حجتالاسلام و المسلمین عبدالکریم بهجتپور، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، به بیان نکاتی در باب انسان و قرآن و انسانشناسی قرآنی و علوم انسانی اسلامی و قرآنی پرداخت و گفت: مشکل و مسئله اصلی در موضوع انسان و بحثهای علوم انسانی این است که ما به دلیل این که انسانشناس نیستیم، نمیتوانیم علوم مرتبط با انسان را آن چنان که هست و به نحوی که به درستی به انسان جهت بدهد، مطرح کنیم.
وی با بیان اینکه علوم انسانی ترکیبی از توصیفها و توصیهها هستند، اظهار کرد: خدای متعال در قرآن، در یک بخش انسان، هستی و جامعه را توصیف میکند و در بخش دیگر توصیههایی به انسان دارد؛ توصیه برای اینکه انسان در چنین هستیای، با چنین ویژگیهایی، با اهدافی که برای او هست و ظرفیتهایی که دارد، چگونه حرکت کند.
بهجتپور شرط موفقیت علوم انسانی را توجه به همین نکته دانست و بیان کرد: علوم انسانی وقتی موفق خواهند بود که در آنها این اتفاق بیفتد و ما حقیقیتاً انسان را آن چنان که هست، بشناسیم، سیستمی را که انسان در آن زندگی میکند، یعنی هستی را بشناسیم، جامعهای که در آن انسان روابط خود را برقرار میکند، به خوبی بشناسیم و بعد بر اساس این مجموعه شناختهشده توصیههایی را داشته باشیم و به او بگوئیم که تو حالا در این شرایط چگونه عمل کن.
علوم انسانی در مرحله توصیف به سمت مطالعات گزینشی رفتهاند
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با اشاره به مشکلات و نقایص علوم انسانی در مرحله شناخت، عنوان کرد: پژوهشگران علوم انسانی معمولاً در تلاشهایشان نسبت به بخش اول یعنی شناخت هستی و شناخت انسان آن چنان که هست دچار مشکل هستند و به سمت مطالعات گزینشی، بخشی، موردی، منطقهای و امثالهم رفتهاند و در نتیجه، توصیههایی هم که میکنند توصیههایی است که در محدوده و مرزهای آن تعریفی است که از انسان، هستی و جامعه دارند.
وی اصرار به اسلامیسازی علوم را ناظر به همین نقص علوم انسانی دانست و بیان کرد: اصراری که در واقع ما نسبت به اسلام و به خصوص نسبت به منبع قرآن داریم این است که خدای متعال در قرآن ظهور کرده است. این خدا خدایی است که خالق هستی، انسان و جامعه است و بیشترین شناخت را از انسان و روابط انسان و پدیدهها و روابط پدیدهها دارد. در نتیجه چون بیشترین حد شناخت در این جا جمع میشود، توصیههایی هم که میکند این توصیهها هم در این چارچوب شناخت تعریف و گنجانده میشوند.
قرآن در دو بخش توصیف و توصیه مستقلاً وارد شده است
بهجتپور در پاسخ به این پرسش که آیا از طریق توصیههای قرآن میتوان به نحوی جامع و آن چنان که در علوم میبینیم به توصیفات رسید، اظهار کرد: قرآن در دو بخش هم توصیف و هم توصیه مستقلاً وارد شده است. معمولاً در مطالعات اخیر عمدتاً ادعا این است که بخش توصیف قرآن بیشتر از بخش توصیه است. لذا بعضی ادعا کردهاند که قرآن در توصیف حداکثری و در توصیه حداقلی است که ما به این ادعا انتقاد داریم.
توصیههای قرآن در قالب بهکارگیری تکنیکهایی برای تغییر
وی ادامه داد: قرآن در توصیف هستی، انسان و جامعه، به خوبی حق مطلب را ادا کرده است، اما توصیههای حداقلی ندارد و در زمینه دستورات برای اینکه انسان چگونه باید باشد، چیزی فروگذار نکرده است. اما نکته این است که این توصیهها به شکل تکنیکهایی برای تغییر انسان بیان شده است و بنده معتقدم که این تکنیکها را باید بر اساس مطالعات ترتیب نزولی از قرآن بیرون کشید. زیرا این تکنیکها معنا و جایگاه خود را در مسیر ترتیب نزول نشان میدهند؛ مسیری که در آن یک جامعه از شرایط بسیار پایین بینشی و اعتقادی یا انجماد تاریک خارج میشود و به سمت قالبهای نور برده میشود.
بهجتپور بیان کرد: در انتقال از انجماد تاریک که شامل بینشهای تاریک، ارزشهای تاریک، رفتار تاریک میشود تا رسیدن به قالبهای نورانی و در سرخط مستقیم قرار گرفتن، در این مسیر قرآن آن چه بیان کرده در مقام تکنیکهایی است که برای تغییر و تحول مردم به کار برده است و از آن با تعبیر «توصیه» یاد میکنیم.
قرار دادن انسان در فرآیند تغییر مطابق توصیههای قرآن، با مطالعات ترتیب نزولی
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی عنوان کرد: ما با مطالعات ترتیب نزولی به خوبی میتوانیم انسان را در فرآیند تغییر، مطابق توصیههای قرآن حرکت بدهیم. این نکتهای است که ما برای تولید علوم اسلامی از قرآن باید به آن توجه کنیم.
قرآن؛ مجموعهای از تکنیکها برای تغییر/ ظاهر قرآن حکم و باطن آن علم است
بهجتپور با مقایسه قرآن با طبیعت بیان کرد: ترکیب طبیعت، دانش نیست، اما دانش به عنوان خمیرمایه این ترکیب است. قرآن هم صرفاً دانش نیست، بلکه مجموعهای از تکنیکها برای تغییر است. در واقع رسالت قرآن بیان نظام دانش نیست، اما میتوان نظام دانش را از آن استخراج کرد.
وی افزود: پیامبر اکرم(ص) تعبیری دارد و میفرماید «القرآن ظاهرُه حکم و باطنُه علم»، یعنی ظاهر قرآن مجموعهای از دستورها و امر و نهیها و بشارت و انذارهاست، اما باطن همینها، دانش و حکمت است و این یعنی میتوانید از دل آن دانشها را بیرون بکشید.
بهجتپور عنوان کرد: برای مثال، دانشمندان علم فقه میآیند و از دل این مجموعه، دانش فقه را بیرون میکشند، فیلسوف از دل این مجموعه فلسفه بیرون میکشد، متکلم از دل این مجموعه توحید و نبوت و معاد بیرون میکشد، عالم اخلاق از دل این مجموعه آیات و سورهها دانش اخلاق را بیرون میکشد. اینها همه ممکن است، اما خود این متن، متنی برای تغییر است؛ چنان که میفرماید «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ؛ کتابى است که آن را به سوى تو فرود آوردیم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها به سوى روشنایى بیرون آورى به سوى راه آن شکستناپذیر ستوده»(ابراهیم/1) خداوند در این جا میگوید ای پیغمبر من! این کتاب را در اختیار تو قرار دادم تا تو مردم را تغییر بدهی، از ظلمت خارج کنی و به سمت نور ببری.
وی افزود: بنابراین این کتاب کتاب تغییر و کتاب تحول است، کتاب دانش نیست، اما قاعدتاً خمیرمایه درونی این حرکت یعنی این تغییر و این تحول، دانش است. در واقع باید این کتاب را کتاب تغییر بدانیم و وقتی کتاب تغییر بدانیم، آن وقت تکنیکها به راحتی از دل قرآن بیرون میآیند؛ یعنی میفهمیم که میشود از دل قرآن تکنیکهای تغییر را بیرون آورد.