به گزارش ایکنا؛ حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، شب گذشته، 17 بهمنماه، در برنامه تلویزیونی «هدی» که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح فقراتی از نهجالبلاغه پرداخت که متن آن را در ادامه میخوانید؛
بحث در اطراف فراز نورانی از نامه مبارک حضرت امیر(ع) به مالک است که فرمود: در بین مردم طبقهای وجود دارد که اینها ارتش خدا هستند. خدای متعال اینها را در بین بندگان خود دستچین میکند. البته ممکن است سؤال شود که آیا همه اینطور هستند یا اساس این است که همه باید چنین باشند؟ از نگاه حضرت(ع) همه باید چنین باشند و حضرت(ع) چنین انتظاری دارند. سپس فرمود که اینها مختصاتی دارند و آثار برکاتشان نیز قابل لمس و اندازهگیری است و این مختصات نیز به اذن خداوند است.
ارتش و سپاه اسلام جنودالرحمن هستند و در اتصال به خداوند شکستناپذیر خواهند بود و هیچ غم و مصیبتی آنها را غافل نمیکند. در عین حال، قدرت آنها در برابر دشمنان مردم و دین، هم صاحبمنصبان و اهل حکومت را به آرامش میرساند و هم از طرفی دین در سایه مجاهدت آنها عزت پیدا میکند و علاوه بر اینها، راههای دنیایی اتصال مردم به آرامش امنیت پیدا میکند و بعد هم میگویند امر مردم جز به این گروه تداوم پیدا نمیکند.
یک مطلب دیگر این است که نیروهای مسلح و دفاعی اسلام و امت اسلامی، عزت خود را از خداوند میگیرند، چون انسان به خودی خود، فقیر است و دارایی ندارد و عزت متعلق به خداوند است. وقتی جریان تربیتپذیری و اثرگذاری نیروهای مسلح به اراده حقتعالی گره خورد، خود ذات اقدس الهی آنها را یاری میکند و آنها را از شکستی که در فرهنگ عمومی بشر به عنوان فلاکت مطرح است، در امان نگه میدارد.
منشأ عزت خداست و فردی که احساس کند سپاه خداست، اثر میپذیرد و تکلیف خود را در برابر دشمن مشخص میداند؛ لذا وقتی درون جامعه اسلامی هیئت و هیبت نظامی او را میبینند، وقار پیدا میکنند، چون کار سخت بر عهده اوست و خطرات هراسناک را او از پیش مردم برمیدارد و وقتی هم که در تقابل با دشمن قرار میگیرد، مردم خاطر جمع هستند که این نیرو، یک دژ تسخیرناپذیر است؛ از این رو عزت و عظمت نیروهای دفاعی کشور باید مورد حمایت همهجانبه باشد. همچنین از طرف همه صنوف باید این چنین باشد و بقیه طبقات جامعه نیز باید وظایف خود را انجام دهند.
گاهی پست و مقام، به انسان اعتماد به نفس کاذبی میدهد که ممکن است او را به طغیانگری بیندازد؛ زیرا ممکن است اسباب عزت مسلمین و مؤمنین را مغایر با اهداف خود ببیند و حرفهای دشمن را بزند. جریان ضدتوحید از مردم میترسد و این حرف درستی است، اما زمانی که اجزائش نیز درست باشد؛ یعنی از مردم میترسد، به دلیل اینکه سربازان رشید تربیت میکنند. چون سرداران بزرگ از درون خود بیرون میآورند که بالاترین توقعشان این است که او را سرباز بدانند، اما اگر اینطور تلقی شود که حالا که دنیای مذاکره است، چرا باید یک نظام دفاعی قدرتمندی را داشته باشیم؟ در این صورت این حرف اگر از روی سادهانگاری نباشد، یقیناً جنس خیانت دارد. تجربه تاریخی قلمرو اسلامی نیز همین را ثابت میکند و نشان میدهد یکی از راههای احاطه یافتن و تضعیف قوای مسلحه همین است و وقتی نیروهای مسلح قدرت دفاعی نداشته باشند، دلیلی برای آرامش از دست دشمن نیست و آنها حمله میکنند.
میتوان برای نمونه از شرایطی که برای امت اسلامی در آندلس آن زمان و اسپانیای امروز به وجود آمد مثال زد که باعث تحقیر آنان شد. واقعیت این است که وقتی در حوزههای زندگی مسلمانان نقشه دشمن عملیاتی شد و اهل سیاست و رهبران سیاسی آندلس به این باور رسیدند که قوای نظامی به درد نمیخورد، هم خود صاحبمنصبان به فروپاشی رسیدند و هم نظام اخلاقی سقوط کرد و هم تغییر در سبک زندگی و باور مردم باعث شد که ذلتپذیری برای آنها قابل درک شود. چرا این تمدن شکوهمند که با نام اسلام شکل گرفت و در بخشی از مغربزمین حضور مؤثر داشت و مابازای آن نیز در مغربزمین وجود دارد، نابود شد؟ یکی از دلایلش ترویج عیش، عشرتطلبی و میل به اشرافیت و تجملگرایی بوده است.
هیچ چیزی به اندازه این میل و این هوای نفس باعث بیاعتمادی مردم نمیشود. مردم نیز وقتی این سبک زندگی را دیدند، آن را از وضع موجود خود بهتر دیدند و همراهی کردند، اما وقتی این اتفاق افتاد، یک موجی از بیاعتنایی به حلال و حرام الهی شکل گرفت و وقتی جامعه این باور را یافت که میشود حریم خدا را شکست، جامعه فرو میریزد و بیاعتمادی به وجود میآید و جایش را به تفرقه میدهد.
در نتیجه، همان مردم که روی سر هم قسم میخوردند، اکنون وضعیتشان تغییر میکند؛ لذا این است که سرنوشت بدی به وجود آمد که اولش خیانت مسئولان بود و مهمتر از این، بیاعتنایی به اقتدار قوای مسلح بود که چنین امری برای اینها عادی محسوب میشد. نیروهای عزتآفرین را تحقیر کردند و سپس دین تحقیر شد، لذا نفوذ ارباب کلیسا و نفوذ سیاسیون حکومتهای مختلف و خوشخیالی یک عدهای از سیاستمداران کار را به جایی رساند که اینها دنبال یک برنامه جامع اقدام مشترک رفتند و یک تفاهمنامهای امضا شد که این تفاهمنامه، جامعه اسلامی را از بین برد.
برای نمونه، رهبران اسلامی متعهد شدند که در 60 روز، اختیار قلعهها را به نمایندههای شاه و ملکه کاتولیک تحویل دهند. هر برنامه جامع اقدام مشترک، مبتنی بر بده بستان است و در قبال این اقدامی که مسلمانان باید بکنند، جریانهای وابسته به کلیسا تعهد کردند که هیچ کدام از مسیحیان حق ندارند از دیوار خانه مسلمانان بالا بروند. دیگر اینکه، شاه و ملکه و جانشینانشان متعهد میشوند که افراد در عمل عبادی آزاد هستند و دیگر اینکه اگر مسلمانان بخواهند به مغرب، یعنی مراکش مراجعه کنند، اینها اجازه دارند اموال خود را به هر کسی خواستند بفروشند. همچنین تعهدی هم به وجود آمد که اسرای مسیحی آزاد شوند و بعد هم همه مسلمانان موظف شدند تا 30 روز از اجرای توافقنامه به صراحت با ملکه اعلان دوستی کنند و اگر این کار را بکنند، برای سه سال از بخشودگیهای دربار بهرهمند میشوند.
ائتلاف سیاسیون و کلسیا برای توافق جامع و مذاکره با مسلمانان نبود و هدفشان نیز رسیدن به توافق نبود، همچنان که اعتقادی هم به مفاد تفاهم نداشتند. نتیجه نشان میدهد که اراده سیستم سلطه به این بود که جامعه اسلامی را از درون از بین ببرد و با استفاده از شبکه نفوذ خود و تغییر در سبک زندگی مسلمانان، همه اهداف را بیهزینه به دست آورد، لذا ضمائم محرمانه و اصل اهداف دشمنان اسلام عملیاتی شد و این مفاد اولیه که آوردند و بیان کردند، به حاشیه رفت و اثری از اینها نماند.
انتهای پیام