به گزارش ایکنا، شهدای دوران دفاع مقدس، عاملان به آموزههای قرآن بوده و سیره اهلبیت(ع) به ویژه سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) را سرلوحه طریق جاوید خود قرار داده بودند. در صف اول این مبارزات، قاریان خوشخوان و حافظان آیات قرآن کریم حضور داشتند که نه تنها جسم خود را در خدمت به وطن وقف کرده بودند، بلکه با صدای خود نیز روحیهای مضاعف به رزمندگان میبخشیدند.
یاد میکنیم از شهید قاسم اسدیفر...
وی سال 1345 در یکی از محلات میدان امام حسین(ع) تهران متولد شد. دوره دبیرستان و راهنمایی را در همان محله با موفقیت پشت سر گذاشت و در همین سنین نوجوانی بود که به سمت برنامههای قرآنی مسجد گرایش پیدا کرد و در فعالیتهای فرهنگی و قرآنی پایگاه بسیج مسجد حضور فعال و پررنگ داشت.
همین امر موجب شد تا در زمان انقلاب در راهپیماییها و تظاهرات علیه رژیم پهلوی حضور فعال داشته باشد. وی در یکی از این راهپیمایها، با اصابت ضربهای به سر، زخمی شده و روانه بیمارستان میشود که بر اثر جراحت، دو روز نیز در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری میشود.
آرامش، متانت و خشوع یکی از ویژگیهای شهید قاسم اسدیفر از زبان دوستان و آشنایان اوست. متانت ایشان در فامیل زبانزد عام و خاص بود. به هیچ وجه اهل اسراف و زیادهخواهی نبود و توجه به نیازمندان هم از اموری بود که همواره به آن اهتمام داشت.
در سالهای آغازین جنگ؛ در برپایی اردوها، جلسات و مجالس قرآنی فعال بود و شبهای جمعه به هیچ عنوان دعای کمیل را فراموش نمیکرد و هر سهشنبه دعای توسل برپا میکرد و بعضی از هفتهها، دوستان را برای قرائت دعای توسل، در منزل دور هم جمع میکرد.
شهید اسدیفر در سال 1364، به طور داوطلبانه به منطقه اشنویه کردستان، اعزام شد و در همان ماههای اول، براثر جراحت به بیمارستان صحرایی منتقل شد و هنگامی که قرار میشود فرد دیگری را به جای وی به خط مقدم اعزام کنند، مانع میشود و ترجیح میدهد با درمان سرپایی و بهبود نسبی، راهی خط مقدم شود.
وی پس از برگشت از بیمارستان صحرایی در همان روز، یعنی 12 شهریور 1364 در اشنویه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، دست و کمر توسط نیروهای عراقی شهید شد اما تاکنون اثری از پیکرش به دست نیامده است.
امروز، پس از گذشت بیش از 36 سال از آن تاریخ، هنوز پیکر این شهید گرانقدر، به آغوش خانواده بازنگشته و پدر و مادرش در حسرت به آغوش کشیدن قاسم؛ چشمبهراه، چشم از جهان فرو بستند.
«بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام بر امت مسلمان ایران، سلام بر رهبر کبیر انقلاب، سلام بر پیر جماران، سلام بر برادران ارتشی، سلام بر برادران پاسدار و سلام بر تمامی شهیدان از هابیل تا به حال و سلام بر نیروهای مردمی و سلام بر خانوادههای شهدا.
سپاس خدای را که به من توفیق داد که به جبههها بیایم، تا اسلام را یاری کنم تا اینکه به پیروزی برسد یا شاید به شهادت برسم. شاید که رحمت الهی شامل حال من شود و در این راه بزرگ به شهادت برسم.
کسانی که میخواهند راه شهیدان را ادامه دهند باید وصیتنامه آنها را بگیرند و بخوانند و به آن عمل کنند، شهادت سعادتی است که نصیب هر کسی نمیشود و من امیدوارم خداوند ما را در این امتحان بزرگ قبول بیرون بفرستد.
عزیزان همواره در زندگی خود تقوا را پیشه کنید و هر قدمی که برمیدارید برای رضای خدا باشد چرا که خداوند بزرگ در همه حال و همه جا ناظر بر اعمال ماست و اوست که میتواند مکر و حیلههای دشمن را خنثی کند.
خواهرانم امیدوارم حجاب خود را رعایت کنید چون حجاب شما پرثمرتر از خون من است و مشتی محکم بر دهان سران ابرقدرتها است و برادرم امیدوارم که بدیها را در خود بکشید و به ریسمان الهی چنگ بزنید و در راه خداوند همواره قدم بردارید.
دوستانم شما عزیزان برای خدا بجنگید نه برای کسب مقام و سرمایه، تا وقتی در جهان ظلم و ستم است از پای نایستید و اگر کسی شهید شد سلاح او را بردارید و برای از ریشه کندن ظلم و ستم به پا خیزید، دیگر عرضی ندارم جز اینکه بگویم مرا در قطعه شهدا گلزار شهدا دفن کنید و از تمام دوستان و آشنایان فامیل برای من حلالیت بطلبید.
24 مرداد 1364 »
انتهای پیام