به گزارش خبرنگار
ایکنا؛ نشست علمی «نگرشهای فلسفی به جنسیت و خانواده»، امروز سهشنبه، 19 آذرماه در مرکز تحقیقات زن و خانواده برگزار شد.
میثم سفیدخوش، عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی در این نشست با موضوع «خانواده در کشاکش ارزشهای متعارض خرد و خیال» بیان کرد: مسئله اصلی بر سر نظام ارزشگذاری است. اگر بخواهیم در مورد خانواده ارزشگذاری کنیم، بیش و پیش از هر چیز باید این را تعیین کنیم که خانواده جای بروز چه کنشهایی است. سنت فلسفی که انسان را حیوان ناطق معرفی کرده است، خانواده را زیرمجموعه بحث تدبیر منزل مورد تأمل قرار داده است.
وی تصریح کرد: خرد را به خرد نظری و عملی تقسیم میکنند. خرد عملی نیز شامل اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن است. واژه یونانیها برای تدبیر منزل نیز «اوکونومیا» است که در اصل به معنای اقتصاد است، اما چون در جهان قدیم اقتصاد کلان نداشتهایم، تنظیم اقتصاد با خانواده بوده است.
این استاد دانشگاه در ادامه افزود: تدبیر منزل در سنت ما بسیار بحث ضعیغی است و در مجموعه عظیم شفای ابن سینا، در حد دو یا سه صفحه در الهیات شفا به آن پراخته شده است. بنابراین، اصولا بحث مغفولی است. اما علت این غفلت این است که، فلاسفه تأمل میکردند و میدیدند که اصطلاحاً اگر بالا بروند یا پایین بیایند، در هر صورت خانواده یک بحث اخلاقی و عاطفی است و لذا عقلانی کردن خانواده دشوار بوده و آن را از حوزه تأمل اصلی خود جدا کردهاند.
وی بیان کرد: فارابی نیز در چند فصل با بیان انواع خردمندی، تلاش میکند بگوید که خانواده نیز باید خردمند باشد. خانواده خرمند نیز خانوادهای است که بر ارزش عقل استوار میشود و لذا این خانواده مردسالار است. اگر در سنتی گفته شود که مرد نماد عقل و زن نماد عواطف است و همچنین اگر بگوید انسان، حیوان ناطق است، آن وقت در خانواده اولویت مطلق از آن امر مردانه است، ولو اینکه یک زن این کار را انجام دهد، یعنی محاسبات دقیق و اولویت در خانواده، محاسبات دقیق عقلانی خواهد شد.
سفیدخوش در ادامه افزود: تمام ارزشها بر اساس عقل، رنگ و بوی متفاوتی پیدا میکند. همه فلاسفه با صراحت در این سنت فلسفی، تصریح کردهاند که مسئول تربیت اولاد، پدر است، اما چرا؟ چون تربیت اصولاً عقلانی است و زنان در خانواده فرمانبران برنامه تربیتی مردان هستند. البته بحث این نیست که کدام خوب است یا کدام بد، بلکه میخواهیم پیامدهای تعریفها را تبیین کنیم. بخش مهمی از سنت که تئوریک است، به همین صورت است و غرب و شرق هم ندارد و به تفصیل میتوانم با کانت بحث را جلو بیاورم و نشان دهم که بحث همین است.
وی تصریح کرد: مسئله این است که دو نیرو در آدمی وجود دارد که سنت تئوریک، یکی را به رسمیت شناخته است. عواطف را به مثابه امور انسانی به رسمیت نشمرده است، اما اگر در مورد عواطف بگوییم که عواطف هم خوب است و جامعه به آن نیاز دارد و ...، مشکل حل نخواهد شد، بلکه باید به ساختار تعریف بازگشت و در تعریف آدمی معلوم کرد که تا کجا میتوانیم عواطف را معطوف به حیوانیت تلقی کنیم؟
این استاد دانشگاه بیان کرد: بخش نباتی انسان نیز مشترک با گیاهان نیست، چه برسد به بخش حیوانی. بخش نباتی، عبارت از خوردن است. اما این غذا خوردن آدم، با حیوان یکی نیست و یک خاستگاه ندارد. نکته دیگر این است که بسیاری از عناصر اصلی فرهنگ انسان حول سفره آدمی شکل گرفته است، اما به چه مجوزی در ساختار فلسفی غذا خوردن را بخشی مربوط به ساختار نباتی قلمداد کردهایم؟
وی در ادامه افزود: مرحله بالاتر، مرحله خیال است که در حیوانیت قرار دارد. خیال ضامن تاریخ است، چون زمان با خیال مرتبط است. خیال ضامن ارتباط و رابطه است، اما در مقابل، عقل مستلزم ارتباط و رابطه نیست، بلکه عقل، ریاضیاتی است. همچنین عنصر خیال، عنصر حرکت سیال است و باید گفت که به رسمیت شناختن خیال، به رسمیت شناختن رابطه است. پرسش اصلی نیز این است که خانواده بر اساس تشخیص دقیق ابتنا پیدا میکند یا اصل رابطه؟ البته میدانیم که وقتی انسان دو پاره است، به هر دو نیاز دارد و نوعی تعریف نقش به عنوان پدر و ... در خانواده لازم است و این از طبیعت انسان برمیآید که ساختار خردی نیز دارد، لذا تمایز و تعریف و تشخیص دارد، اما پاره مهم دیگر، پاره رابطه است. رابطه آن لحظهای است که شما از تمایزهای دقیق صرفنظر میکنید.
این استاد دانشگاه بیان کرد: چطور است که وقتی با یک دوست در خیابان راه میرویم، ریال به ریال هزینهها را محسابه میکنیم؟ ولی وقتی با همسر که راه میرویم دیگر این بحثها مطرح نمیشود؟ چون در این رابطه این تمایزات دقیق برداشته میشود و در خانواده، اصل بر رابطه و عاطفه است و میتواند بر اساس عاطفه، ارزشهای خانواده تغییر کند که در این صورت، کل مسائل به نحو دیگری نگریسته خواهد شد، اما به نظر میرسد که در اینجا، عقل هم بیکار نیست و میخواهد خانواده را تحت کنترل خود درآورد.
وی در ادامه افزود: دولت مدرن، با تمام انواعش در این زمینه، افراط زیادی در نابود کردن خانواده دارد. دولت مدرن مارکسیستی و لیبرال، برنامههای مفصلی دارند تا خانواده، محور نباشد. در دولت مدرن، خانواده ارزش دارد و کلی هم برای آن تبلیغ میکنند، اما محور نیست. از قرن هفدهم، برنامه تربیت همگانی به وجود آمد که به فرزند شما شماره ملی دادند و به این صورت هویت او را از آن خود کردند، در ادامه که بچه به مدرسه میرود نیز میگویند شما صلاحیت تربیت او را ندارید و دولت باید بچه را تربیت کند و زمانی که بچه به خانه میآید باید مشق بنویسد که در اینصورت خانواده نماینده مدرسه خواهد بود و به اشکال مختلف خانواده را تخریب میکند.
این استاد دانشگاه بیان کرد: ما قبل از قضاوت عاطفی در مورد این تعارض، اول باید این تعارض را به رسمیت بشناسیم. ما بر سر یک تعارض هستیم و با توصیه و نصیحت و ... نیز کار پیش نمیرود. باید برگردیم به این نقطه که اصل تعارض را بازشناسی کنیم و در تأملات فلسفی شاید راهی برای صلح پایدار بین خرد و خیال باز شود که آرزوی بسیاری از بزرگان سنت نیز بوده است.
انتهای پیام