به گزارش خبرنگار ایکنا؛ محمدحسین انصارینژاد، شاعر، شعری را به علامه زکزاکی و به یاد آخرین دیدار با وی در بیت رهبری سروده است که در ادامه میخوانید.
یک صندلی اگر چه جلوتر نشسته بود
در چشم من چو کوه، برابر نشسته بود
صبح دوشنبه بود و در آن ماه بهمنی
در حلقه ای مقابل رهبر نشسته بود
گویی به ماذنه هیجان بلال داشت
انگار پیش روی پیمبر نشسته بود
یا در مدینه هم نفس مسجدالنبی
محو شکوه فاتح خیبر نشسته بود
نهجالبلاغه بود به چشمش ورق ورق
در شرح خطبه، چشم به منبر نشسته بود
گفتند از قلمرو افریقیه است او
با پیر ما بعینه برادر نشسته بود
تا پیر ما ابوالشهدایش خطاب کرد
دیدم چو باغ لاله معطر نشسته بود
پژواک لحن پیر جماران به گوش داشت
در چشم او چقدر کبوتر نشسته بود
زکزاکی است حاصل آن نفس زاکیه
گفتند و او خموش بر آن در نشسته بود
مثل خلیل، چشم به بتهای آذری
بین هزار شعله اخگر نشسته بود
او را به باغ لاله مگر از کدام دست
خطی شقایقانه به دفتر نشسته بود
گفتند از عشیره جون ست، این درست
او را به سینه زخم مکرر نشسته بود
او را میان هلهله بت تراش ها
بر دل هزار تیشهی بتگر نشسته بود
با چشم شب ستیز فقط از پگاه گفت
هر چند بر دلش همه خنجر نشسته بود
میدیدمش که نعش پسر روی دست داشت
اما صبور در شب سنگر نشسته بود
چون بادبان کشتی او یا حسین بود
آن زورق شکسته به لنگر نشسته بود
مجلس تمام و شور شهیدانهاش مدام
در چشم من از او غزلی تر نشسته بود
انتهای پیام