از فرزندی که فدای سیدالشهدا(ع) شد تا دردی که با شستن لباس شهدا بر دل نشست
کد خبر: 4029560
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۴۰۰ - ۰۸:۱۳

از فرزندی که فدای سیدالشهدا(ع) شد تا دردی که با شستن لباس شهدا بر دل نشست

مادر شهید صادق خانی‌نور با اشاره به خدمت‌رسانی به رزمندگان در دوران دفاع مقدس، بیان کرد: زمانی که استادیوم قدس بمباران شد، جمع زیادی از نمازگزاران شهید و مجروح شدند؛ لحظات شستن پتوهایی که مجروحان و شهیدان با آن حمل می‌شدند برایمان بسیار دردآور بود، چراکه به بعضی از آنها تکه‌های گوشت و استخوان چسبیده بود؛ در آن شرایط سخت، عشق به امام خمینی(ره) بود که از ایشان می‌خواستیم ما را کمک کند.

عذری قاسمی مادر شهید صادق خانی نوربه گزارش ایکنا از همدان، عذری قاسمی مادر شهید صادق خانی‌نور از شهدای همدانی در دفاع مقدس روز گذشته، 28 دی‌ماه در دیدار جمعی از کارکنان جهاددانشگاهی که به مناسبت روز تکریم از مقام مادران شهدا انجام شد، اظهار کرد: سه فرزند داشتم دو پسر و یک دختر، صادق فرزند دومم بود که دوم خردادماه سال 1340 به دنیا آمد، عاشق خدمت‌گزاری به مردم و جامعه بود؛ زمانی که کسی از جمله خود ما، امام خمینی(ره) و برخی از علما را نمی‌شناختیم او عکس‌های این بزرگان را به دیوار خانه زده بود و از آنها برایمان می‌گفت. آن موقع امام خمینی(ره) در تبعید بود و صادق به ما می‌گفت حتماً یک روز ایشان به ایران می‌آید.

وی افزود: صادق پس از اتمام تحصیلش در مدرسه، گفت که می‌خواهد به جبهه برود زمان سربازی رفتنش بود، پسر بزرگم هم آن زمان در جبهه بود و مدت هشت سال در جبهه ماند با اینکه در اوایل جنگ تازه عقد کرده بود، اما دفاع از کشور را بر زندگی شخصی خود مقدم می‌دانست. از آشنایان و بستگان افراد دیگری همچون صادق بودند که در جبهه حضور داشتند، یکی از پسرعموهایش نیز با آنها بود که بعدها جاویدالاثر شد.

این مادر شهید با بیان اینکه صادق از اوایل جنگ به‌عنوان سرباز در جبهه حضور داشت، گفت: آخرین باری که از منطقه به همدان برگشت همزمان با بمباران هوایی استادیوم قدس بود که هواپیمای جنگی عراق نمازگزاران جمعه را که در محل استادیوم ورزشی مشغول به نماز بودند در روز قدس بمباران کرد، صادق و پسر دیگرم در حال امدادرسانی به مجروحان بودند، آنها را به خدا سپرده بودم و خودم نیز به‌عنوان یک زن هر کاری که از دستم برمی‌آمد انجام می‌دادم، با یکی دو نفر از مادران شهدا از جمله مادر شهیدان عنایتی در فعالیت‌هایی که آن روز بانوان در پشت جبهه‌ها داشتند همکاری می‌کردیم.

وی ادامه داد: در ایام جنگ برای رزمندگان کارهایی از قبیل بسته‌بندی مواد خوراکی، پخت نان، دوخت و دوز و شست‌وشو و ... انجام می‌دادیم، در بمباران استادیوم قدس نیز این فعالیت‌ها شدت بیشتری گرفت در جمع‌آوری کشته‌شدگان و زخمی‌ها هر کاری از دستمان می‌آمد انجام می‌دادیم، بعد از آن پتوهایی که اجزای مجروحان و کشته‌شدگان حمل شده بودند را می‌آوردیم و می‌شستیم در بعضی از آنها تکه‌های گوشت و استخوان مجروحان و شهیدان چسبیده بود که خیلی برایمان دردآور بود، آن‌ها را در آب روان عباس‌آباد و گنج‌نامه می‌شستیم اجزا را تیمم می‌کردند و خاک می‌کردند، لحظات سختی بود در آن شرایط عشق به امام خمینی(ره) بود که از ایشان می‌خواستیم ما را کمک کند.

قاسمی توضیح داد: کم مانده بود تا سربازی صادق تمام شود، بعد از بمباران استادیوم قدس دوباره می‌خواست به جبهه برگردد، یکی از بستگان به شوخی گفت پس صادق شهید نشدی و سربازی‌ات تمام شد؟ صادق گفت من شربت شهادت را آخرین لحظات می‌نوشم؛ به منطقه رفت تا برگه اتمام سربازی خود را بگیرد که در همین اعزام به شهادت رسید و دیگر برنگشت.

مادر شهید صادق خانی‌نور یادآور شد: بعد از شهادت صادق همچنان به فعالیت‌هایی که داشتم ادامه می‌دادم، پس از اتمام جنگ هم هر جا که می‌توانستم و از دستم برمی‌آمد تا دو سال اخیر حضور پیدا می‌کردم، در قالیبافی تخصص دارم و برای آموزش به مرکزی مراجعه کردم تا به‌صورت افتخاری تجربیاتم را در اختیار نسل جوان قرار دهم که گفتند سنم بالاست و بهتر است که استراحت کنم و من هم عرصه را به شما جوانان عزیز واگذار کردم، الآن هم هر جا اگر خدای نکرده مشکلی پیش بیاید و یا اینکه بدانم کاری از دستم برمی‌آید با اینکه 82 سال سن دارم دریغ نخواهم کرد، چراکه کشورمان و رهبرمان نیاز به یاری کردن دارند، آدم که نباید سنش رفت بالا فقط به فکر بخور و بخواب باشد.

دیدار اعضای جهاد دانشگاهی با مادر شهید صادق خانی نور

وی با اشاره به اینکه شب شهادت پسرم صادق خواب دیدم عکس او را به من دادند و گفتند آن را به مسجد ببر، تصریح کرد: صبح که بیدار شدم می‌دانستم اتفاقی قرار است بیفتد اما احساس می‌کردم پسر بزرگ‌ترم که متأهل است، او شهید خواهد شد با خود گفتم هر کدام از پسرهایم که شهید شوند فدای سیدالشهدا(ع)، کمی بعد خبر شهادت صادق را به ما دادند و چهار روز بعد پیکر صادق را پیدا کردند و آوردند، صادق فدایی حضرت سیدالشهدا(ع)، علی‌اکبر(ع) و قاسم(ع) بود و خوش به سعادتش.

قاسمی با بیان اینکه از نور خدا به ما صبری داده شد که مدام خداوند را به خاطر این نعمت شکر می‌کنم، اظهار کرد: صادق در عملیات رمضان در میمک در سال 61 به شهادت رسید.

این مادر شهید که خدمت به جامعه را مهم‌ترین اصل برای خود می‌داند، گفت: پس از شهدا وظیفه ماست که جامعه و کشورمان را حفظ کنیم، در این راه هم پیر و جوان ندارد همه باید از کشور پاسداری کنیم.

وی با اشاره به ویژگی‌های پسر شهید خود یادآور شد: تمام فامیل عاشق صادق بودند، او بچه‌ای باغیرت بود، سر هر کاری از جمله کارگری می‌رفت و آن را عیب نمی‌دانست و می‌گفت اگر دست جلوی کسی دراز کنی عار است، تا بازو کار می‌کند عار کسی را نکش، بسیار مردم‌دار و شوخ بود، در اکثر مهمانی‌های فامیل و آشنا شرکت می‌کرد، برایش کدو می‌پختم آن را می‌فروخت و با پول آن برای خود قلم و کاغذ می‌خرید تا هزینه‌های تحصیلش بر گردن پدر نباشد.

مادر شهید صادق خانی‌نور اضافه کرد: در منطقه که بود یک روز در دزفول در اوج گرما تکه کوچکی یخ برای شش نفر به آنها داده بودند او غیرتش قبول نکرده بود و رفته بود کارگری کرده بود و قالب یخ خریده بود و با خود آورده بود و گفته بود ما فقط رزمنده نیستیم بلکه خودمان برای تأمین نیازهایمان بی‌دست و پا نیستیم.

قاسمی یادآور شد: صادق قبل از اینکه به منطقه برود اهل مسجد و کلاس‌های قرآن بود، گاهی شب‌ها تا دیروقت در مسجد بود و دیر به منزل می‌آمد، خانه ما در آن زمان به‌صورت خانه‌های قدیمی بود که در یک حیاط چند خانواده زندگی می‌کردند برای اینکه همسایه‌ها را با در زدن بیدار نکند از روی دیوار می‌پرید توی حیاط.

«هر کدام از پسرهایم که شهید شوند فدای سیدالشهدا(ع)»؛ جمله یک مادر شهید لحظاتی قبل از شهادت فرزندش

این مادر شهید بیان کرد: زمانی که می‌خواست به دنیا بیاید، شب قبلش خواب دیدم هیئتی از خیابان شهدا در حال عبور است، یکی از امامان معصوم که در دسته حرکت می‌کرد قنداقه‌ای به من داد که تعبیر شهادتش از آن موقع برایم روشن می‌شود.

وی با اشاره به اینکه در هر دوره جوانان رشید و پاک وجود دارند، گفت: خیلی از جوانانی شبیه صادق در این دوره هستند، شهدایی که راهشان ادامه دارد، همچون خون سردار حاج قاسم که از آن جوان‌هایی برای ظهور امام زمان(عج) خواهد روئید.

قاسمی اظهار کرد: وقتی دل‌تنگ پسر شهیدم می‌شوم برای شادی روحش صلوات می‌فرستم، به خوابم نمی‌آید، در همدان روزهای چهارشنبه مادران شهدا جلسه دعای توسل داشتند که با آمدن کرونا تعطیل شد، معمولاً مادران شهدا می‌گفتند که خواب پسرانشان را نمی‌بینند.

وی در پایان گفت: اصلاً ناشکر نیستیم شهدایمان راه خودشان را انتخاب کردند اگر ناشکری کنیم گویی رسم انسانیت را به جا نیاورده‌ایم.

برادر شهید صادق خانی‌نور نیز در این دیدار بیان کرد: بعد از بمباران استادیوم قدس، من در منطقه گیلان‌غرب بودم و صادق در میمک، با هم در یک منطقه نبودیم و گاهی همدیگر را می‌‎دیدم، 25 تیرماه در ماجرای بمباران استادیوم قدس آخرین شبی بود که با هم بودیم، شب قبل از رفتنش انگشتر پدرم را از او گرفت و به شوخی گفت شاید شهید شوم این انگشتر دستم باشد تا بتوانید شناسایی‌ام کنید، به او گفتم لوس‌بازی درنیاور برمی‌گردی، باهم برمی‌گردیم، موقع رفتن روی پل شالبافان ایستاد و گفت شاید دیگر مرا نبینید.

وی ادامه داد: شبی که به شهادت رسید ابراهیم الهی‌تبار، معاون سیاسی اسبق استاندار همدان می‌گوید نوبت نگهبانی صادق بود و اصرار زیادی داشت تا به خط برود سه بار ساکش را از ماشین بیرون می‌گذراند تا به خط نرود، اما بار آخر تا به خود بجنبند او سوار ماشین شده و به خط می‌رود و همانجا در میمک به شهادت می‌رسد.

خانی‌نور گفت: در کشور ما از شهدا و خانواده‌هایشانم زیاد صحبت می‌شود اما متأسفانه نگاهی هست که امکانات زیادی به خانواده‌هایشان می‌دهند در صورتی که چنین نیست و این موضوع خانواده‌های شهدا را آزار می‌دهد.

انتهای پیام
captcha