روزشمار عاشورا روزشمار یک واقعه خاص نیست، زیرا که هر سرزمینی کربلا و هر زمانی عاشوراست. توجه به ابعاد رویدادهایی که در یک روز میافتد، چهرهای ملموس از امری تاریخ نشان میدهد، رویدادی که تاریخی پس از خود را شکل داده است.
پس از گذار از منزلگاه قاع در روز 24 ذیحجه که در آن واقعه خاصی نقل نشده است، کاروان حسینی در روز 25 ماه که روز جمعه بوده است به منزلگاه عقبه رسید. در این منزلگاه دو اتفاق روی داد، اول آن که امام رویایی دیده و خبر از شهادت خود دادند و دوم گفتوگوی امام با پیرمردی از قبیله بنیعکرمه بود.
عقبه منزلی بود که آب فراوان داشت و قبیلهای به نام بنیعکرمه در آنجا زندگی میکردند.
«میدانم مرا میکشند»
گزارش شده است که امام در این روز به یارانشان فرمودند که میدانم که مرا خواهند کشت، یاران دلیل را پرسیدند که امام فرمودند: رویایی دیدهاند و آن را چنین به یارانشان تعریف کردند که سگهایی دیدم که مرا پاره پاره میکنند؛ بدترین آنها سگی سیاه و سپید بود.
گفتوگو با پیرمردی از قبیله بنی عکرمه
در این جا بود که پیرمردی که از قبیله بنی عکرمه بود از امام سوالی پرسید. عمروبن لوذان از ایشان پرسید کجا میروی؟ امام پاسخ داد که به کوفه میرود. پیرمرد او را از استقرار لشگر ابن زیاد در ناحیه قادسیه آگاه کرد و گفت تو را به خدا سوگند بازگرد. به خدا قسم جز به سوی نیزهها و شمشمیرها نمیروی. کسانی که پیک به سوی تو فرستاده و تو را دعوت کردنداند، اگر تو را از جنگ کفایت میکردند و کارها را برای تو آماده میساختند در این صورت خوب بود که به سوی آنها بروی؛ اما با این وضع، من صلاح نمیبینم که بروی.
امام پاسخ دادند که ای بنده خدا، صلاح کار بر من پوشیده نیست. ولی بر امر خدا کسی غالب نمیشود. به خدا قسم اینها دست از من بر نمیدارند تا خونم را بریزند و هنگامی که چنین کردند، خدا کسی را بر آنها مسلط خواهد کرد که از همه گروهها ذلیلترشان سازد.