به گزارش خبرنگار ایکنا، فرشید یزدانی، کارشناس سیاستگذاری اجتماعی، امروز سهشنبه 19 اردیبهشت در همایش «مسائل اجتماعی زندگی دانشگاهی» که از سوی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار میشود با موضوع «دانشگاه مسیر خروج از نابالغی فکری» سخنرانی کرد که در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید:
برای دانشگاه چند خصوصیت میتوان ذکر کرد که یکی تولید دانش و مراقبت از سپهر دانش و دیگری مراقبت از جامعه، پذیرش نظرات گوناگون افراد، باز کردن فضای گفتوگوی اجتماعی مبنی بر دانش و فرهیختگی است. کارل یاسپرس هم میگوید دانشگاه باید محل تضارب آرا باشد و حتی دیدگاههای مخالف را جذب خود کند و نقد شدن را بپذیرد. وی میگوید آنجایی خطرناک است که یک دیدگاه بخواهد خود را به دیگران تحمیل کند.
جستوجوی حقیقت وظیفه دیگر دانشگاه است. دانشگاه باید نگهبان حقیقت باشد و در این صورت میتواند به ایده دانشگاه و حقیقت و زیبایی نزدیکتر شود وگرنه طبیعی است که دانشگاه از پیشرفت عقب میماند. یک دلیل استقلال دانشگاه از نهاد قدرت نیز همین مسئله است که بتواند مستقل باشد و دولت را نقد کند.
جامعه برای اندیشیدن و جلو رفتن به نهادی به نام دانشگاه نیاز دارد بنابراین دیالکتیک دانشگاه و دولت، امری است که باید بحث زیادی در مورد آن صورت گیرد. از سوی دیگر موفقیت یک دانشگاه الزاماتی دارد. اولین مورد این است که دانشگاه باید خودآئین باشد و دستورپذیر نباشد. آزادی آکادمیک، مبنای بحث و بررسی درباره وظایف یک دانشگاه است چون تنها در این صورت است که یک دانشگاه میتواند به مأموریت و وظایف خود به خوبی عمل کند.
آزادی آکادمیک باعث مسئولیتپذیری شخصی برای استاد و دانشجو هم میشود چون این مسیری است که خودشان انتخاب کردهاند. نکته دیگر اینکه در دانشگاه هیچ اقتداری، به غیر از اقتدار حقیقت، محترم نیست. آزاد زیستن، یکی دیگر از الزامات موفقیت ایده دانشگاه است اما واقعیت این است که ما در بسیاری از موارد چنین خصوصیاتی را در دانشگاههای خودمان مشاهده نمیکنیم.
محمدرضا کلاهی، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی نیز در این نشست سخنرانی کرد که در ادامه گزیده سخنان او را میخوانید:
سوال مشخص بنده این است که آیا در زیست دانشجویی، امکانی برای عاملیت دانشجو وجود دارد یا خیر؟ آیا دانشگاه نهاد سیطره ایدئولوژی دولت است یا امکانی برای رخنه در این ساختار ایدئولوژیک وجود دارد؟ لویی آلتوسر معتقد است جایی برای عاملیت وجود ندارد و نه تنها دانشگاه بلکه همه دستگاههای فرهنگی در جامعه از قبیل مدرسه، دانشگاه، کلیسا، خانواده، رسانه و ... ابزارهای ایدئولوژیک دولت هستند و هیچ راهی غیر از این وجود ندارد. به نظر میرسد میتوان این دیدگاه وی را نقد کرد.
به نظرم آلتوسر، موقعیت جامعه و مخصوصا دانشگاه و آموزش را بیش از حد یکپارچه و منسجم و در نتیجه رخنهناپذیر تلقی میکند اما معتقدم این نگاهی واقعی نیست بلکه به نظرم زیستجهان دانشجویی را میتوان به چند بخش تقسیم کرد. یک بخش را میتوان زیستجهان برنامه رسمی، بخش دوم را زیستجهان زندگی خصوصی و بخش سوم زیستجهان فوق برنامه نامید.
معتقدم زیست جهان فوق برنامه جایی است که امکان سوژهگی و عاملیت برای دانشجو وجود دارد و به عبارت بهتر، اینجا محصول عاملیت دانشجو است. منظور از منطقه برنامه رسمی، همان کلاس درس و حوزه آموزش رسمی است که سیستم آموزشی برای آن برنامهریزی میکند که از جمله آنها متون درسی و قوانین آموزشی و پایاننامه است. دانشجو در اینجا ابژه است و تحت سیطره برنامههای آموزشی قرار دارد. خارج از این زیست جهان، دانشجو میتواند آزادی عمل داشته باشد و بیشترین حوزه آزادی عمل نیز در زندگی شخصی است که هیچ قانون و قاعده و اجباری حاکم نیست اما در آنجا با وجود اینکه ساحت بیشترین آزادی عمل است اما در آنجا هم نمیتواند موقعیت بروز عاملیت دانشجو باشد.
منطقه سوم، موقعیت زندگی شخصی نیست اما خارج از سازوکار برنامهریزی بوروکراسی دولتی قرار میگیرد. در اینجا دانشجو، فعالیت دانشجویی و فوق برنامه از جمله فعالیتهای صنفی و تشکلی انجام میدهد. اینجا از یک طرف خارج از برنامهریزی درسی است و دانشجو عاملیت دارد اما از سوی دیگر محل زندگی شخصی نیست و شخص میتواند فردیت خود را در قالب زندگی جمعی به نمایش بگذارد. در اینجاست که عاملیت دانشجو شکل میگیرد و دقیقا همین نقطه محل نزاع بین اولویتهای شخصی دانشجو و اولویتهای رسمی نظام برنامهریزی است.
همچنین صدرا خسروی، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این نشست با موضوع «زیست دانشجویی در آموزش آنلاین» به سخنرانی پرداخت و گفت:
در ایران، اغلب وقتی از کلمه مسائل استفاده شده، عمدتاً رویکرد این بوده که مشکلی وجود دارد که باید حل شود و عمدتاً مسائل هم به آسیبها فروکاسته شده است اما معتقدم منظور از مسئله، امری قابل تفکر و اندیشه است. حدود آذر یا آبان سال 1398 تیمی در سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران، منشوری با عنوان منشور زیست دانشجویی تدوین کردند و گفتند در ایران و شهر تهران، این زیست دانشجویی چه دلالتهایی دارد. سپس وارد دوران کرونا شدیم و کلاسهای آنلاین شروع شد. در آن منشور از زیست دانشجویی با زیرفرآیندهایی نام برده شده بود که یکی از آنها متشکل شدن، یعنی درگیر تشکلهای دانشجویی شدن است. در اینجا افرادی که درگیر فعالیتهای فوق برنامه نمیشوند انگار زیست دانشجویی ندارند. مورد دیگر حرفهای شدن است بدین معنی که یاد بگیرید در آینده شغلیتان به چه مواردی نیاز دارید.
در آن سند که فقط یک نمایه از یک گفتمان است از برخی موارد با عنوان سوء استفاده از فرصت دانشجویی نام برده شده است. معتقدم تکمحورنگری به زندگی دانشجویی، ناشی از این است که معتقد به ساختاری هستیم که باید در درون آن قرار گرفته و نقشهایی که برای ما وجود دارد را اجرایی کنیم و این ساختار دائماً تکرار میشود.
ما انگار یک دانشجوی نمونه و برتر داریم و همه مسائل دانشگاهی ثابت هستند بنابراین سیاستهایی واحد برای همه آنها ابلاغ میکنیم. معتقدم کتاب «درباره فردیت و فرمهای اجتماعی» اثر جرج زیمل، کمک خوبی به ما میکند تا نقش و جایگاه دانشگاه در ایران را بهتر درک کنیم. آنگونه که زیمل میگوید به نسبت آنچه پدیدههای اجتماعی پیچیده شدهاند سازمان اجتماعی پیچیده نشده است بنابراین گوناگونی را نپذیرفتهایم و به همین دلیل است که زیمل میگوید زندگی متأخر، زندگی بدون فرم و شکل است. بارها وقتی از حل نشدن مسائل اجتماعی دانشجویان صحبت میکنیم از سلطه حرف میزنیم اما زیمل میگوید سلطه این نیست که دانشجو را به کنشی مجبور کنید بلکه همین که به وی بگویید از ترم بعد امکان یادگیری فلان متون را ندارید این هم نوعی ابراز سلطه است.
ظاهرا آنچه اسمش منشور زیست دانشجویی بوده و برای آموزش حضوری بوده، به آموزش غیر حضوری هم تسری پیدا کرده است. زیمل میگوید حداقل حق آزادی در وضعیت مدرن این است که شما بیاعتماد و بیاعتنا باشید اما ما دانشجویی که در فعالیتهای فرهنگی فعال نیست را نادانشجو معرفی کردهایم و بعضا برای وی آزادی قائل نبودهایم.
سیدمیلاد اوصیاء
انتهای پیام