به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از لرستان، پس از ورود اسرای کربلا به شام یزید بر آن شد در روز جمعه که روز اجتماع گسترده مسلمین در مسجد جامع شهر است از راه خطبههای نماز جمعه که توسط یکی از علماء دستگاه اموی قرائت میشد، کار تبلیغی گسترده ی بر خاندان وحی و نبوت بهویژه حضرت علی و امام حسین(ع) انجام دهد.
از اینرو چون روز جمعه فرا رسید، یزید یکی از خطایای برجسته خود را به منبر فرستاد و دستور داد آنچه میتوانی در مذمت حسین و پدرش بیان کن و او چنین کرد و بعد در تعریف و تمجید از یزید و معاویه بسیار طولانی صحبت کرده و برای آنها از بیان هیچ خوبی و زیبائی فروگذار نکرد.
و این در حالی بود که یزید حضرت علی بن الحسین(ع) را با خود به مسجد برده بود. حضرت که این سخنان را شنید فریاد برآورد «او یلک ایها الخاطب اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فثبوا مقعدک من النار؛ وای به تو، ای سخنران، رضایت مخلوقی را به قیمت سخط و ناراحتی خالق خریداری نمودی (و برای خشنودی یک مخلوق خدا را بر خود خشمناک ساختی) پس جایگاهت آتش دوزخ خواهد بود.
امام سجاد(ع) سپس به یزید فرمود: ای یزید، به من اجازه بده تا بر این «چوبها» بالا روم و چند کلمه سخن بگویم که موجب خشنودی خداوند باشد. و این حضاریکه در مجلس نشستهاند (نیز از آن بهرهمند شده) به آنها اجر و ثواب نائل گردد. یزید از اینکار به شدت ابا داشت. مردم و اطرافیان او به او گفتند: یا امیر المومنین بگذار تا بر منبر بالا رود شاید چیزی از او بشنویم.
یزید که از صلاحیتهای علمی و مقام حضرت بهخوبی آگاه بود گفت: اگر او بر منبر بالا رود پایین نمیآید، مگر اینکه مرا و آل ابیسفیان را مفتضح نموده و رسوا سازد به او گفتند: این جوان بیمار و شکست خورده، چگونه چنین قدرتی خواهد داشت؟ یزید گفت: «او از خانوادهای است که علم و دانش را به کام خود کشیدهاند و از شیرخوارگی بهمانند مرغی که به جوجههایش دانه میدهد به آنها علم و کمال تعلیم شده است».
مردم دست از اصرار بر نمیداشتند و پیوسته از یزید میخواستند که موافقت کند و در بعضی روایات آمده که فرزند یزید نیز با اصرار از پدر میخواست که با این خواسته موافقت کند تا بالاخره او رضایت داد و حضرت بر منبر بالا رفتند و شروع به ابراز خطبهای نمودند که نقش اول را در بقاء و تداوم نهضت حسینی باز میکرد و اگر این خطبه نبود چهبسا اهداف و ماهیت این نهضت مخفی میماند و ستمکارانی که دست به این جنایت بزرگ زده بودند رسوا نمیگردیدند.
حضرت بر بالای منبر ابتدا حمد و ثنای الهی را بهجای آورد و بعد خطبهای خواند که همه مردم گریستند تا بیقرار شدند و بهشدت عواطف آنها تحت تاثیر قرار گرفت فرمود: ای مردم، خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است. به ما علم و بردباری و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مومنین به ما ارزانی داشت و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر برگزیده اسلام حضرت محمد(ص) از ماست. صدیق (حضرت امیر المومنین علی ابن ابی طالب) از ماست، امام حسن و امام حسین همان دو سبط بزرگوار این امت از ماست و مهتری این امت (که دجّال را میکشد) از ماست. حال هر کس مرا شناخت که شناخت و برای آنان که مرا نمیشناسند خاندان خود و حسب و نسبم را بیان خواهم کرد.
ای مردم، من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین کسانی هستم که لباس احرام پوشید، من پسر بهترین انسانها هستم که کشف به پا کرد و برای طواف به دور خانه خدا پا برهنه شد.
من فرزند بهترین طواف کنندگان و سعی بهجا آورندگانم. من فرزند بهترین حج کنندگان و تکبیر گویان هستم. من پسر آن کسی هستم که بر «براق » سوار شده و در هوا حرکت نموده من فرزند کسی هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شد. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را به سدرهالمنتهی برد.
من فرزند کسی هستم که به مقام قرب ربوی نائل آمد و آنقدر به خدا نزدیک و نزدیکتر شد تا آنکه فاصله او به اندازه دو کمان یا نزدیکتر بود. من پسر آن کسی هستم که فرشتگان آسمان به او اقتدا کرده و نماز خواندند.
من پسر آن کسی هستم که خدای بزرگ به او کرد آنچه را که وحی کرد، من پسر محمد برگزیده خدا هستم. من فرزند علی مرتضی هستم، من پسر کسی هستم که سران مشرکین را کوبید و دماغ آنها را به خاک مالید تا به وحدانیت حضرت حق اقرار کردند و گفتند: «لا اله الا الله»، من پسر آن کسی هستم که جلوی پیامبر با دو شمشیر میجنگید و با دو نیزه مبارزه میکرد. او دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود. او در جنگ بدر و حنین نبرد نمود و به اندازه یک چشم به هم زدن به خدا کفر نورزید.
من فرزند صالح مومنین و وارث انبیاء و از بین برنده مشرکان و امیر و پیشوای مسلمین و فروغ چشم جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم.
کسیکه بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از آلیاسین و رسول ربالعالمین است. من پسر کسی هستم که جبرئیل او را تایید و میکائیل او را یاری کرد. من فرزند آنم که از حرم مسلمین حمایت کرد و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و بر ضد دشمنان ناصب و عنود خود مجاهده نمود.
او در بین قریش با افتخار انسانی است که قدم به این زمین نهاد و اول شخصیتی است در میان مومنین که دعوت ایمان را اجابت نموده و به فراخوانی خدا و پیامبرش لبّیک گفت. آری، او اولین سبقت گیرندگان به همه خوبیها و کوبنده متجاوزین و نابود کننده مشرکین و تیری از تیرهای الهی به سر منافقین وزبان حکمت عباد الهی که پرستش خداوند میکنند و نصرت خداوند و ولی امر الهی و بوستان حکمت خداوند و حامل علم خدا و مخزن علم است.
اوست که جوانمرد است و بخشنده، زیبا و نیکو چهره و هوشمند و پاک، از سرزمین حجاز است و رضی خدا، پیشگام است. و پیشوای بلند همت، صابر و بسیار روزه گیرنده، مهذّب و بسیار عبادت کننده، قطع کننده پستیها و نسلهای مشرکین، پراکنده کننده حزبهای کفر، از همگان پُرجرئتتر و قویتر و دارای اراده محکم و عزمی استوار و راسخ و از همه با صلاحیتتر و خللناپذیرتر، اوست که شیر دلاور است همان کسی که در جنگها به هنگام به هم خوردن نیزه ها و نزدیک شدن پیشتازان جنگ، کافران را بمانند خورد کردن سنگ آسیاب، خورد میکرد و میکوبید و مانند طوفان کوبنده که خار و خاشاک را در هم میریزد دشمنان رادر هم می ریخت، شیر حجاز و یکه سوار عراق، کسیکه هم مکی است هم مدنی، هم خیفی است هم عقبی (منتسب به خیف که مسیری است در منی و «عقبه ») هم بدری است هم احدی، اوست کسی که در بیعت شجره یکهتاز میدان بود و در هجرت هم، آقای عرب، و شیر میدان نبرد، وارث دو مشعر (مشعر و عرفات) و پدر دو سبط رسول خدا(ص) یعنی حسن و حسین. آری این است جدّ من علی بن ابی طالب.
حضرت بعد از این معرفی از امیرالمومنین حضرت علی(ع) در جاییکه جز دشنام و نکوهش و لعن و یاوه نسبت به او چیزی گفته نشده بود، فرمود: من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم».
در بعضی روایت آمده که فرمود: من فرزند کسی هستم که از روی ظلم کشته شد من پسر کسی هستم که سرش را از قفا بریدند. من پسر تشنه کامی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید من پسر کسی هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده است، من پسر کسی هستم که عمامه و عبایش ربوده شد) پس پیوسته میفرمود: من من و به این حدیث بلند افتخار و حماسه ادامه می داد تا شیون مردم به گریه بلند شد.آری مردم زار زار گریستند و صدای گریه و ناله همه مجلس را فرا گرفت.
در این حال یزید ترسید که مبادا فتنه و انقلاب و آشوبی ایجاد شود به موذن فرمان داد اذان بگو. او گفت: «الله اکبر» امام سجاد(ع) فرمود: هیچ چیزی از خدا بزرگتر نیست او گفت: «اشهد ان لا اله الا الله» حضرت فرمود: موی و پوست و گوشت و خونم به یکتایی خداوند شهادت میدهد و هنگامیکه موذن گفت: اشهد ان محمداً رسول الله، حضرت از بالای منبر به یزید رو کرد و فرمود: محمد همینکه موذن به رسالت او شهادت داد آیا جد من است یا جد تو؟ اگر ادعا کنی که جد توست دروغ گفتهای و کافر شدهای و اگر جد من است پس چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم تیغ گذراندی؟
این جملات را گفت و دست برد و گریبان خود چاک زد و گریست و فرمود: به خدا قسم، اگر در جهان کسی باشد که جدش رسول خداست، آن منم. پس چرا این مرد پدرم را کشت و ما را مانند رومیان به اسیری گرفت؟ آنگاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز میگویی: محمد رسول خداست؟ و روی به قبله میایستی؟ وای بر تو؟ در روز قیامت جد و پدر من دشمن تو خواهند بود.
سپس موذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را خواند رفت و این خطبه و مضمون آن که چگونه حضرت سجاد(ع) پرده جهل و نادانی مردم نسبت به پدر و جد خود را دریده و آن شخصیتهای والائی که در بین این مردم ناشناخته ماندهاند را معرفی میکند و توجه به شرائط خفقانآمیز مجلس، گوشهای از نقش استنای حضرت سجاد(ع) و شجاعت ایشان را برای ما روشن مینماید.
آثار خطبه امام سجاد(ع)
خطبه تاریخی امام سجاد(ع) در مجلس یزید تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابنباقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون میکردند.
مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، بهشدت تحت تاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عدهای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عدهای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند.
به علاوه، وضع عمومی شهر بهگونهای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که میخواستند برای مصائب امام حسین(ع) عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام «دارالحجاره» برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند.
ذکر حسین(ع) کمکم همه شهر را فرا گرفت، تا جاییکه یزید قرآن را به قسمتهای کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجهشان از امام حسین(ع) منصرف شود، ولی هیچ چیز نمیتوانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت.
از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهلبیت و بهویژه امام زینالعابدین(ع) تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آنرا پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند.
ثانیاً محل سکونت اهلبیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود .
ثالثاً گناه قتل سیدالشهدا را به گردن ابنزیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:«اگر من بودم، هرگز حسین را نمیکشتم».البته همه این حرفها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چراکه وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.
واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که بعد از شنیدن خطبه امام سجاد(ع) و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، بهشدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند.