به گزارش ایکنا به نقل از وبسایت بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل (Carnegie Endowment for International Peace)، اچ.اِی.هِلیِر(H.A. Hellyer)، پژوهشگر روابط بینالملل از جمله کارشناسانی است که عقیده دارد بدون جلب رضایت فلسطینیان و حل موضوع فلسطین اقداماتی مانند عادیسازی رژیمهای عربی با رژیم صهیونیستی تنها در حد یک اقدام دیپلماتیک باقی میماند. وی در یادداشتی در وبسایت بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل (Carnegie Endowment for International Peace) به این موضوع پرداخته است. هلیر، همکار ارشد و کارشناس مؤسسه خدمات رویال متحده (Royal United Services Institute) در لندن و محقق غیرمقیم در بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی است. تحقیقات وی در زمینه سیاست، روابط بینالملل، امنیت و مذهب در غرب و جهان عرب متمرکز است.
هلیر در ابتدای یادداشت خود مینویسد: طی یک ماه گذشته، دو کشور عربی حوزه خلیج فارس عادیسازی روابط با اسرائیل را اعلام کردهاند و امارات و بحرین به چهارمین و پنجمین کشور (پس از مصر، اردن و مدتی موریتانی) از زمان اشغال سرزمینهای فلسطینی در سال 1948 تبدیل شدهاند. بیشتر سیاستمداران غربی و رسانهها، بهویژه در واشنگتن به این اخبار واکنش بسیار هیجانانگیزی نشان دادند. حتی این پیشنهاد داده شد که دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده شایسته دریافت جایزه صلح نوبل برای این اقدام است. با این همه در داخل فلسطین مسائلی مانند محاصره نوار غزه، گسترش شهرکهای اسرائیلی در کرانه باختری و انکار راه حل مسئله پناهندگان فلسطینی همچنان زخمی آشکار برای جهان عرب است.
کارشناس مؤسسه خدمات رویال متحده تصریح کرده است: در آن سرزمینها و به گفته سازمانهای حقوق بشری اسرائیلی، فلسطینی و بینالمللی مدت زیادی است که نیروهای اسرائیلی مرتباً کنوانسیونهای حقوق بشر را نقض میکنند. این اتفاق در مناطقی رخ میدهد که اکثریت قریب به اتفاق جامعه بینالملل و قوانین بینالمللی آن را تصرف غیرقانونی اسرائیل میدانند. تبعیض علیه شهروندان فلسطینی در سرزمینهای اشغالی موضوعی عادی است.
وی با اشاره به تلاشهای ناموفق گذشته مانند ابتکار صلح عربستان در سال 2002، مینویسد: ابتکار صلح عربی از سوی عربستان سعودی در سال 2002 تنظیم شد و همه اعضای اتحادیه عرب به اتفاق آرا از آن حمایت کردند. با این وجود هنوز طولانیترین اشغال نظامی در جهان ادامه دارد و مشکل پناهندگی متعاقب آن پابرجاست. در واقع، آژانس امداد و آثار پناهندگان فلسطین سازمان ملل متحد از سال 1949 به طور مداوم در این مناطق فعالیت دارد.
هلیر با تأکید بر نامعلوم بودن تعهدات رژیم صهیونیستی در توافقات عادیسازی روابط با امارات و بحرین نوشته است: عادیسازی میتواند ابتدا اتفاق بیفتد و شاید اسرائیل پس از آن از مناطق مورد مناقشه عقبنشینی کند. این امر «شاید» مهم باشد، زیرا در هیچ یک از این توافقنامهها در مورد لغو طرح الحاق مناطق بيشتر به سرزمینهای اشغالی ضمانتی وجود ندارد.
این کارشناس مسائل خاورمیانه تصریح کرده است: اما همه اینها معنای عادیسازی را کاملاً از دست میدهد. عادیسازی صرفاً ایجاد روابط رسمی دیپلماتیک بین کشورها نیست. این تنها بخشی از روند عادیسازی رسمی است. اگر چنین بود، روابط اسرائیل در گذشته با بسیاری از کشورهای عربی تا حدودی عادی شده است؛ مراکش، عمان، قطر و تونس پیش از این در اسرائیل[سرزمینهای اشغالی] دفاتر تجاری داشتهاند. دوحه حتی با داشتن نمایندگی دیپلماتیک مقیم برای مدتی میزبان یک دفتر تجاری اسرائیلی بود. اما هیچ یک واقعاً نمیتوانست ادعا کند که این موارد عادیسازی کامل بوده است. به طور کلی، هیچ یک از این اقدامات موفقیتآمیز نبود و هیچ عادیسازی بین ملتهای عربی با اسرائیل اتفاق نیفتاد.
وی میافزاید: عادیسازی صرفاً یک تبادل سطح بالا در بین مقامات نیست. بلکه یک تعامل عمومی با مردم است. چند دهه پس از توافقنامه صلح مصر، عادیسازی مردمی حاصل نشده و روابط در سطح فرهنگی کاملاً سرد باقی مانده است. همین امر در مورد توافقنامههای صلح اردن، که در سال 1994 امضا شد، صدق میکند. پس از اعلام گامهای بحرین برای عادیسازی، در منامه اعتراضاتی علیه این اقدام دولت، در کنار اعلامیههای عمومی سیاستمداران بحرینی و جامعه مدنی برگزار شد. حتی قبل از آن، مخالفتهایی برای عادیسازی در سراسر منطقه خلیج فارس صورت گرفت و آن را خیانت توصیف کردند.
این کارشناس بنیاد کارنگی برای صلح بینالملل با ذکر مثالی از مخالفتهای صورت گرفته در جهان عرب در رابطه با عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی نوشته است: در جهان عرب، مخالفت با عادیسازی به وضوح ادامه دارد. به عنوان مثال مایك پمپئو، وزیر امور خارجه ایالات متحده، از سودان دیدار كرد و سعی داشت از دولت انتقالی سودان در ازای عادیسازی روابط با اسرائیل حمایت کند و در پاسخ، رهبران دولت انتقالی سودان قاطعانه این ایده را رد كردند. آنها (سران دولت انتقالی سودان) میدانستند افکار عمومی از جایگاه واقعی برخوردار است و ملت سودان هر اقدامی در این جهت را مجازات میکند. این درسی است که همه باید به آن توجه داشته باشند: «تعمیق هنجارهای دموکراتیک در منطقه، احترام به قوانین بینالمللی برای اسرائیل را در صورت تعامل با فلسطینیان، بیش از پیش ضروری میکند».
وی افزود: درست است که در سال 2020، آرمان فلسطین دیگر در بسیاری از کشورهای عربی نقطه اصلی اجتماع نظر نیست اما آشفتگی دهه گذشته به این معنی است که اعراب به مراتب بیشتر درگیر آشوب در خانه هستند. قیامهای انقلابی عربی در سال 2011 و پیامدهای آن، بسیاری از عوارض مختلف را نشان داد. اما یادآوری این نکته مهم است که در آن قیامها مردم اغلب در اعتراضات پرچم فلسطین را به اهتزاز در میآوردند. این به معنای محوریت نمادگرایانه آرمان فلسطین بود و آن را به خواستههای انقلابی عربی برای خودمختاری واقعی و توانمندسازی پس از رژیمهای استعماری و پسااستعماری پیوند داد.
هلیر با اشاره به تناقضات رفتاری رژیم صهیونیستی تصریح میکند: اسرائیل همچنان آرزوی عادیسازی کامل در منطقه را دارد، اما به طور متناقضی، این تلاش را به روشهایی انجام میدهد که عادیسازی واقعی را غیرممکن میسازد. شواهدی که ما میتوانیم از چهار تلاش با هدف عادیسازی روابط اسرائیل در چهار دهه گذشته در کشورهای عربی ببینیم، روشن میکند: اعلام روابط جزئی یا کامل دیپلماتیک با کشورهای عربی منجر به پذیرش از سوی ملتهای عرب نمیشود.
وی در این یادداشت به یک نمونه از نقض حقوق فلسطینیان از سوی رژیم صهیونیستی اشاره کرده و نوشته است: ماه گذشته، اوج تخریب خانههای فلسطینیان توسط نیروهای اسرائیلی و حمله نظامی اسرائیل به خاک فلسطین رخ داده است. اسرائیل به صراحت اعلام کرده است که متعهد به توقف طرح الحاق در آینده نیست، چه رسد به عقبنشینی از سرزمینهای اشغالی. بعید است که عادیسازی واقعی با اعراب به دنبال چنین حرکاتی باشد.
هلیر در پایان یادداشت خود آورده است: واقعبینانهترین راه برای عادیسازی کامل روابط با اسرائیل ایجاد ایستگاههای دیپلماتیک در شهرهای دور از تلآویو نیست، بلکه باید با مردم فلسطین در سراسر اراضی اشغالی توافقی عادلانه و منصفانه و به دور از هیاهویی که ترامپ به راه انداخته است، صورت گیرد.
ترجمه: محمدحسن گودرزی
انتهای پیام