر میکند.
در سوی دیگر، نویسندگانی چون چارلز بوکوفسکی، عشق را همچون چیزی گذرا میبینند که مانند آب از میان میرود. حتی عباس کیارستمی عشق را توهمی بیش نمیدانست. این مجموعه دیدگاههای بدبینانه، هرچند برای هرکدام دلایل فردی، تجربی یا نظری ذکر شده، در زمانه ما رواج یافته است؛ بخشی به سبب گرایش نچرالیستی به تبیینهای زیستی و عصبی، که عشق را به نقش هورمونهایی چون استروژن، تستوسترون، دوپامین و اکسیتوسین فرو میکاهد. این رویکرد فروکاستگرایانه در تعارض با سنتی است که در تاریخ بشر عشق را در مقام معنایی بلند فهم کرده است؛ سنتی که نامهای بزرگی چون افلاطون، آگوستین و متون مقدس چون قرآن و عهد جدید را در خود دارد.
افلاطون در رساله ضیافت و فایدروس، شاید نخستین تعریفهای فلسفی عشق را پیش نهاده و عشق را حرکت به سوی زیبایی مطلق که نزد او خرد و عقل است تفسیر میکند. در متون مقدس نیز عشق جایگاهی والا دارد؛ در نامه اول یوحنا با جمله «خدا محبت است» آغاز میشود و در قرآن داستان یوسف و زلیخا در مقام «احسن القصص» جای میگیرد. بنابراین، با وجود نگاههای منفی، ادبیات و سنتی که عشق را ستودهاند بسیار گسترده است؛ از جمله در اشعار مولانا که عشق را «اسطرلاب اسرار خدا» مینامد و «ملت عشق» را ورای هر دین و مذهب میبیند.
وضع نابسامان عشق محصول چیست؟
بیونگ چول هن نویسنده کتاب «رنجوری عشق» سه عامل اساسی را سبب وضع نابسامان عشق در جهان امروز میداند: نخست، فردگرایی معاصر و نارسیسم جهان سرمایهداری که خودشیفتگی و تصاحبطلبی را بهجای ارتباط اصیل مینشاند و نمونه آن را میتوان در منش سیاسی کسانی دید که هیچکس را به حساب نمیآورند و همواره در پی مالکیت دیگریاند. دوم، اینکه همهچیز حتی عشق در بازار ارزشگذاری میشود؛ همهچیز کالایی شده است. سوم، سلطه نهادهای اقتصادی بر فرهنگ، که عشق را به صنعتی مصرفی و تجاری به نام پورن بدل کرده و قداست و معنویت آن را زدوده است.
در تعریف بیونگ چول هن از عشق، او آن را تجربهای رادیکال میداند که تا دورترین نقطه وجود دیگری میرود؛ تجربه «مطلق دیگریت». از اینجا پیوند عشق با مفهوم دیگری روشن میشود. عشق عبور از نفی فردیت و رفتن به سوی دیگری است. این تعبیر به فلسفه دو متفکر بزرگ معاصر، بوبر و لویناس، نزدیک است؛ کسانی که فلسفهشان بر دیگریت بنا شده است. در عشق، عبور از خود و رسیدن به دیگری، نوعی پذیرفتن «ناتوانی» در برابر دیگری است؛ مفهومی که نویسنده آن را «توانِ ناتوانی» مینامد، درست خلاف جهان سرمایهداری که بر توانایی و تصاحب تکیه دارد. انسان عاشق در این مسیر ضعف و نیاز خود را آشکار میکند. برخلاف تصور رایج که استقلال و تنهایی را فضیلتی میبیند، در این نگاه عشق با نیاز و فقر وجودی پیوند دارد.
عشق و تملک دیگری
در بحث مالکیت نیز چول هن تأکید دارد که تصور ما از عشق اروتیک اغلب مبتنی بر تملک دیگری است؛ گویی میخواهیم او را در اختیار خود بگیریم. اما در نگاه او دیگری دارای یک «لامکانی سقراطی» است؛ مفهومی که سقراط برای امر دستنیافتنی بهکار میبرد. دیگری در عشق هرگز تماماً تصاحب نمیشود. تلاش برای رسیدن به معشوق هست، اما فراق و فاصله، بخشی ضروری از تجربه عشق است؛ چیزی که عرفان ما نیز بر آن تأکید دارد.
در جهان امروز، عشق بهجای رازآلودگی و عمق، به نمایش و مصرف فروکاسته شده و فاصله ضروری میان عاشق و معشوق از میان رفته است. در عشق اصیل، برخلاف روابط پورنوگرافی، مبتنی بر «دیدار» است؛ دیداری که بر تملک توقف ندارد بلکه دیداری است که به تعبیر بوبر آن را اساس «زیستن واقعی» میداند؛ در این دیدار، دیگری ابژه نیست بلکه «تو» است و رابطه، رابطه من – تو میشود.
جهان مدرن؛ عشقِ بدون حزن
سهروردی در کتاب «مونس العشاق» از سه مفهوم عشق، زیبایی و حزن که به هم وابسته هستند سخن میگوید و او نیز مثل افلاطون نهایت عشق را در مسیر رسیدن به زیبایی مطلق میداند، مسیری که در نظر او حزنآلود، دردناک و پرریسک است. این در حالی است که جهان مدرن این رنج و خطر را برنمیتابد و انسانها در این موقف همهچیز را بیزحمت و آسان میخواهند؛ درحالیکه در سنتهای فلسفی و عرفانی، زندگی ذاتاً تراژیک است و عشق بدون خطر و حزن معنا نمییابد.
چول هن مفهوم «سوژه دستاوردی» در جهان مدرن را نقد میکند؛ سوژهای که همواره باید «بهدست بیاورد»، عشق اما در تعریف او «فراسوی دستاورد» است و اظهار ناتوانی در آن، بخشی از حقیقت عشق بهشمار میرود. در این مسیر به فوکو نیز اشاره میکند و به نظریه قدرت و سلطه او را نقد میکند، تا نشان دهد چگونه جهان امروز تمام روابط را به ابژهسازی فرو میکاهد. بهنظر میرسد امروز نیازمند «تواضع زیستی» هستیم؛ حالتی که در سنتهای دینی بهصورت بندگی در برابر خدا نمود داشت، اما اکنون باید در نسبت با همنوع نیز زنده شود.
در جهان مصرفگرا، انسانها در ازدحام و بیمرزی گم میشوند؛ حریمها و رازها از میان میرود و افراد به کد و آیدی بدل میشوند. عشق تبدیل به فرمولی برای خوشی بیدردسر شده و دیگر خبری از ماجرا، قصه و خطر نیست. اکنون تصور میشود میتوان بدون رنج، فراق و بدون درگیری روحی، عاشق بود؛ حال آنکه سنتهای کلاسیک خلاف آن را میگویند.
ارادهگریزی عشق
عشق، حتی در معنای اروتیک آن، رخدادی ناگزیر و غیرارادی است؛ مانند صاعقه و این نکته را میتوان با بحث فلسفی اراده در باورها توضیح داد؛ اینکه برخی باورها بر اساس شواهد بهصورت اضطراری در ما پدید میآیند. عشق نیز در بسیاری از موارد از همین سنخ است؛ ما تصمیم نمیگیریم عاشق شویم، بلکه عشق بهطور ناگهانی بر ما فرود میآید. هزاران انسان را میبینیم، اما تنها دل به یک نفر میسپاریم.
در معرفتشناسی ما از اراده و باور سخن میگوییم و عشق جز مقولاتی است که به دیدگاه من در مقوله باورمندی قرار میگیرد و این امر را نمیتوان به اراده نسبت داد. عشق محصول تلاش ما نیست؛ اما میتوان در تدبیر و مدیریت پیامدهای آن نقش داشت؛ یعنی انسان میتواند مقدمات را کنترل کند؛ میتواند خود را از موقعیتها دور نگه دارد، یا چشم بر زیباییها ببندد، اما اگر صاعقه عشق فرود آمد، باید آن را درست تدبیر کرد؛ بهگونهای که این موهبت را به تباهی نکشاند و حرمت آن را نگاه دارد، بدون آنکه عهدهای مهم زندگی را زیر پا بگذارد.
بسیاری از آسیبهای امروز مانند خیانت، ترس خانوادهها از عشق، یا سوءتفاهمهایی که عشق را به مصرفگرایی جنسی تقلیل میدهد، سبب شده برخی از عشق بگریزند، اما عشق تجربهای گرانسنگ است و نمیتوان بهبهانه ترس از آسیب، از آن محروم شد. زندگی عاشقانه و شورمندانه همان معنای زیستن حقیقی است. کسانی که از عشق محروماند، درواقع از حیات تهیاند. زندگی با دیگری، در ارتباط انسانی، امکان شکوفایی عشق را فراهم میکند. همانگونه که سورن کیرکگور فیلسوف دانمارکی ایمان را مبتنی بر شورمندی میدید و آگوستین ایمان را با عشق تعریف میکرد، در نگاه عاشقانه نیز جهان معنا پیدا میکند. نگاه عاشقانه، نگاه «من – تو» است نه «من – ابژه». در چنین نگاهی، جهان سراسر فرصتی برای قدردانی و شکرگزاری است. خداوند زیباییها را در جهان قرار داده تا بهسوی آنها کشیده شویم و از طریق عشق زمینی به عشق آسمانی راه یابیم. اگر کسی از مقدمات عشق بگریزد، چگونه میتواند انتظار داشته باشد به عشق الهی برسد؟
انتهای پیام