به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) حجتالاسلام و المسلمین سیدصمصامالدین قوامی، رئیس بنیاد فقهی مدیریت اسلامی و استاد سطح خارج حوزه امروز 9 مهر در درس تفسیر مدیریتی قرآن کریم با اشاره به آیه شریفه «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ؛ راه کسانى که آنان را مشمول نعمت خود ساختى نه کسانى که بر آنان غضب کردهاى و نه گمراهان»(حمد/7)، گفت: سؤال اصلی در آیه آن است که مَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ چه کسانی هستند؟.
وی ادامه داد: مقابلهگران و حسدورزان با رهبر اصلح پاسخ این سؤال هستند که موید آن آیه ۹۰ سوره بقره است که میفرماید «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلى غَضَبٍ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ مُهینٌ؛ خود را به بد چیزى فروختند که بدانچه خدا فرو فرستاده کافر شوند از روى بدخواهى و ستم بر اینکه خداى از فضل خویش- یعنى کتاب و وحى- بر هر کس از بندگانش- محمّد (ص)- که بخواهد فرو مىفرستد، پس به خشمى بر روى خشمى بازگشتند و کافران را عذابى خوارکننده است».
وی ادامه داد: یهود طبق وعده خدا در تورات منتظر پیامبر منجی و موعود بودند که در مدینه ظهور میکند با امید به آنجا کوچ کردند و خیلی هم تبلیغ او را میکردند و به کفار خط و نشان میکشیدند که با ظهور او آینده ازآن ماست، اما وقتی دیدند پیامبر(ص) از یهود نیست و از عرب است، حسد و بغی و ستم ورزیدند و کفر نشان دادند که چرا خداوند پیامبر را از نسل آنها قرار نداده است و دچار غضب مضاعف خداوند شدند از جمله مغضوبین مؤکد شدند یک غضب قبلی به خاطر اذیت و آزار موسی(ع) و غضب دوم به علت حسد به پیامبر و مقابله با او (غضب در پی غضب) بود و بیهوده نیست که در اخبار مصداق بارز مغضوب علیهم یهود هستند.
لزوم معاضدت رهبر اصلح
قوامی با اشاره به نکات مدیریتی بحث عنوان کرد: باید فرد و مدیر شایسته را معاضدت کرد، ولو با منافع ما سازگار نباشد؛ مدیر و رهبر اصلح را خداوند از فضل خود و طبق ملاکات شایستگی بر میگزیند و باید به او تعبد داشت همچنین تبلیغ و حمایت از آمدن یک مدیر اصلح قبل از نصب و اینکه از باند ما یا از نژاد ما و حامی منافع موهوم ما نیست و در نتیجه توطئه و مقابله با او مورد غضب موکد خدا است.
استاد سطح خارج حوزه افزود: افراد منفعتطلب اگر منافعشان توسط مدیر اصلح تامین نشود، در مقابل او میایستند و سزاوار غضب خداوند هستند؛ این نوع غضب در مورد یکی از زشتترین رفتارهای سازمانی است که قرآن آن را به خودفروشی تعبیر نموده است آنهم بد خودفروشی ( بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ) چرا که طبق اخبار، انسان باید خود را به بهشت بفروشد، ولی این غضبشدگان خود را و دین خود را به غضب خدا فروختند.
وی به تبیین نگاه مدیریتی به «مغضوب علیهم» پرداخت و یادآور شد: کسانیکه در غیاب مدیر و رهبر به جایگزینی بد روی میآورند، نوعی خیانت را مرتکب شدهاند که موید آن آیه ۱۵۲ سوره اعراف است و میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ؛ همانا کسانى که گوساله را [به خدایى] گرفتند بزودى خشمى از خدایشان و خواریى در زندگى دنیا به آنها رسد و دروغپردازان را این گونه کیفر مىدهیم».
وی اظهار کرد: گاهی رهبری و مدیر به ماموریت یا سفر میرود در غیاب او فرصتطلبان خیانتورز به تبدیل ارزشهای مثبت میپردازند و ارزشها و فرهنگ سازمانی منحط را جایگزین میکنند اینها مصداقی از مغضوب علیهم هستند و مجادلهکنندگان با رهبری بر اساس اندیشه باطل و بیهوده.
قوامی با اشاره به آیه 71 سوره اعراف «قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَتُجادِلُونَنی فی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ؛ بى گمان عذابى و خشمى از جانب خدایتان بر شما فروآمد. آیا در باره نامهایى- بىمحتوا و بدون واقعیّت- که شما و پدرانتان [بر بتان] نهادهاید و خدا در باره آنها هیچ حجّتى فرو نفرستاده است با من ستیزه مىکنید؟! پس در انتظار [عذاب] باشید، من هم با شما در انتظارم» گفت: بگو مگو با مدیر مافوق صرفا برای رد کردن نظر حق او به جهت زیر بار حق نرفتن و شانه خالی کردن از تکلیف رفتاری مورد غضب است.
انزوای نیروهای غضب شده
وی با بیان اینکه نیروهای غضب شده باید منزوی شوند، تصریح کرد: در سوره الممتحنة آیه ۱۳ میخوانیم: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَما یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحابِ الْقُبُور؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، گروهى را که خداوند بر آنها خشم گرفته است- یعنى جهودان را- به دوستى مگیرید، همانا آنان از [پاداش] آن جهان نومیدند، چنانکه کافران از اهل گورها- از بازآمدن مردگان خود- نومیدند- زیرا رستاخیز را باور ندارند».
رئیس بنیاد فقهی مدیریت اسلامی بیان کرد: در سوره مجادلة آیه ۱۴ «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ تَوَلَّوْا قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما هُمْ مِنْکُمْ وَ لا مِنْهُمْ وَ یَحْلِفُونَ عَلَى الْکَذِبِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ؛ آیا به کسانى ننگریستى که با مردمى که خدا بر آنها خشم گرفته است- یعنى جهودان- دوستى داشتند؟ اینان- منافقان- نه از شمایند و نه از آنها، و به دروغ سوگند مىخورند [که ما با شماییم] و خود مىدانند» بیان شده است که اگر کسانی مورد غضب قرار گرفتند، برای تحقق مجازاتشان نباید با آنها دوستی و ملاطفت از ناحیه گروههای رسمی یا غیر رسمی سازمان برقرار شود و ارتباط با آنها باید قطع شود والا غضب بی تاثیر و لغو خواهد بود با این فرض که به حق غضب شدهاند و از ناحیه مدیرعادل غضب شدهاند.
وی افزود: یهود پس از آنکه در برابر دشمنان خویش محمّد صلى اللَّه علیه و آله را مایه فتح و پیروزى خویش میدانستند و میگفتند: او پیامبرى است که برانگیخته خواهد شد، از این عقیده برگشتند و هنگامى که آن وجود مقدس مبعوث شده راه ارتداد و انکار را پیمودند و در حقیقت برگشت بغضب خداوند نمودند و بواسطه کفر سزاوار دورى از رحمت خدا شدند.
وی با اشاره به «فَباؤُ بِغَضَبٍ و برگشتند به غضب؛ اظهار کرد: مؤرج میگوید: معناى «فَباؤُ بِغَضَبٍ» بر وفق لغت جرهم این است که آنان سزاوار لعنت و دورى از پروردگار شدند و کلمه «باء» بطور مفرد استعمال نمیشود تا اینکه گفته شود: رجوع و برگشت او بخیر بود یا بشرّ. ابو عبیده میگوید: منظور از این جمله آن است که غضب پروردگار را بر خود هموار و مورد تصدیق قرار دادند و ریشه «بوء» بمعناى تقریر و استقرار است.
وی با بیان اینکه در اینجا چند قول است، ادامه داد: عطا میگوید: منظور از غضب اوّل هنگامى بود که یهود قبل از بعثت پیامبر تورات را تحریف کرده و تغییر دادند و غضب دوّم زمانى بود که بعد از بعثت انکار آن وجود مقدس نمودند؛ سدى معتقد است: غضب اوّل زمانى بود که گوساله را پرستش کردند و غضب دوم هنگامى که پیامبر را انکار نمودند؛ حسن و عکرمه و قتاده میگویند: اوّلى هنگامى بود که عیسى را انکار و دوّمى زمانى که پیامبر اسلام را باور نکردند؛ ابو مسلم و أصمّ میگویند: این تعبیر براى افاده تأکید و مبالغه است و چون غضب الهى از اینان جدا نشود پس گویا در حال تکرّر است.
قوامی افزود: وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ …- و براى کافرین عذاب خوارکنندهاى است؛ براى آنهایى که پیامبرى محمّد صلى اللَّه علیه و آله را انکار نمودند عذاب خوار کنندهاى یا در دنیا و یا در آخرت وجود دارد، و «مهین» چیزى است که صاحبش را خوار و لباس ذلّت میپوشاند، و برخى گفتهاند: «مهین» چیزى است که باعزاز و اکرام انتقال پیدا نکند و گاهى «غیر مهین است» در صورتى که آن عذاب براى تخفیف باشد و پس از آن باعزاز منتقل شود پس کسى که از عذاب آتش انتقال به بهشت پیدا کند عذاب او «مهین» نخواهد بود.
یک معامله زیانآور
استاد حوزه علمیه تصریح کرد: یهود معامله زیانآورى انجام دادند، چرا که در آغاز از منادیان اسلام بودند و حتى زندگى در مدینه را با تمام مشکلاتش براى رسیدن به این مقصود برگزیدند، اما پس از ظهور پیامبر اسلام، تنها به خاطر اینکه او از بنى اسرائیل نیست و یا منافع شخصیشان را به خطر مىاندازد، به او کافر شدند، چه معاملهاى از این زیانبارتر که انسان نه تنها به مقصودش نرسد، بلکه پس از صرف تمام نیروها در جهت ضد آن قرار گیرد، و خشم و غضب خدا را براى خود فراهم سازد.
وی ادامه داد: در سخنى از امیرمؤمنان على(ع) مىخوانیم: انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الا بها؛ براى وجود شما قیمتى جز بهشت نیست، خود را به غیر آن نفروشید؛ قابل توجه اینکه در اینجا سرمایه معامله را اصل وجود آنان ذکر مىکند چرا که با کفر، ارزش هستى آنها به کلى سقوط مىکند، گویى فاقد شخصیت خود مىشوند، و به تعبیر دیگر به بردگانى مىمانند که وجود خود را فروخته و به اسارت دیگرى در آمدهاند، آرى آنها اسیر هوى و بنده شیطانند.
قوامی عنوان کرد: کلمه «اشتروا» گر چه معمولا به معنى خریدارى کردن مىآید، ولى گاه- چنان که در لغت تصریح شده- به معنى فروختن نیز آمده است، و آیه فوق از این قبیل است.
کیفیت بیع و شراء
قوامی با طرح این پرسش که چگونه یهود خودشان را در برابر کفر فروختند و عنوان بیع و شراء در این مورد به چه کیفیّت آمده است؟ گفت: خرید و فروش عبارت است از بیرون کردن مالک ملک خویش را بسوى دیگرى در برابر عوضى که از آن میگیرد و سپس استعمال میشود در مورد هر کسى که در برابر عمل خویش عوضى بگیرد خواه آن عوض خیر باشد و خواه شرّ و چون یهود بواسطه انکار پیامبر اسلام و کفر به او خود را در هلاک انداختند از این رو خداوند آنان را مخاطب کرد به آنچه میشناختند و فرمود: آنچه را که بجاى ثواب خداوند و پاداش الهى در صورتى که ایمان میآوردند و اعتراف میکردند به خداوند و آنچه بر پیامبرش فرو فرستاد برگزیدند که آن عبارت از آتش است چقدر زشت و بد است.
وی ادامه داد: سرانجام براى اینکه امید هود را به کلى از خود قطع کنند و به اصطلاح حرف آخر را به او زده باشند گفتند: اگر راست مىگویى و عذابها و مجازاتهایى را که به ما وعده مىدهى حقیقت دارد، هر چه زودتر آنها را به سراغ ما بفرست و ما را محو و نابود کن (یعنى ما کمترین واهمهاى از تهدیدهاى تو نداریم) (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ).
قوامی بیان کرد: هنگامى که سخن به اینجا رسید و آخرین حرف خود را که نشانه امتناع کامل از قبول دعوت هود بود زدند و او به کلى از هدایت آنان مایوس شد، به آنها گفت: اکنون که چنین است بدانید عذاب و کیفر و خشم خدا بر شما مسلما واقع خواهد شد (قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ).
مفهوم رجس
وی ادامه داد: رجس در اصل به معنى چیز ناپاک است و بعضى از مفسران معتقدند ریشه اصلى آن معنى وسیعترى دارد و به معنى هر چیزى است که باعث دورى و تنفر مىشود و لذا به انواع پلیدیها و نجاستها و مجازاتها «رجس» گفته مىشود، زیرا همه این امور موجب فاصله گرفتن انسان و تنفر او مىگردد.
وی عنوان کرد: در هر صورت این کلمه در آیه فوق مىتواند به معنى مجازات و عذاب الهى باشد و ذکر آن با جمله «قد وقع» که به صورت فعل ماضى است، اشاره به این است که به طور قطع شما مستحق عذاب شدهاید و دامانتان را خواهد گرفت و نیز ممکن است به معنى پلیدى و آلودگى روح باشد یعنى آن چنان در گرداب انحراف و فساد فرو رفتهاید که روح شما در زیر پوششى از آلودگیها قرار گرفته است و به خاطر آن مشمول غضب خدا شدهاید.
وی تاکید کرد: سرانجام کار این قوم لجوج در عبارت کوتاهى چنین بیان شده است: ما هود و کسانى را که با او بودند به لطف و رحمت خود، رهایى بخشیدیم، و ریشه کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و حاضر نبودند در برابر حق تسلیم شوند، قطع و نابود ساختیم.