کد خبر: 4276092
تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۴
سیاق مواجهه با بحران در سوره یوسف(ع)

هنر بهره‌گیری از بلا برای بیداری دل‌ها

سوره یوسف(ع) فرهنگ‌نامه‌ مدیریت بحران الهی است و هنر بهره‌گیری از بلا برای بیداری دل‌ها را می‌آموزد. درس‌هایی که هر دل نگران و هر اندیشه‌ خسته از طوفانی می‌تواند از آن بهره‌ گیرد.

آیت‌الله احمد مبلغی، استاد درس خارج فقه حوزه علمیهآیت‌الله احمد مبلغی، استاد درس خارج فقه حوزه علمیه طی مجموعه یادداشت‌هایی با محوریت سوره یوسف(ع) برداشت‌های تفسیری و درس‌آموز از این سوره را مطرح کرده‌اند. در یادداشت‌های قبلی سه برداشت تفسیری از سوره یوسف(ع) شامل «خوانشی اخلاقی از سوره یوسف(ع)»، «خوانشی از قصه يوسف(ع) در پرتو علوم ارتباطات» و «خوانشی تفسیری با نگاه روانشناختی اجتماعی» مطرح شد و امروز یادداشت «خوانش سوره یوسف بر پایه پوشش ریسک و مدیریت بحران» را با هم می‌خوانیم. 

این سوره، حکایتی است که از نسیم آغاز می‌شود و در طوفان می‌بالد؛ قصه‌ای که از رویایی شیرین آغاز می‌شود و به حکومتى پرشکوه ختم می‌شود. سوره‌ای که در آن، هم فراق هست و هم وصال؛ هم زخم حسادت هست و هم مرهم محبت؛ هم زندان هست و هم تخت وزارت.

نخستین بحران: آتش حسادت و تدبیر پدرانه

در آغاز راه، خوابی ساده، جرقه‌ بحران می‌شود. حسادت برادران، همچون آتشی زیر خاکستر در کمین نشسته‌ است و پدری ژرف‌نگر و دل‌آگاه، آن رؤیای شیرین را به دامن سکوت می‌سپارد، تا شعله‌ فتنه برافروخته نشود. اینجاست که نخستین درس تدبیر رخ می‌نماید: پنهان داشتنِ راز در وقت فتنه و نگاهبانی از رؤیا پیش از رسیدن وقت تاويل.

دومین بحران: شهوت، غریزه و پرواز از دام گناه

دل زلیخا در بند و چشم یوسف در افق؛ هنگامه‌ای که نهیب غریزه از در درآمده و عقل در آستانه‌ کوچ. اما یوسف، به جای ماندن، گریخت؛ به جای تسلیم، تسلیم خدا شد و اینجا، مدیریت غریزه با پاکی و پرهیز جلوه‌گر شد؛ آنجا که گریز، عین شجاعت بود و بستن در، رمز رهایی.

سومین بحران: زندان، غربت و دعوت در تاریکی

زندانی شد بی‌گناه، دور از خانه، دور از حریر مهر پدر. اما همان زندان، بدل شد به مدرسه‌ معنا. از میان دیوارهای سرد، نوری به دل‌ها تاباند، و از قعر سیاه‌چال، راهی به سوی نور گشود و این، تدبیر آزمون‌ها بود با صبر؛ هنر بهره‌گیری از بلا، برای بیداری دل‌ها.

چهارمین بحران: سیاست، قدرت، و شکوفایی شایستگی

از عمق تاریکی زندان، به روشنای تخت وزارت رسید؛ اما نه با تملق، و نه با طمع. یوسف، آنگاه که علمش را دانستند و صداقتش را چشیدند، خود را پیشنهاد نکرد مگر به شرط امانت و دانایی: « قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ؛ [يوسف] گفت مرا بر خزانه ‏هاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم»(آیه 55 سوره یوسف). و چنین بود که تدبیر سیاسی‌اش، با فضیلت و کفایت آمیخته شد؛ تدبیرِ قدرت، نه با رقابت، بلکه با رسالت؛ نه با ریاست‌طلبی، بلکه با صلاحیت‌مندی.

پنجمین بحران: قحطی و شاهکار تدبیر یوسفی

سپس بحرانِ بزرگ از راه رسید: قحطی، خشکسالی، تهی‌دستی مردم. اما آنکه در روز فراوانی، تدبیرِ فردا کرده بود، برای این روزِ سخت آماده بود. فرمان داد:

بکارید، اما بخشی را نگه دارید؛
بخورید، اما اندک و به‌اندازه؛
بخشید، اما حکیمانه.
و اینگونه، بحران، پیش از آمدنش مهار شد.
درسی بزرگ در مدیریت منابع، پیش‌بینی آینده و تقسیم خردمندانه‌ی نعمت‌ها.

ششمين بحران: فراق پدر و فرزند و صبر زیبا

یعقوب، با چشمی اشک‌بار و دلی امیدوار، سال‌ها دوری را تاب آورد. گم‌شده‌اش فقط یوسف نبود؛ بنیامین نیز رفت و امید نیز گاه در شُرف رفتن. اما صبر را زیبا خواند و امید را با گریه نگه داشت و این، تدبیر در میانه‌ درد بود؛ مدیریت داغ و فقدان با ایمان و اشک.

آیا این سوره، چیزی جز فرهنگ‌نامه‌ مدیریت بحران الهی است؟ آیا نمی‌توان از آن، درسی گرفت برای هر دل نگران و هر اندیشه‌ خسته از طوفان؟

انتهای پیام
captcha