عطار و حرمت ماه رمضان + فیلم
کد خبر: 4050165
تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۲
چشمه حکمت/ 14

عطار و حرمت ماه رمضان + فیلم

رضا عبداللهی؛ شاعر و پژوهشگر ادبی در چهاردهمین برنامه «چشمه حکمت» حرمت ماه رمضان را در غزلی از عطار نیشابوری بررسی کرد.

چشمه حکمت 14

استاد رضا عبدالهی، شاعر و پژوهشگر ادبی در چهاردهمین برنامه چشمه حکمت ایکنا که به مناسبت ماه مبارک رمضان تهیه شده، به خوانش و بررسی غزلی از عطار نیشابوری درباره حرمت ماه رمضان پرداخت.

عطار نیشابوری از عرفا و شعرای سده ششم و هفتم است که آشنایی عطار با علوم مختلفی چون قرآن، فقه، حدیث و تفسیر توانست آثار وزینی مانند مصیبت‌نامه، اسرارنامه، منطق‌الطیر، الهی‌نامه؛ تذکره‌الاولیاء و کتاب‌های دیگر را در دنیای ادب از خود به یادگار بگذارد.

تذکره‌ها به تفاوت درباره روی‌ آوردن عطار به مسئله عرفان صحبت‌ها رانده‌اند.

در یک تذکره می‌گویند: «روزی عطار در دکان خود مشغول کار بود که درویشی از راه می‌رسد و با گفتن اینکه «چیزی در راه خدا به من بدهید» از عطار درخواست کمک می‌کند اما چیزی به او نمی‌دهد.

ولی تذکره‌های دیگر تا آنجا که من مطالعه کردم می‌گویند این درویش چند بار آن بازار را طی می‌کند، یک بار عطار هدیه‌ای به او هدیه‌ای می‌دهد باز برمی‌گردد و در مرحله دوم و سوم هم عطار به او هدیه‌ای می‌دهد اما به مرحله بعد که می‌رسد، عطار مضایقه می‌کند.

اینجا درویش به عطار می‌گوید: ای خواجه چگونه می‌خواهی از این دنیا بروی؟

عطار در جواب می‌گوید: همانگونه که تو از دنیا می‌روی.

درویش گفت: تو مانند من می‌توانی بمیری؟

عطار پاسخ داد: بلی

درویش همان‌جا کاسه چوبی‌اش را زیر سرش قرار می‌دهد و با گفتن کلمه الله از دنیا می‌رود.

عطار وقتی این موضوع و حادثه را می‌بیند، متغیر می‌شود و در زندگی‌ راه‌های دیگری را پیش می‌گیرد.

می‌فرماید: «ای در غرور نفس به سر برده روزگار/ برخیز و کار کن که کنون است وقت کار

ای دوست ماه روزه رسید و تو خفته‌ای/ آخر ز خواب غفلت دیرینه سر برآر»

عطار می‌گوید با فرصتی که داری غرور نفس را رها و فعالیت و کار و کوششت را آغاز کن. ای دوست ماه روزه رسیده ولی تو هنوز در خواب غفلت به سر می‌بری؛ اینک از خواب برخیز.

عطار نیشابوری به حرمت ماه رمضان و فلسفه روزه به سه ابزار کاربردی مانند چشم، گوش و زبان تاکید بسیار دارد. اول می‌گوید:

«اول نگاه دار نظر تا رخ چو گل/ در چشم تو نیفکند از عشق خویش خار»

یعنی چشم خود را بر روی گلرخان ببند تا خار در چشم تو فرو ندارد.

بحث دیگر او در رابطه با گوش است:

«دیگر ببند گوش ز هر ناشنودنی/ کز گفت‌و‌گوی هرزه شود عقل تار و مار»

یعنی به هر مطلب بیهوده و ژاژ گوش مسپار که این گفت‌وگوها عقل را تباه و تارو مار و ضایع می‌کند.

و در مرحله سوم می‌گوید زبان را که وسیله‌ای برای ذکر ثنای حضرت ربوبیت است را از غیبت، تهمت و افترا پاکیزه گردان.

«دیگر زبان خویش که جای ثنای اوست/ از غیبت و دروغ فروبند استوار

دیگر به فکر آینه دل چنان بکن/ کز غیر ذکر حق ننشیند برو غبار»

یعنی دلت را مانند آینه زلال و شفاف کن که غیر از ذکر پروردگار غباری بر او ننشیند.

انتهای پیام
captcha