از تحصیل در مدرسه متعلق به ساواک تا علاقه وافر به امام
کد خبر: 4060396
تاریخ انتشار : ۰۸ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۱:۴۰
روایت استاد دانشگاه فردوسی از ایام ارتحال امام خمینی(ره)

از تحصیل در مدرسه متعلق به ساواک تا علاقه وافر به امام

ناهید مشائی، عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد از خاطرات خود در روزهای انقلاب،‌ علاقه‌اش به امام خمینی(ره) و مصادف شدن رحلت ایشان با روز آزمون ارشد در تهران می‌گوید.

ناهید مشایی استاد دانشگاه فردوسیناهید مشائی، متولد سال 1345 و عضو هیئت علمی گروه معارف دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد و در یک خانواده مذهبی و روحانی بزرگ شده است. به واسطه روحانی بودن و مبارزات سیاسی پدرش با نام امام خمینی(ره)، آراء و اندیشه ایشان، قبل از انقلاب اسلامی آشنایی داشته است.

ایکنای خراسان رضوی،‌ گفت‌وگویی با ناهید مشائی، عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد داشته است، که در ادامه تقدیم مخاطبان می‌شود:

ایکنا ـ شناخت شما از امام خمینی(ره) از چه زمانی شروع شده است؟

به واسطه اینکه پدرم روحانی بوده و در فضای مبارزاتی قبل از انقلاب حضور فعال داشت ما هم در همان سال‌های قبل از انقلاب با نام امام خمینی(ره) و مبارزات ایشان آشنا شدیم. پدرم در سال 42 اعلامیه‌های امام را به شکل‌های مختلف میان مردم توزیع می‌کردند و به واسطه همین حضورهای پدر بود که ما هم به نوعی با امام آشنایی کاملی پیدا کردیم. علاوه بر این نیز پیش از انقلاب همیشه در خانواده ما در مورد امام، ظلم‌های رژیم گذشته و یا دستگیری مبارزان و شهادت برخی مانند آیت‌الله سعیدی صحبت می‌شد و به همین دلیل بود که امام خمینی(ره) در خانواده ما فردی کاملاً شناخته شده بودند.

البته که خاطرات بسیاری از آن زمان به یاد دارم که شیرین هستند و هرگز نمی‌توانم آن‌ها را فراموش کنم. اما اگر بخواهم به چند مورد اشاره کنم باید بگویم که ما هر شب عادت داشتیم که نوارهای سخنرانی‌های ایشان را گوش کنیم. ایشان در هر حوزه‌ای سخنرانی داشتند همچنان هم زنده هستند، به گونه‌ای که امروز احساس می‌کنیم که ایشان در روزگار اکنون حضور دارند و از موضوعاتی که امروز مطرح می‌شود آگاهی داشتند و در حقیقت مطالب را به گونه‌ای مطرح می‌کردند که هنوز هم پس از گذشت 40 سال از انقلاب، جوشش داشته و قابل پیاده شدن هستند.

در این میان رژیم هم نسبت به این مسائل حساس بودند و حتی افرادی از اقوام بودند که فقط به دلیل مذهبی بودن در دانشگاه، توسط رژیم شاه از تحصیل محروم می‌شدند و به زندان می‌رفتند. به یاد دارم که یکی از این افراد همراه با دوستانشان بدون هیچ‌گونه اقدام سیاسی و تنها به دلیل اینکه در نیمه شعبان شیرینی توزیع کرده و این روز را جشن گرفته بود، زندانی شدند. همچنین یکی دیگر از اقوام نیز پیش از آنکه دکتر شریعتی شهید شود به دلیل اینکه در جلسات ایشان در حسینیه ارشاد شرکت می‌کردند، زندانی شدند. اما نکته مهمی که در این خصوص باید بگویم این است که این افراد از آن پس تا کنون هیچ‌گاه از این موضوع برای پیشرفت خود و اینکه جایگاه بهتری را به دست آورند، سوء‌استفاده نکرده‌اند.

ایکنا ـ آیا با امام هم ملاقات حضوری داشته‌اید؟

به شدت به امام علاقه داشتم اما تنها مرتبه‌ای که به دیدن امام رفتیم در یک دیدار عمومی در مدرسه علوی در قم بود و پس از آن دیگر توفیق نداشتیم که به صورت مستقیم با ایشان ملاقات داشته باشیم اما این علاقه همیشه وجود داشته و دارد و همواره راه ایشان مورد توجه خانواده ما بوده است.

ایکنا ـ با توجه به اینکه رژیم شاه با اجرای برخی احکام مانند حجاب در مدارس مخالف بود، مواجه خانواده شما با این موضوع چگونه بود؟

با توجه به اینکه پدرم روحانی بودند و به شدت هم به احکام اسلامی اعتقاد داشتند و این احکام به صورت جدی در خانواده اجرا می‌شد به همین دلیل به ما اجازه نمی‌دادند که به مدرسه برویم، چرا که در مدارس آن زمان بی‌حجابی الزامی بود و به همین دلیل ایشان از همان کودکی درس‌های دوران دبستان را به من و خواهرانم آموزش دادند و ما به صورت متفرقه در امتحانات شرکت می‌کردیم و دوران مدرسه را این‌گونه می‌گذراندیم.

اما گاهی هم از اینکه ایشان اجازه نمی‌دادند به مدرسه برویم گلایه‌مند بودیم، چرا که دختران همسایه‌ها را می‌دیدیم که به مدرسه می‌روند و به پدرمان می‌گفتیم که آن‌ها به مدرسه می‌روند و با سواد می‌شوند اما ما که به مدرسه نمی‌رویم بی‌سواد می‌مانیم اما ایشان در پاسخ به ما می‌گفتند که هر زمان که احکام اسلامی در مدارس اجرا شود شما هم اجازه خواهید داشت که به مدرسه بروید و تا هر مقطعی که تمایل داشته باشید می‌توانید به تحصیل ادامه دهید.

در سال 55 سال اول راهنمایی بودم و به اصرار من که دوست داشتم در مدرسه درس بخوانم، ایشان برای ثبت‌نام تقریباً چهار مدرسه رفتند اما همگی می‌گفتند که دانش‌آموزان اجازه ندارند که با حجاب به مدرسه بیایند و به همین دلیل باز هم پدرم با حضور من در مدرسه مخالفت کرد و مجدد به من قول دادند که درس‌ها را به من آموزش می‌دهند و از این طریق به مقاطع بالاتری دست پیدا کنم.

اما سرانجام در یکی از مدارس راهنمایی که متعلق به ساواک هم بود ثبت‌نام شدم. در آن مدرسه تنها سه نفر بودیم که اجازه داشتیم با پوشش درس بخوانیم که یکی از آن‌ها خواهرزاده آیت‌الله سعیدی بود و دوست دیگرم هم دو برادرش در زندان رژیم شاه بودند. جالب بود که ما سه نفر مدام با یکدیگر به صورت پنهانی در مورد مسائل انقلاب صحبت می‌کردیم و کتاب‌هایی که ممنوع بود را به یکدیگر می‌دادیم.

ایکنا ـ آیا از روز رحلت امام خاطره‌ای دارید؟

مهم‌ترین خاطره‌ای که از روز رحلت ایشان به یاد دارم و هیچ‌گاه فراموش نخواهم کرد این است که من با توجه به اینکه مقطع کارشناسی را در مشهد گذراندم، بنا داشتم که کنکور ارشد را در تهران شرکت کنم به همین دلیل به تهران رفته بودم تا در روز 14 خرداد در کنکور شرکت کنم اما از شامگاه 13 خرداد از طریق رادیو اعلام کردند که برای امام دعا کنید، چرا که حال خوبی ندارند اما متأسفانه صبح روز 14 خرداد ساعت 7 صبح بود که از طریق رادیو خبر درگذشت ایشان را اعلام کردند و به همین دلیل تمام برنامه‌های آن روز تعطیل شد و از این بابت خدا را شاکرم که در آن روز در تهران بودم تا بتوانم در تشییع ایشان شرکت کنم.

در واقع برای جوانان امروز ما آن روز به هیچ عنوان قابل تصور نیست. هیچ‌گاه این صحنه را فراموش نمی‌کنم که وقتی این خبر را اعلام کردند، تمام مردم به خیابان‌ها آمدند و وقتی از پنجره طبقه سوم منزل عمویم خیابان را نگاه کردم تمام کوچه‌ها و خیابان‌ها سیاه‌پوش شده بود و هیچ‌کس در منزل خود نمی‌ماند. حقیقتاً در مورد فوت امام بالای شهر و پایین شهر وجود نداشت و اگر برخی هم با انقلاب مخالف بودند اما علاقه بسیاری به شخص امام داشتند. اگر در هر زمینه‌ای با یک سری جریانات نارضایتی داشتند اما در مورد شخص امام افراد به یک اتفاق‌نظری رسیده بودند و این بود که در مورد امام شکی نداشتند که ایشان فردی سالم و پاک است و از این‌رو ایشان را همواره قبول داشتند.

انتهای پیام
captcha