حکیمی ایراد شخصیت‌شکنی در آثار شریعتی ندید/ دغدغه حکیمی عدالت اجتماعی بود
کد خبر: 3993246
تاریخ انتشار : ۰۶ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۱:۱۶
محمدمهدی جعفری در گفت‌وگو با ایکنا:

حکیمی ایراد شخصیت‌شکنی در آثار شریعتی ندید/ دغدغه حکیمی عدالت اجتماعی بود

محمدمهدی جعفری درباره عدم دخل و تصرف علامه حکیمی در آثار مرحوم شریعتی گفت: علامه حکیمی گفت ایراد شخصیت‌شکنی در آثار دکتر شریعتی ندیدم.

حکیمی

علامه محمدرضا حکیمی، مجتهد شیعه، متفکر و نویسنده پرکار ایرانی بود که در 31 مردادماه سال جاری بر اثر عوارض ناشی از کرونا درگذشت. معروف‌ترین اثر وی، کتاب 12 جلدی «الحیات» است که با همکاری دو تن از برادرانش به زبان عربی به رشته تحریر درآورد و در جهان اسلام از شهرت و اعتبار خاصی برخوردار است. علامه محمدرضا حکیمی از باورمندان به مکتب تفکیک شناخته می‌شد که معتقد به جدایی آموزه‌های فلسفی و عرفانی از روش‌های دین‌شناسی است. حکیمی در عرصه اجتماعی همواره دغدغه برقراری عدالت و ریشه‌کن کردن فقر را داشت و در همین راستا بود که از دریافت جایزه جشنواره فارابی خودداری کرد و برگزاری چنین جشنواره‌هایی را در شرایطی که جامعه با فقر و محرومیت دست و پنجه نرم می‌کند، فاقد اولویت خواند. وی همچنین از سوی دکتر علی شریعتی به‌عنوان وصی او به منظور دخل و تصرف در آثارش انتخاب شده بود. به بهانه درگذشت این متفکر و نویسنده برجسته، خبرنگار ایکنا در اصفهان با محمدمهدی جعفری، پژوهشگر قرآن و نهج‌البلاغه و دستیار علامه محمدرضا حکیمی در بررسی آثار دکتر شریعتی گفت‌وگویی انجام داده است که متن آن را در ادامه می‌خوانید:

ایکنا ـ از نحوه آشنایی‌تان با علامه حکیمی بگویید؟

سال‌های بسیار قبل با کتاب «حماسه غدیر» آشنا شدم. این کتاب در چاپ‌های اول نام مؤلف را بر خود نداشت، ولی مطالب آن بسیار جالب بود و من تحت تأثیر قرار گرفتم. زمانی که در شرکت انتشار مشغول به کار شدم، آقای حکیمی به این شرکت رفت‌وآمد داشت و این مقدمه آشنایی من با ایشان بود. بعدها که مشغول ترجمه کتاب امام علی(ع) شدم، ایشان نیز مرا راهنمایی می‌کرد، از جمله اینکه می‌گفت علامه امینی(ره) در جلد سوم الغدیر، کتاب امام علی بن ابی‌طالب(ع) تألیف عبدالفتاح عبدالمقصود را بهترین کتابی دانسته که در تاریخ اسلام راجع به امیرالمؤمنین(ع) نوشته شده و همان‌جا نیز تقریظی از عبدالفتاح عبدالمقصود درباره کتاب الغدیر آمده است. آقای حکیمی از من خواست که آن تقریظ را ترجمه کنم و گفته علامه امینی(ره) را نیز در کتاب امام علی(ع) بیاورم. چون من ترجمه کتاب را از جلد دوم آن شروع کرده بودم و جلد اول را آیت‌الله طالقانی ترجمه کرده بود؛ به من توصیه کرد که ترجمه کتاب را ادامه دهم. هم گفتار علامه امینی(ره) درباره کتاب امام علی بن ابی‌طالب(ع) و هم تقریظ عبدالفتاح عبدالمقصود درباره الغدیر را در جلد دوم کتاب آوردم. از این ماجرا ارتباط من با علامه حکیمی بسیار بیشتر شد و ادامه یافت.

ایکنا ـ این‌ آشنایی به چه سالی مربوط می‌شود؟

تقریبا سال 47 یا 48. آشنایی و دوستی ما در مسائل دیگر مثل ویراستاری و تصحیح آثار دکتر شریعتی که از من خواست به‌عنوان دستیار در خدمت ایشان باشم، ادامه پیدا کرد و ارتباط خوبی با یکدیگر داشتیم.

ایکنا ـ علامه حکیمی در مؤسسه فرانکلین نیز فعالیت انتشاراتی داشتند، در همان مقطعی که شما نیز در شرکت سهامی انتشار بودید.

بله. ایشان البته کتاب‌هایشان را در جای دیگری چاپ می‌کرد، ولی به شرکت انتشار می‌آمد و یادنامه علامه امینی(ره) را در شرکت انتشار به‌صورت بسیار مرغوب چاپ کرد.

ایکنا ـ علامه حکیمی تحصیل‌کرده حوزه در سطوح عالی بودند و درجه اجتهاد داشتند، با توجه به شناخت نزدیکی که از ایشان داشتید، وجه تمایز ایشان با سایر علما و شخصیت‌های معاصر به لحاظ فکری، اعتقادی و سیره و سبک زندگی چه بود؟

همان‌طور که گفتید، علامه حکیمی تحصیلات حوزوی عمیقی داشت و به درجه اجتهاد رسیده بود، ولی در مکتب ادبی خراسان نیز تربیت شده و از شاگردان ادیب نیشابوری بود. ایشان هم از نظر ادبیات و بیان مطالب به فارسی با سایر علمای تحصیل‌کرده حوزه بسیار تفاوت داشت و هم تفکر اجتماعی‌شان، ایشان را از سایرین متمایز می‌کرد. یعنی با اینکه از لباس روحانیت بیرون آمده، ولی بسیار مدرن و متجدد بود و در عین حفظ اعتقادات مذهبی خود و پیوند انتقادی و اصلاحی با حوزه، با مدرنیسم و جامعه جدید ادبی و علمی نیز ارتباط داشت و این تفاوت بسیار برجسته‌ای بود.

بسیاری از کسانی که از لباس روحانیت بیرون آمدند، نه تنها لباس بلکه اعتقادات مذهبی‌شان را نیز کنار گذاشتند، ولی علامه حکیمی از لباس روحانیت بیرون آمد، تا شاید بتواند آزادانه‌تر تبلیغ دین را انجام دهد، لذا نه تنها اعتقادات مذهبی را کنار نگذاشت، بلکه به شکل بسیار زیبا و جدیدی این اعتقادات را تبلیغ می‌کرد، به شکلی که مورد پسند جوانان و جامعه امروز نیز بود، بدون اینکه از پایبندی به اصول اعتقادی خود کوچک‌ترین انحرافی داشته باشد.

ایکنا ـ یکی از ویژگی‌های بارز علامه حکیمی، ارتباط دوستانه ایشان با گروه‌های مختلف فکری و روشنفکری بود؛ مثل ارتباط دوستانه‌ای که با هوشنگ ابتهاج(سایه)، داریوش شایگان، نجف دریابندری، شفیعی کدکنی و بزرگان دیگر، دوستی با این شخصیت‌ها خیلی جالب توجه است.

بله. همینطور است. ایشان برخلاف بسیاری از روحانیون و حتی کسانی که لباس روحانیت نداشتند و مذهبی بودند و مذهبی فکر می‌کردند، هم با روحانیون و مذهبی‌ها و حوزویان ارتباط بسیار نزدیکی داشت، چون از آنها نشئت گرفته بود و هم با نحله‌های مختلف و اندیشه‌های گوناگون. امیرالمؤمنین(ع) و سایر اهل بیت(ع) نیز همین‌گونه بودند و در عین اینکه قرآن و سنت رسول خدا(ص) را ترویج می‌کردند، حتی با مخالفان و دشمنان خود نیز ارتباط بسیار نزدیک و دوستانه داشتند. نمونه برجسته آن، امام رضا(ع) است که با همه این ارتباط را داشت، برای اینکه هم با افکار آنان آشنا شود و اگر می‌خواهد در مقابل آنها بایستد و نظر خودش را ارائه کند، بداند که آنها چه می‌گویند و هم روش معاشرتی ایشان جذب‌کننده بود، به‌گونه‌ای که آنها امام را از خودشان می‌دانستند، نه بیگانه‌ای که در مقابل‌شان ایستاده و می‌خواهد نظر و عقیده خودش را به آنها تحمیل کند. در واقع آقای حکیمی را از نظر معاشرت اجتماعی و آشنایی با مسایل جدید جهان مانند خودشان می‌دانستند و خوب توجه می‌کردند که ایشان چه می‌گوید. نوشته‎‌های ایشان نیز بسیار جذاب بود و می‌خواندند و بسیار هم تحت تأثیر قرار می‌گرفتند.

ایکنا ـ آنچه در کارنامه فکری علامه حکیمی بسیار برجسته است، دغدغه ایشان نسبت به عدالت و توحید در جامعه اسلامی بود. ایشان در همین راستا بسیار قلم زد. با توجه به خوانش و قرائت ایشان از مسئله عدالت، برخی معتقدند ایشان رویکردی چپ‌گرایانه و خوانشی سوسیالیستی و انقلابی به این مسئله داشت، برخی نیز به نوعی ایشان را مارکسیست تلقی می‌کردند. آیا شما با چنین پیش‌فرض‌ها و مفاهیمی که بر اندیشه علامه حکیمی حمل می‌شود، موافقید؟

به هیچ وجه. من چند سال پیش مقاله‌ای درباره آیت‌الله طالقانی در مجله چشم‌انداز نوشتم، با عنوان «رویکرد سوسیال دموکراسی آیت‌الله طالقانی». در این مقاله نوشتم که آیت‌الله طالقانی از نظر اقتصادی، سوسیالیست و از نظر سیاسی، دموکرات بود و شواهد بسیاری از «پرتوی از قرآن» و سایر گفته‌ها و نوشته‌های ایشان ارائه کردم. عده‌ای به من انتقاد کردند که چرا آیت‌الله طالقانی را سوسیالیست نامیدی. من گفتم سوسیالیست اصطلاح جدیدی است و در لغت یعنی کسانی که به عدالت اجتماعی گرایش دارند و عدالت اجتماعی نه تنها متعلق به مارکسیست‌ها و سوسیالیست‌ها نیست، بلکه متعلق به اسلام است و کسی که بیش از همه در این باره صحبت کرده، امیرالمؤمنین(ع) است. اگر بخواهیم علی بن ابی‌طالب(ع) را با پیش‌فرض‌های امروز تجزیه و تحلیل کنیم، ایشان بزرگ‌ترین سوسیالیست خواهد بود. سوسیالیست یعنی کسی که دغدغه اجتماع را دارد، می‌خواهد حقوق مردم را بستاند و به آنها بدهد و امکانات موجود در جامعه به‌صورت عادلانه میان مردم توزیع شود. علی(ع) قربانی همین عدالت و ستاندن حقوق مردم از ستمگران شد. بنابراین، رویکرد آقای حکیمی نیز کاملا به پیروی از امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) بود و به هیچ وجه تحت تأثیر افکار مارکسیستی به معنای ماتریالیستی آن نبود. آن عدالت اجتماعی که اسلام می‌گوید، آنها به نحو دیگری می‌گویند، بدون زیربنای فکری مدنظر اسلام. به همین دلیل، علامه حکیمی شیفته فیدل کاسترو شد و کاسترو نیز می‌خواست همین مسئله را در کوبا پیاده کند و ایشان کاری به مایه فکری او نداشت.

در پاسخ به سؤال قبلی که ایشان با افراد جدید نیز معاشرت داشت، به فیدل کاسترو نیز نامه نوشت و او را تشویق کرد. فیدل کاسترو نیز بسیار تحت تأثیر قرار گرفت، به نامه پاسخ داد و ایشان را به کوبا دعوت کرد. البته آقای حکیمی به کوبا نرفت، ولی بعدها فرزندان و یاران او به ایران آمدند و با آقای حکیمی ملاقات کردند. همان ویژگی که آیت‌الله طالقانی نیز داشت و وقتی نمایندگان کوبا پیش ایشان آمدند و آیت‌الله طالقانی گفت هر جا مبارزه با ظلم هست، اسلام نیز آنجاست، رئیس هیئت نمایندگی کوبا گفت اگر اسلام این است، من مسلمان هستم. این همان رویکرد عدالت اجتماعی است، ولی از نظر عده‌ای، مثلاً کلمه سوسیالیسم نیز نباید گفته شود، از نظر ما هیچ اشکالی ندارد و آیت‌الله طالقانی، دکتر شریعتی و آقای حکیمی از این اصطلاحات روی‌گردان نبودند و همان عدالت اجتماعی را می‌خواستند اجرا کنند، حال با هر نامی که به آن اطلاق می‌شود.

ایکنا ـ آیت‌الله طالقانی از طرف همه گروه‌ها و سلایق مختلف فکری و حتی دگراندیشان مورد احترام واقع می‌شد و این احترام ادامه دارد، در روزهای اخیر و در پیام‌های تسلیتی که برای درگذشت علامه حکیمی منتشر شد، دیدیم که گروه‌های مختلف فکری و سیاسی برای ایشان ارزش و احترام بسیاری قائل بودند. به نظر شما چه شباهت و وجه اشتراکی میان آیت‌الله طالقانی و علامه حکیمی وجود دارد و آیا این دو شخصیت با هم ارتباط نزدیک و مراوده فکری داشتند؟

بله، آیت‌الله طالقانی و آقای حکیمی با هم ارتباط داشتند، البته نه به معنای استاد و شاگردی، ولی این ارتباط برقرار بود. وقتی آقای حکیمی می‌خواست یادنامه علامه امینی(ره) را تدوین کند، از من خواست که از آیت‌الله طالقانی مقاله بگیرم و به ایشان بگویم شما که گفتید کتاب الغدیر وسیله وحدت میان مسلمانان است، مقاله‌ای در این خصوص ارائه دهید. من خدمت آیت‌الله طالقانی رفتم و درخواست آقای حکیمی را به ایشان منتقل کردم. آیت‌الله طالقانی گفت من نگفتم این کتاب وسیله وحدت است، ولی گفتم «می‌تواند» وسیله وحدت باشد. همان‌طور که می‌دانید، آیت‌الله طالقانی بر وحدت شیعه و سنی بسیار تأکید و تکیه داشت، ولی به علت گرفتاری یا هر چیز دیگری، مقاله‌ای برای آن یادنامه ارائه نداد، ولی با علامه امینی(ره) ارتباط داشت و چند روز قبل از فوت ایشان، به عیادتشان رفت و در آنجا علامه امینی(ره) به آیت‌الله طالقانی گفت کتاب عبدالفتاح عبدالمقصود بهترین کتابی است که درباره امام علی(ع) نوشته شده و شما که جلد اول آن را ترجمه کرده‌اید، چرا ادامه نمی‌دهید. آیت‌الله طالقانی پاسخ داده بود که به علت گرفتاری‌های اجتماعی و علمی نتوانستم، ولی به جعفری گفته‌ام که ترجمه را ادامه دهد. در واقع، ارتباط ایشان هم با علامه امینی(ره) و هم با آقای حکیمی برقرار بود.

همان‌طور که آیت‌الله طالقانی دید بسیار بازی نسبت به همه گروه‌ها داشت و همه را انسان می‌دانست، انسان‌هایی که ممکن است به هر دلیلی گرایش‌های مختلف پیدا کنند، ولی به هر حال همه انسان بوده، از یک منشأ هستند و یک هدف دارند، آقای حکیمی نیز نسبت به گروه‌ها و گرایش‌های مختلف و حتی مخالفان خودش دید بازی داشت و هرگز در آثارشان ندیده و نشنیدم که حتی نسبت به مخالفان خود بدگویی کرده یا به تندی علیه آنها حرف زده باشد، گاهی در مسایل سیاسی چیزی می‌گفت و عصبانی می‌شد، ولی نسبت به همه دید خوبی داشت و از این نظر می‌توان ایشان را به آیت‌الله طالقانی تشبیه کرد.

ایکنا ـ آیت‌الله طالقانی از منادیان بازگشت به قرآن بود. آیا علامه حکیمی را نیز می‌توان در گفتمان بازگشت به قرآن جای داد؟

نه، صددرصد نمی‌توان این کار را انجام داد. البته درست است که همه این‌ها منادی بازگشت به قرآن بودند و قرآن را ملاک اصلی قرار می‌دادند، چون مکتب وحی بود و هیچ تردیدی در آن وجود نداشت، ولی مکتب تفکیک به احادیث بیشتر توجه دارد، تا آیت‌الله طالقانی و بازرگان و امثال ایشان که بیشتر به قرآن توجه داشتند. البته نزدیک هستند و می‌توان مکتب تفکیک را نیز منادی بازگشت به قرآن تلقی کرد، ولی نه به آن اندازه و به‌صورت صد درصد. 

ایکنا ـ یعنی به نوعی در مکتب تفکیک، وجه روایی بر بازگشت به قرآن غلبه دارد؟

بله همین‌طور است.

ایکنا ـ با توجه به اینکه علامه حکیمی را یکی از سخن‌گویان و مروجان و تبیین‌کنندگان مکتب تفکیک می‌دانند، فکر می‌کنید ماهیت و درون‌مایه فکری مکتب تفکیک چیست و آیا این مکتب را می‌توان به‌عنوان یک گفتمان و جریان فکری اصیل تلقی کرد؟

درون‌مایه مکتب تفکیک، آموزه‌های وحیانی قرآن، سنت رسول الله(ص) و اهل بیت(ع) است. یعنی مکتب تفکیک که اصطلاحی است که آقای حکیمی ابداع کرده، مسایل فلسفی، عرفانی، علمی و ... را از مکتب وحی می‌گیرد. در واقع، معتقد است نباید قرآن، سنت رسول الله(ص) و رهنمودهای ائمه(ع) را با فلسفه یونان باستان و مکتب‌های کلامی مسلمانان مرتبط بدانیم و لذا آنچه علم کلام نامیده می‌شود، ایشان از مکتب وحی گرفت. علامه طباطبایی(ره) در فلسفه به نوعی به ملاصدرا گرایش داشت، علامه حکیمی نیز ملاصدرا را طرد نمی‌کرد، ولی آن بخش از افکار او را که از قرآن و سنت رسول خدا(ص) گرفته شده است، بیشتر تأیید می‌کرد.

علامه طباطبایی(ره) کتابی دارد به نام «فلسفه الهی» که با وجود حجم کم، بسیار عمیق است. ایشان در این کتاب در رد کسانی که به نهج‌البلاغه شک دارند و این شبهه را ایجاد می‌کنند که مطالب شبه فلسفی موجود در نهج‌البلاغه برگرفته از افکار یونان است که در اواخر قرن دوم هجری به عربی ترجمه شد و لذا این سخنان از علی(ع) نیست، بلکه سید رضی از دیگران گرفته و به نام علی(ع) در آنجا آورده است، می‌گوید این شبهه‌کنندگان نه با فلسفه یونان آشنا هستند و نه با آنچه امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه بیان کرده است و علمای کلام ما که در اواخر قرن دوم هجری تحت تأثیر افکار یونان باستان آن هم با چند واسطه بودند، آنچه ارائه دادند، چیزی جز سرگردانی به بار نمی‌آورد، ولی آنچه در نهج‌البلاغه درباره توحید و جهان هستی گفته شده و شبه فلسفی است، عیناً ریشه در قرآن و سنت دارد و با فلسفه یونان بسیار متفاوت است. در واقع، علامه طباطبایی(ره) نیز اعتبار و اصالت را به همان مکتب وحیانی می‌دهد و علامه حکیمی نیز به همین مناسبت تحت تأثیر استادش آقا شیخ مجتبی قزوینی و ایشان نیز تحت تأثیر میرزا مهدی اصفهانی، علوم الهی را از فلسفه جدا کردند.

حکیمی

مجدداً بر این نکته تأکید می‌کنم که همین کار را امام رضا(ع) نیز انجام داد. مأمون، به قول شهید مطهری در کتاب «سیری در سیره ائمه اطهار(ع)»، در میان خلفا و امرا دانشمندترین شخص بود و از فلسفه بسیار می‌دانست و به جز اهداف سیاسی که داشت، یکی از اهداف علمی‌اش این بود که امام رضا(ع) را به مرو بیاورد، که جایگاه دانشمندان نحله‌های مختلف بود و امام با این‌ها مناظره کند و فکر می‌کرد ایشان با همان روش فلسفی مناظره می‌کند و چون خود را برتر از امام می‌دانست، بر این تصور بود که برتری‌اش در علم و فلسفه برای همگان ثابت می‌شود. اتفاقاً امام رضا(ع) با روش قرآنی و مکتب وحی مناظره کرد و هم طرف مناظره را محکوم و راهنمایی می‌کرد و هم مأمون به شگفتی درمی‌آمد. این روش، روش امیرالمؤمنین(ع) بود و بعد از ایشان نیز در سیره همه ائمه(ع) و بزرگان تجلی داشت. مکتب تفکیک معتقد است که توحید، عرفان، فلسفه و علم را باید از مکتب وحی گرفت و از فلسفه‌های موجود که آمیختگی دارند و انسان را به خدا راهنمایی نمی‌کنند، تفکیک کرد.

ایکنا ـ برخی مکتب تفکیک را نوعی جریان اخباری‌گری و متأثر از مکتب اشعری می‌دانند. آیا شما با این گزاره موافقید؟

به هیچ وجه موافق نیستم. با توجه به معاشرت‌هایی که با آقای حکیمی داشتم و آثارشان را خوانده‌ام و با آقای سیدان نیز ملاقاتی داشته‌ام، متوجه شدم که این‌ها به معتزلیان نزدیک‌ترند تا اشعری‌ها، چون این‌ها اخبار و احادیث را براساس عقل می‌پذیرند و تفسیر می‌کنند، با این تفاوت که معتزله عقلیه ریشه بیشتر احادیث را می‌زدند و فقط عقل را ملاک قرار می‌دهند، ولی آنها نه. نومعتزلیانی که اخیراً در جهان عرب بیشتر پیدا شده‌اند و در ایران نیز نمونه‌هایی از آنها وجود دارد و حتی مکتب تفکیک احادیث را به‌صورت عقلانی تفسیر می‌کنند. یعنی همه احادیث را نمی‌پذیرند، بلکه ملاک پذیرش احادیث از طرف مکتب تفکیک بر دو بنیاد است؛ قرآن و عقل. ابتدا با قرآن تطبیق می‌دهند، همان‌طور که رسول خدا(ص) فرمود: «هر حدیثی از من به شما رسید، با قرآن تطبیق دهید و مقایسه کنید، اگر مطابقت داشت بپذیرید و اگر نداشت، به دیوار بکوبید». همین‌طور عقل را نیز ملاکی برای تشخیص درستی یا نادرستی احادیث قرار می‌دهند و بیشتر احادیث مستند را می‌پذیرند. البته مکتب اشعری نیز طیف‌های مختلفی دارد. اشاعره کسانی بودند که احادیث را هرچه بود، دربست می‌پذیرفتند که اخباری‌گری در شیعه و ظاهری‌گری در اهل سنت ادامه آن بودند، ولی بعضی از طیف‌های این مکتب نیز اتفاقاً احادیث را گزینش می‌کردند و همه آنها را نمی‌پذیرفتند. مکتب تفکیک نیز به نظر من به نومعتزلیان نزدیک‌تر است تا به اشعری‌ها.

ایکنا ـ دکتر شریعتی، علامه حکیمی را به‌عنوان وصی آثار خودشان انتخاب کرد و در وصیت‌نامه خود نیز به نیکی و بزرگی از ایشان یاد می‌کند. دلیل این انتخاب چه بود؟ ظاهراً علامه جعفری نیز مدنظر ایشان بوده است و با توجه به شخصیت‌هایی که در آن زمان حضور داشتند، مثل آیت‌الله طالقانی، دکتر بهشتی و شهید مطهری، چه می‌شود که علامه حکیمی به‌عنوان وصی آثار دکتر شریعتی انتخاب شد و چرا علامه حکیمی در آثار ایشان هیچ دخل و تصرفی انجام نداد؟ ظاهراً شما نیز در این زمینه با ایشان همکاری داشتید.

دکتر شریعتی و علامه حکیمی نه تنها همشهری بودند، بلکه از دوران نوجوانی و سپس در دوران جوانی نیز با هم رفاقت داشتند. دکتر شریعتی در سال 39 به فرانسه رفت و علامه حکیمی در مشهد به تحصیلات حوزوی ادامه می‌داد. دکتر شریعتی در سال 43 به ایران برگشت و در مشهد بود، تا اینکه در سال 46 برای سخنرانی در حسینیه ارشاد به تهران آمد. آقای حکیمی نیز در سال 45 از مشهد به تهران هجرت کرد. من از قول شخص دیگری نقل می‌کنم، از خودشان نشنیدم، ولی گفته می‌شود آقا شیخ مجتبی قزوینی به ایشان گفته بود که از مشهد هجرت کند و به جای دیگری برود و ایشان به تهران آمد و زندگی جدیدش را ادامه داد.

دکتر شریعتی و علامه حکیمی از نظر فکری نیز بسیار به هم نزدیک بودند و نقطه اشتراک دیگرشان، ادبیات بود. در واقع، مکتب ادبی خراسان ادبای بسیاری تربیت کرده و آیت‌الله خامنه‌ای نیز از نظر ادبی تحت تأثیر ادیب نیشابوری است. آقای حکیمی و دکتر شریعتی هر دو در ادبیات با هم اشتراک فراوانی داشتند. قبل از اینکه جریان وصیت‌نامه را عرض کنم، این نکته را از آقای حکیمی نقل می‌کنم که ایشان می‌گفت گرچه دکتر شریعتی کار فراوانی انجام داده، ولی بر فرض که هیچ کاری انجام نداده باشد، کار بزرگ او این است که فرهنگ اسلامی را به زبانی بسیار زیبا عرضه کرده که مورد پذیرش جوانان امروز قرار گرفته است. یعنی هم آقای حکیمی و هم دکتر شریعتی اهمیت زیادی به ادبیات می‌دادند. یک شب در سال 52 دکتر شریعتی مرا دعوت کرد و گفت دوست دارم سخنرانی‌های من که پیاده و نوشته شده، ویراستاری ادبی شود، شما این کار را انجام بده و می‌دانی که من به ادبیات اهمیت زیادی می‌دهم. من چون فرصت نداشتم، فقط بخش‌های مربوط به علی(ع) را با خود آوردم که حدود 11 سخنرانی درباره علی(ع) بود. بعداً آنها را به دکتر برگرداندم و به ایشان گفتم این مطالب همان‌طور که سخنرانی هم کرده‌اید، بسیار زیباست و من زیاد در آن دست نبردم.

ما در سال 55، عبدالفتاح عبدالمقصود را به ایران دعوت کردیم، ایشان آمد و سفرهایی به مشهد، شیراز، اصفهان و... داشتیم. ایشان حدود سه هفته در ایران بود و سپس رفت. بعداً از مصر نامه‌ای به من نوشت و بابت میزبانی تشکر کرد و پیشنهادی داد. من از دوستان در منزل حاج آقا حسین مهدیان دعوت کردم. ایشان از مدیران حسینیه ارشاد بود و در همان نزدیکی‌های حسینیه، منزلی داشت که در زمان حضور عبدالفتاح عبدالمقصود در ایران، آن را برای اقامت وی اختصاص داده بود. در همان منزل، افراد را دعوت کردیم و کسانی که آمدند، تا جایی که به یاد دارم، به جز مدیران حسینیه ارشاد، دکتر سیدجعفر شهیدی، آقای حکیمی، دکتر شریعتی و چند نفر دیگر بودند. من نامه عبدالفتاح عبدالمقصود را خواندم و صحبت‌هایی انجام شد. همان‌جا بود که آقای حکیمی گفت من کتابی درباره غدیر و عاشورا و امام رضا(ع) و امام زمان(عج) نوشته‌ام، ولی نمی‌دانم چه عنوانی برای آن بگذارم. رو به دکتر شریعتی کرد و ایشان گفت: عنوان کتاب را «امام در عینیت جامعه» بگذار و آقای حکیمی نیز این عنوان را پسندید. وقتی مجلس تمام شد و آقای حکیمی خداحافظی کرد، دکتر شریعتی همراه آقای مهدیان به بدرقه‌اش رفت. وقتی برگشت و دوباره دور هم نشستیم، شخصی از نزدیکان ایشان گفت که دکتر شریعتی پاکت دربسته‌ای به آقای حکیمی داد و ما نمی‌دانستیم آن پاکت چیست. بعداً معلوم شد همین وصیت‌نامه معروف بوده است.

بعد از درگذشت دکتر شریعتی و حرف‌های موافق و مخالفی که درباره ایشان گفته می‌شد، روزی آقای میناچی، از مدیران حسینیه ارشاد ما را به منزل آقای همایون، مؤسس این حسینیه دعوت کرد. به آن مجلس رفتم، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید دکتر مفتح، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، استاد شریعتی، آقای میناچی، آقای حکیمی و مرحوم صدربلاغی هم آنجا بودند. بعد از یک سری مقدمات، شهید بهشتی جریان گفتار را به دست گرفت و به آقای حکیمی خطاب کرد که شنیده‌ایم دکتر شریعتی وصیت‌نامه‌ای برای اصلاح آثارش به شما داده است و ما از شما خواهش می‌کنیم این امر را عملی کنید. آقای حکیمی هم گفت با کمال میل این کار را انجام می‌دهم و حتی اگر شب تا صبح هم بنشینم و آب به صورتم بزنم که خواب نروم، این کار را دنبال می‌کنم، ولی مکان و وسایل و دستیار می‌خواهم. شهید باهنر، شهید بهشتی و آقای برقعی دفتر نشر فرهنگ اسلامی را در خیابان فردوسی تأسیس کرده بودند و شهید باهنر گفت ما در آنجا اتاق و وسایل در اختیار شما قرار می‌دهیم. آقای حکیمی رو به من کرد و خواست همکاری کنم، من هم با کمال میل قبول کردم. بعد در همان محل دفتر نشر فرهنگ اسلامی، اتاق بزرگی با دستگاه پلی کپی گرفتیم. نوارها پیاده و نوشته شدند و در اختیار آقای حکیمی قرار گرفت. آقای قدسی مشهدی شاعر نیز این کارها را انجام می‌داد.

آقای حکیمی قبل از اتمام کار، جزوه کوچکی به نام «عقیده» از اظهارنظرهای دکتر شریعتی درباره روحانیت و ولایت ائمه(ع) به‌صورت بسیار زیبا چاپ کرد، چون ایشان علاوه بر ذوق ادبی، ذوق انتشاراتی بسیار زیبایی نیز داشت که از آثار خودشان نیز پیداست و همه را با چه زیبایی و دقتی چاپ کرده است. بعد از مدتی، جریان انقلاب نیز در سال 57 پیش آمد و من از آقای حکیمی پرسیدم چه ویراستاری و اصلاحی در آثار دکتر شریعتی انجام دادید؟ ایشان جواب داد چیزی نبود و من اشتباهی ندیدم. این مسئله تمام شد و ما آثار را در اختیار خانواده دکتر شریعتی قرار دادیم که می‌خواستند منتشر کنند و بعد از انقلاب، به آن صورت درآمد. تا اینکه در سال 79، همایشی به نام «احیای اندیشه و آثار دکتر شریعتی» در دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد که دکتر شریعتی در آنجا درس می‌داد، برگزار شد. در نهایت که خواستند از این همایش جمع‌بندی کنند، گفتند مایلیم آن وصیت‌نامه را در کتاب مجموعه مقالات چاپ کنیم، ولی آقای حکیمی وصیت‌نامه را نمی‌دهد، باید چه کار کرد؟ من گرفتن وصیت‌نامه را به عهده گرفتم و گفتم پیامی از رسول خدا(ص) برای آقای حکیمی دارم. به مشهد و منزل برادر ایشان، آقای محمد حکیمی رفتم و تلفن آقای حکیمی را خواستم، ایشان قبلاً تلفن خودش را به من می‌داد و چون محل زندگی‌اش عوض شده بود، از آنها خواستم تلفن ایشان را به من بدهند. آقای محمد حکیمی گفت من اجازه ندارم تلفن ایشان را بدهم، شما تلفن خودتان را بدهید، تا به ایشان بدهم و خودشان تماس بگیرند. من تلفن خودم را دادم و به شیراز برگشتم، بعد علامه حکیمی تماس گرفت و گفت برادرم شما را نمی‌شناخته و از ارتباط ما با یکدیگر اطلاع نداشته و من خیلی معذرت می‌خواهم که تلفنم را به شما نداده و بی‌صبرانه منتظرم تا شما بیایید و این وصیت‌نامه را در اختیارتان قرار دهم.

من به تهران و منزل آقای حکیمی رفتم، در همین منزل اخیری که در کوچه محتشم، روبروی حسینیه ارشاد زندگی می‌کردند. ایشان با کمال لطف و احترام در مقابل من نشست و گفت آن پیام چیست. گفتم من در یک حالت خواب و بیداری یا مکاشفه بودم، بیمار بودم و از درد می‌نالیدم، ولی از حال رفتم و دیدم رسول خدا(ص) با امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه زهرا(س) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بالای سرم آمدند و عده‌ای هم به عیادت من آمده بودند، از جمله شما(علامه حکیمی). شما پشت سر جمعیت نشستید، ولی من از شما خواستم که جلو بیاید. امیرالمؤمنین(ع) به رسول خدا(ص) گفت این آقای حکیمی است که درباره شما آن قصاید بدیعیه را سروده، (چون آقای حکیمی درباره رسول خدا(ص) قصاید بدیعیه‌ای به عربی گفته که واقعاً بی‌نظیر است و به قصاید بدیعیه شاعران بزرگ پهلو می‌زند). رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمود که خودم او(علامه حکیمی) را می‌شناسم. این را که گفتم، آقای حکیمی اشک در چشمانش درخشید و گفت: این دومین باری است که رسول خدا(ص) نسبت به من چنین لطفی دارد. در مشهد نیز کسی می‌خواسته جشنی برای میلاد رسول خدا(ص) برگزار کند و از ایشان پرسیده چه کسانی را دعوت کنم؟ رسول خدا(ص) نیز از من اسم برده است.

به هر حال، آقای حکیمی یک کپی از وصیت‌نامه گرفته و با دستخط خودش از روی آن نوشته بود و هم کپی و هم دست‌نوشته را به من داد و گفت می‌دانی چرا این را به کسی نمی‌دهم، چون در اینجا از من تعریف کرده و می‌ترسیدم اگر این وصیت‌نامه را در اختیار دیگران قرار دهم، فکر کنند برای اینکه دکتر شریعتی از من تعریف کرده، این کار را می‌کنم. البته قبلاً آقای اسفندیاری نیز در جایی قسمت مربوط به آثار دکتر شریعتی را چاپ کرده بود، ولی برای اولین بار ایشان وصیت‌نامه را به‌طور کامل به من داد که هم در کتاب مجموعه مقالات دانشگاه مشهد چاپ شد و هم در خاطرات خودم آن را چاپ کردم. من همان روز به آقای حکیمی گفتم که از قول شما به دیگران گفته‌ام ایرادی در آثار دکتر شریعتی ندیده‌اید. ایشان گفتند اگر می‌خواهی نقل قولی از من به کار ببری، عیناً این جملات را بگو: «من ایراد شخصیت‌شکنی در آثار دکتر شریعتی ندیدم». من هم از آن به بعد این جمله را (نقل) کردم. ممکن است دیگران نظراتی داشته باشند و بخواهند نظرات خودشان را ابراز کنند، ولی آقای حکیمی هم کاملاً انسان آگاهی بود و هم از مطالب نوینی که در آثار دکتر شریعتی وجود داشت، آگاه بود. به همین دلیل، دکتر شریعتی، ایشان را برای این کار انتخاب کرد.

ایکنا ـ نزدیک به 100 جلد کتاب و تعداد فراوانی مقاله از علامه حکیمی در دسترس است و بعضاً بسیار با تیراژ بالایی منتشر می‌شوند. در طبقه‌بندی از آثار علامه حکیمی چگونه می‌توان این آثار را تجزیه و تحلیل کرد؟ به‌خصوص کتاب الحیات که خود ایشان آن را دایرةالمعارف اسلامی، علمی و پژوهشی می‌داند که می‌تواند روش زندگی فردی و اجتماعی انسان آزاد و پیشرو را ترسیم کند.

آقای حکیمی قبل و بعد از انقلاب آثاری از خود به جا گذاشت که بسیاری از آنها نیز تجدید چاپ شد. ابتدا همان دفتر نشر فرهنگ اسلامی این آثار را چاپ می‌کرد، ولی بعد چون ایشان روش آنها را نپسندید، آثار خود را به انتشارات «دلیل ما» در قم می‌داد. 

اگر بخواهیم آثار ایشان را دسته‌بندی کنیم، همه آنها برای احقاق حقوق از دست رفته اهل بیت(ع) و آموزه‌های وحیانی اسلام و دفاع از مظلومان است، ولی حماسه غدیر و سرود جهش‌ها و مطالب دیگری که قبل از انقلاب می‌نوشت، قصدش بیشتر تحریک افراد به یک جنبش و حرکت از نظر فکری و عملی بود، ولی بعد از انقلاب بیشتر تثبیت فکر بود و مطالبی که نوشت، هم مبارزه با فقر و بی‌عدالتی و تبلیغ عدالت بود که به‌خصوص در کتاب الحیات بیان کرده و هم مسائل اجتماعی دیگر مثل نان و کتاب و کتاب‌هایی که در شرح حال افراد مختلف نوشته، از میرحامد حسین هندی گرفته تا سپیده باوران که در آنجا درباره پروفسور فلاطوری، شهید مطهری و استاد شریعتی نوشته است. در واقع، می‌خواسته با آن قلم زیبای خود افراد را به جوانان معرفی کند. بنابراین، با اینکه منزوی بود و خیلی فعال نبود، ولی در واقع فکر اجتماعی و دغدغه اجتماعی داشت و آثاری که بعد از انقلاب منتشر کرد، برای معرفی حقایق مکتب وحیانی اسلام و اهل بیت(ع) به مردم بود.

ایکنا ـ آیا علامه حکیمی هیچ وقت ازدواج کردند؟

خیر. من از کسی شنیدم که آقا شیخ مجتبی قزوینی سه توصیه به ایشان داشت؛ زاهدانه زندگی کن، ازدواج نکن و هجرت کن. این سه توصیه را تا پایان عمر رعایت کرد. واقعاً زندگی ایشان ظاهر ساده‌ای داشت و شاید هیچ کس نتواند آن‌طور زندگی کند، ولی ایشان هیچ ارزشی برای کار دنیا قائل نبود.

البته روزی یکی از دوستان مشهدی ما پیش من آمد و گفت سنی از من گذشته و ازدواج نکرده‌ام، چون در انتخاب خیلی سختگیر بودم و اگر کسی را با این خصوصیات می‌شناسی، به من معرفی کن. من البته کسی را در نظر داشتم که دانشجوی دکترای تاریخ در دانشگاه تهران بود، ولی قبل از اینکه به او معرفی کنم، با دکتر شریعتی ملاقات کردم و جریان را به ایشان گفتم. دکتر شریعتی گفت کاری به آن شخص نداشته باش و این خانم را برای آقای حکیمی خواستگاری کن. گفتم اگر آقای حکیمی بخواهد، خیلی خوب است. من آن روزها در فرهنگستان کار می‌کردم، چون از شرکت سهامی انتشار بیرون آمده بودم و شخصی مرا به آقای دکتر فریدون بدره‌ای که چند روز پیش درگذشت، معرفی کرد و من در فرهنگستان مشغول به کار شدم. روزی آقای حکیمی هم به فرهنگستان آمد، نمی‌دانم با چه کسی کار داشت. من ایشان را کنار کشیدم و جریان را برایش گفتم. آقای حکیمی گفت من طرحی دارم که بسیار سنگین و زمان‌بر است، می‌خواهم گوشه‌ای بنشینم و این کار را انجام دهم، اگر این زن حاضر است با این نوع زندگی بسازد، از او خواستگاری کن. من گفتم آقای حکیمی «تعلیق محال» کردید، چون نه تنها با این زندگی، بلکه با یک زندگی عادی نیز نمی‌سازد.

بعداً فهمیدم طرحی که آقای حکیمی دارد، کتاب الحیات است که البته نه در یک گوشه‌ای که خودش می‌گفت، بلکه در تهران و مشهد و جاهای دیگر با همکاری دو برادر بزرگوارش، مرحوم علی و دیگری، محمد این کار را انجام داد. جلدهای اولش که منتشر شد، خیلی چیزی نداشت، ولی در جلدهای سوم تا ششم بیشتر مسائل اقتصادی و بحث عدالت اجتماعی را مطرح کرده بود و آقای احمد آرام که معتقد به ترجمه است نه تألیف، آن‌قدر به کار آقای حکیمی علاقه‌مند شد که چون در اصل به عربی بود، آن شش جلد را به فارسی ترجمه کرد و بعد آقای حکیمی تا جلد دوازدهم ادامه داد.

گفت‌وگو از بهنام افشار و محبوبه فرهنگ

انتهای پیام
captcha