به گزارش ایکنا از قم، تخلصش را از طبیعت میگیرد و میشود پروانه شعر آیینی ایران. استاد محمدعلی مجاهدی ملقب به شمسالدین متولد دوم فروردین ماه 1322 در شهر مقدس قم متولد شد. سالها پیش او را بواسطه زحمات و کوششهای بیوقفهاش در این عرصه، پدر شعر آیینی کشور نامیدند. نخستین شعرش را در وصف امام زمان(عج) سروده است، از آن زمان 60 سالی میگذرد. انتشار کتابهایی همچون «سیری در ملکوت»، «خوشههای طلایی»، «در محضر لاهوتیان» و «ایستاده باید مُرد» نشان از تجربه سالها سیر و سلوک عارفانه، عاشقانه و خالصانه در دریای بیکران الهی است و آنچنان با این سبک زندگی انس و الفت میگیرد که به قول خویش:
«جز خون جگر روزیِ روز و شب او نیست
این عاقبتِ آن که هنر داشته باشد»
همزمان با آغاز فصل شکوفایی و به مناسبت سالروز میلاد مرد واقعی و یکهتاز میدان شعر آیینی میهمان کوی سرشار از عشق و صفای او شدیم و برای ساعاتی از ساحت زمان و مکان خارج شده و به درون عالم دیگر کشیده شدیم. چیزهایی که شنیدیم چنان زنده، واقعی و باطراوت بودند که دیگر نمیخواستیم از خلوتگاه عرفانی دوست خارج شویم.
از هر مشربی آدمی شناخته است، با عرفا و بزرگان ذکر گفته است، در سحرگاهان حیران کوی دوست گشته است، هم کرامات را میداند هم معجزات را، هم حالت عرفانی را دیده است هم الهامات را، هم دچار قبض الهی شده است هم بسط سلوکی، سالهاست در ساحت قدسی آفریدگارش و اهل بیت(ع) شنیده و اطاعت کرده است و پس از هر رقص پروانهوار در محضر ایشان و تجربههای قدسی، به قواعدی که در دفتر جان نقش بسته، دست پیدا کرده است و امروز آن را بسان دانه مروارید کف دستانش گذاشت و تقدیم ما کرد. اولین قاعده، قبض و بسط الهی است که از نظر میگذرد:
ایکنا ـ سلام و عرض ادب بر شما استاد بزرگوار. از شما خیلی ممنونیم که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید. تولدتان را مبارک میگوییم. ان شاءالله سالهای سال سایهتان بر سر شعر و ادبیات ایران باشد. همچنین سال نو را خدمت شما تبریک میگوییم.
استاد مجاهدی: من هم سلام میکنم خدمت شما و مخاطبان عزیز و آرزوی سلامتی، زندگی مناسبتر و آگاهی برایتان میکنم. دعا میکنم که همزمان با تحول بهار و آغاز قرن جدید عید واقعی درون همه انسانها جاری شود.
ایکناـ استاد خیلی ممنون از تبریک شما، چه آرزوی خوب و دلنشینی کردید، این عید واقعی که از آن سخن گفتید چه زمانی و چگونه محقق میشود؟
استاد مجاهدی: اتفاقاتی که در عالم خارج و بیرون از ما رخ میدهد، اگر ریشه در واقعیتهایی داشته باشند باید درون ما هم اتفاقاتی شبیه آنها رقم بخورد. برای مثال بعثت پیامبر(ص) یک واقعیت خارجی و در عین حال یک واقعیت وحیانی و رحمانی است که اتفاق افتاده است. آیا در وجود من مسلمان اتفاقی شبیه این اتفاقات رخ میدهد یا خیر؟ بعثت تجربه ملکوتی وجود نازنین رسول خدا در سن 40 سالگی در غار حرا بود که ایشان تجربه کرده و دیدهاند؛ که دیدن و شهود بالاترین دلیل است.
گفتهاند یک روز امام فخر رازی (که به او «امام شکاکین» میگویند زیرا در همه چیز شک میکرد) در اندرون خانه نشسته بود و شاگردان او که همگی گِرد یک حوض آب بزرگی که لبالب از آب پر بود و فواره بلندی نیز داشت، نشسته بودند، با همین مغالطههایی که داشت ثابت کرد که این حوض خالی از آب است و هیچیک از شاگردان فخر رازی نتوانستهاند با ارائه دلایل و برهانهای خود، حجتهای اقامه شده از سوی فخر رازی را کان لم یکن کنند؛ گفتهاند: «استاد ما حوض پر از آب را میبینیم اما چه دلیلی برای این شهود بیاوریم؟» فخر رازی دستانش را زیر آب برد و گفت: «آفتاب آمد، دلیل آفتاب؛ زمانی که چیزی را با چشمان خود میبینید نیاز به اقامه برهان و علت ندارد زیرا بزرگترین دلیل آن است که شهود میکنید.»
آیا در وجود ما هم نه تجربههایی با آن شدت وحیانی و روحانی که پیامبران داشتهاند بلکه در حدود پایینتر و یا در حد یک الهام یا تأثیرپذیری از یک واقعیت خارجی، رخ میدهد؟ متأسفانه میبینیم که تمام مناسبتهای مذهبی میآیند و میروند اما هیچ اتفاقی درون ما نمیافتد. این بخاطر آن است که ما از حقیقت وجود خود دور افتادهایم و تنها به این منِ مادی و از جنس عالم ملک و ناسور چسبیدهایم و منِ واقعی خود را که براساس آیه قرآن «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي؛ از روح خود در او بدمیدم. سوره ص/آیه 70)» روح خداوند متعال در او دمیده شده است، گم کردهایم در حالیکه واقعیت وجود ما همان است که آن را رها کردهایم.
به قول حافظ که میفرماید:
«در اندرون من خستهدل ندانم کیست
که من خامشم و او در فغان و در غوغاست»
این کیست درون من در حال سخن گفتن است و من بیگانهام با او؟ این سؤالی است که عرفا، حکما و اندیشمندان بزرگ از خود داشتهاند و جواب نیز گرفتهاند.
بهار یک اتفاقی است که در طبیعت رخ میدهد، آیا در من هم بهار اتفاق میافتد یا نه؟ مسئله اصلی اینجاست. هوالقابض و هوالباسط از اسامی الهی است. کسی که قبض و بسط میدهد خداوند است؛ کسانی که اهل سیر و سلوک هستند، میدانند شبها پیش از خوابیدن باید محاسبه و در طول روز مراقبه داشته باشند که مبادا یاد غیر در ظرفیت وجودیشان ورود پیدا کند و نگذارند «دست غیر آمد و بر سینه نامحرم زد» اتفاق افتد و از حریم دل خود پاسداری کنند. حال اگر محاسبه کرد که دچار قبض میشود اما این قبض ناشی از اینکه عمل حرام و نکوهیدهای انجام داده باشه نیست و یقین پیدا کند این قبض خداوند است که بر قلب او مستولی میشود یعنی خداوند حکیم علیالاطلاق است برای تربیت و پرورش ما و قبض و بسط را همانگونه که برای طبیعت لازم میداند، برای انسان نیز الزامی میداند.
بهار فصل شکوفایی است، بنابراین باید این شکوفایی در دل ما هم به عنوان سالک و مسلمان رخ بدهد آنگونه که در درون ما جوانههایی زده شود، عطرهای خاصی به مشام برسد و چهرههای ملکوتی را مشاهده کنیم که از جنس عالم خاک نیستند، تا مادامی که این تجربههای قدسی را نداشته باشیم به یقین نمیرسیم و شک و تردیدها همیشه رهزن ما خواهند بود؛ حتی انبیای ما به طمانینه و یقین واقعی نیازمند بودند که مصداق آن را در کلام حضرت ابراهیم به پروردگارش میبینیم که فرمود: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ: و آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا ! به من بنمای چهگونه مردگان را زنده میکنی؟ فرمود: مگر ایمان نداری؟ گفت بلی، ولی برای آنکه دلم آرام گیرد. فرمود: چهار پرنده بگیر و (بکش) و پاره پاره کن، سپس بر سر هر کوهی پارهای از آنها را بگذار، آنگاه آنان را به خود بخوان تا شتابان بهسوی تو آیند و بدان که خداوند پیروزمند و فرزانه است» (سوره بقره/260)
ایکنا ـ این تجربههای قدسی در اختیار چه کسانی قرار میگیرد؟
استاد مجاهدی: این تجربههای قدسی در اختیار کسانی قرار میگیرد که با تمام وجود در پیشگاه خداوند متعال احساس عطش و تشنگی برای دریافت آن کنند تا قطرهای زلال از دریای معارف به شکل لحظهای و آنی و یا همیشگی و دائمی بر آنها جاری شود. روح طلب در سالک تا زنده است، این الطاف هم وجود دارد یعنی از تلاش آنی در نمیماند.
«دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید»
این روح طلب آیا در ما هست که آن استحقاق را در ما به وجود آورد تا درب خانه ما را بزنند و بگویند این سهم توست؟ همان اتفاقی که برای من در سال 1345 رقم خورد که در کنج اتاق نشسته بودم و توسلی به حضرت داشتم. خداوند سمیع و بصیر و حاضر و ناظر است و آنکس که غایب است ما هستیم. ما میتوانیم در دل شب لحظاتی با او یا ولی زمان خود خلوتی داشته باشیم و این خلوت را ادامه بدهیم و در آن خلوت با وضو و روی دو زانو و رو به قبله نشسته باشیم با این اطمینان که خداوند و ولی زمان بر حالمان ناظر است و آنکس که غایب است ما هستیم که گیرندههایمان از کار افتاده است و پیغامهای شناور در عالم هستی را دریافت نمیکنند و قدرت تجزیه و تحلیل آن را ندارند، همان کاری که امثال لسانالغیب میکردند. این الهامات یک درجه پایینتری از وحی است، وحی مسلماً از جانب خداست اما الهام ممکن است از منابع روحانی فرودستتری به انسان برسد تا انسان را برای انجام کاری یا برای رؤیت یک صحنهای آماده کنند اما تا زمانی که انسان استحقاق وجودی آن را پیدا نکند امکان ندارد به الهام دست پیدا کند؛ اگر در این خلوت سحرگاهی اتصال قلبی با معبود برقرار شود، لحظهای نمیگذرد که رایحهای خوش به مشام میرسد و درون انسان به تلاطم میافتد و این ناشی از حضور موجودات مجرد آسمانی(فرشتگان) است که با حضور خود رایحه بهشتی به ارمغان میآورند و انسان برای لحظاتی این عطر و رایحه خوش را استشمام میکند اما یکمرتبه تمام میشود.
حالت عرفانی و همراهی روحالقدس با انسان در محافل توسل به ائمه اطهار(ع) اتفاق میافتد اما ادامه پیدا نمیکند. چرا حال ما در جلسات خوب است اما بعد از جلسه دیگر این حالت در ما پدیدار نمیشود؟ چرا ثبات در احوالات ما نیست؟ حال زودگذر است اما مقام در وجود انسان مستقر میشود بنابراین این حالات در وجود ما به مقام تبدیل نشده است و میگذرد و سیر و سلوک انسان سر و سامان خوب پیدا نمیکند و انسان باید هدف را مشخص کند و به دنبال هدف برود. اگر انسان به مرحله استحقاق برسد، خداوند سراغش میآید.
گفتوگو از محدثه نعیمیفرد
انتهای پیام