حسین(ع)، الگوی فردیت اصیل انسانی برای رسیدن به تجربه رهایی است
کد خبر: 3989888
تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۳
مقصود فراستخواه تبیین کرد:

حسین(ع)، الگوی فردیت اصیل انسانی برای رسیدن به تجربه رهایی است

فراستخواه در مراسم سوگواری دانشگاه صنعتی شریف، ضمن اشاره به اینکه بسیاری از انسان‌ها حتی آنجا که آزاد شدند نتوانستند به تجربه رهایی دست یابند، تصریح کرد: سلوک معطوف به رهایی مبتنی بر تکیه‌گاه‌های نیرومند وجودی و بنیان‌های عمیق معنوی است. یک تیپ ایده‌آل برای این عظمت روحی حسین بن علی(ع) است.

به گزارش ایکنا، مراسم سوگواری ایام شهادت امام حسین(ع) با سخنرانی مقصود فراستخواه، جامعه‌شناس و پژوهشگر دین با موضوع «دین، ایمان و مسئله رهایی» شب گذشته 19 مردادماه در مسجد دانشگاه شریف برگزار شد.

متن سخنان فراستخواه از نظر می‌گذرد؛

بحث من دو قسمت خواهد داشت ابتدا به استناد شواهد تاریخی توضیح می‌دهم که انسان مدرن در تقلای آزادی بوده و هست و موفقیت‌هایی هم به دست آورده است اما همین موفقیت‌ها که می‌توانست به بسط تمدن کمک کند به سبب کژتابی‌هایش عملا سر از نگون‌بختی‌های تازه‌ای برآورده است. بسیاری از انسان‌ها حتی آنجا هم که آزاد شدند نتوانستند به تجربه رهایی دست یابند و این مهمترین کمبود بشریت امروزی است. در غیاب تجربه معطوف به رهایی، صرف آزادی بشر کفایت نمی‌کند. در ادامه بحثم بیان خواهم کرد که تنها امید ما برای آینده این جهان بحرانی به ویژه ایران، فردیت اصیل انسانی ما و فردیت اصیل فرزندان ماست. سلوک معطوف به رهایی مبتنی بر تکیه‌گاه‌های نیرومند وجودی و بنیان‌های عمیق معنوی است و از دل آن، چیزی فراتر از آزادی برای انسان حاصل می‌شود و آن شرف آزادگی و فضیلت اخلاقی است. یک تیپ ایده‌آل برای این عظمت روحی، حسین بن علی(ع) است. سیاق اصلی بحث من از دین به ایمان و از ایمان به رهایی است.

هفت کوشش برای آزادی

طی چند سده اخیر در دنیای مدرن انسان کوشش بی‌شائبه‌ای برای آزادی داشته است. این کوشش برای آزادی را در هفت سطح میتوانیم بیان کنیم؛ اول کوشش برای آگاهی؛ یعنی می‌اندیشم پس هستم. این یک بیداری فلسفی بود که بشر داشت. انسان جدید می‌خواست از سنت‌های متمرکز آزاد شود. کوشش دوم برای قوی شدن از طریق علم و تکنیک بود. کوشش سوم برای آزادی رای بود. کوشش چهارم برای آزادی زمین و مالکیت شخصی بود. کوشش پنجم برای آزادی از سرمایه‌داری بود، وقتی که بی‌رحم شده بود. کوشش ششم برای آزادی و برابری شهروندان بود. قطعا دموکراسی‌خواهی بسیار برایتان آشناست. نهایتا کوشش هویت‌خواهی و بازخیز دینی بود. خصوصا چون دولت‌ها در مدرنیزاسیون شکست خوردند این بازخیز دینی توانست به صورت ایدئولوژی‌های مذهبی رشد کند و به آزادی عمل مسلک‌های دینی انجامید. این هم کوششی در مسیر کوشش‌های شش‌گانه قبلی بود.

شواهد بسیار روشن عینی، گواهی می‌دهد هیچ یک از این هفت سطح کوشش نه تنها به رهایی انسان نینجامید بلکه به دلیل کژتابی‌هایی که داشت مشکلات تازه‌ای برای بشر به بار آورد. آن هفت کوشش را در نظر بگیرید. کوشش دکارتی به خودخواهی بشر انجامید. از سوی دیگر آگاهی مدرن از سنت آزاد شد ولی با بی‌خانمانی ذهن؛ یعنی ذهن از سنت آزاد شد ولی در معرض پوچی قرار گرفت. کوشش دوم علم و فناوری بود. انسان خواست از طبیعت آزاد شود. البته این کوشش برای بشر دستاوردهایی هم داشت اما باز کژتابی‌هایی که علم و فناوری داشته، موجب شد برای بشر رهایی به وجود نیاورد یعنی سلاح‌های کشتار جمعی تولید کرد، موجب تخریب طبیعت شد و زمینه‌ساز زوال تمدن شد. شواهد زیادی برای این مطلب وجود دارد.

در کوشش سوم انسان کوشید صاحب رای شود. این هم می‌توانست مبارک باشد و دستاوردهایی داشت اما عملا در غالب موارد، تفکیک قوا و نمایندگی خیلی صوری شد. آراء شمرده می‌شود ولی از دل شمارش آراء، حقیقتی منجلی نمی‌شود و چه بسا کتمان می‌شود. کوشش چهارم رقابتی شدن بود. این به ظاهر منشا رشد اقتصادی می‌شود اما همین منشا ایدئولوژی بازار و سرمایه‌داری شد که شدیدا نابرابری‌ساز بود و انسان را به مصرف‌پرستی آلوده کرد. مصرف‌هایی که اساسا برای بشر لازم نبود. علاوه بر مصرف‌پرستی، نابرابری‌ها گروه‌های اجتماعی را از هم بیگانه کرد و بین آنها تخم نفرت پاشید. در نهایت همین سرمایه‌داری در رقابت بر سر منابع کارش به چنگ انداختن بر سر منابع زمین کشید و به زوال تمدن‌ها منجر شد. ما برای فرزندانمان جایی برای زیستن نگذاشتیم. این از دل همان رقابت درآمد.

دموکراسی نتوانست به رهایی انسان بینجامد

کوشش پنجم هم انقلاب‌های سوسیالیستی بود که سرمایه‌داری را تا حدی سر عقل آورد ولی از کژتابی‌های آن شکل روسی و چینی، سوسیالیست به وجود آمد و طبقات جدید به نام کارگر و گروه‌های ضعیف شکل گرفت. این طبقات جدید فاسدتر از طبقات حاکم قبلی شدند و یک جامعه توده‌وار و استبداد اکثریت به وجود آمد و به نام اکثریت، فشارهای سیستماتیک بر انسان‌ها وارد شد.

کوشش ششم دموکراسی بود. کوشش ششم هم نتوانسته به رهایی انسان بینجامد. دموکراسی هم دستاوردهایی دارد و امنیت‌هایی برای انسان به وجود آورد ولی حقیقت این است متفکرانی که در جوامع دموکراتیک زندگی می‌کنند احساس می‌کنند در دموکراسی عمقی نیست. در این دموکراسی هم نوری و شکوهی نیست. اصطلاحا دموکراسی بدترین نوع حکومت است که بهتر از آن پیدا نشده است. ترامپی شدن سیاست در سال‌های اخیر از غنی‌ترین دموکراسی‌های دنیا به وجود آمد. دیدید که چقدر مخاطره برای زیست بوم ایجاد کرد. ما خودمان در ایران از دل برخی آیین‌های شبه‌دموکراسی چیزی ندیدیم. هویت‌خواهی‌های مذهبی هم تعصب و نفرت و خشونت به وجود آوردند. داعش و طالبان و ... چکار کردند. ببینید وضعیت بشر چقدر خطرناک است.

فردیت انسانی، تنها راه برون‌رفت از مشکلات

اکنون قسمت دوم بحث را بیان می‌کنم. برای آینده جهانی با این چنین ابعاد دامن‌گستر مشکلات و بحران‌ها و برای آینده ایران با مشکلات مضاعف چه باید کرد؟ تنها تکیه‌گاهی که گویا باقی مانده است فردیت انسانی ماست؛ فرد انسانی که در توده‌وارگی و در ذره‌وارگی گم نشود. فرد انسانی اصیلی که نه تنها آزادی بلکه آزادگی داشته باشد. آزادی کافی نیست. باید حس عمیق رهایی داشته باشد. قدرت تاب‌آوری داشته باشد. این مستلزم یک وضعیت وجودی است که من آن را نوعی کیفیت انسانی تصور می‌کنم. نوعی شرایط انسانی است.

فرد انسانی اصیلی که حس عمیق معطوف به رهایی دارد، برای اینکه متوجه است، هر چند یک موجود مادی است ولی حس می‌کند یک موجود اصیل است؛ «لقد کرمنا بنی آدم». احساس می‌کند قابلیتهایی نهفته‌ای در او هست و مستعد فضیلت‌هایی است که آن فضیلت‌ها مایه ارجمندی حیات آدمی می‌شود و انسان با آنها می‌تواند بگوید من موجودی مستعد شرف و کمالاتم. این آزادی «از» نیست، آزادی «در» است. اینجاست که دلیری و شهامت و ... به وجود می‌آید اینجاست که مسئولیت اجتماعی حس می‌شود. این انسان مومن ایرانی، با این فردیت اصیل می‌تواند با نقد درون‌مان، جامعه کنونی را از خطرها مصون بدارد.

انتهای پیام
captcha