کد خبر: 4195100
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۹
در صحبت قرآن/ 322

کوه‌ها چون ابر در حرکتند

اکنون که خداوند می‌فرماید همان کوه‌ها را که ساکن می‌بینید نیز مانند ابرها در حرکتند، معلوم می‌شود که ساکنی در عالم غیر از خدا نیست و موجودات چه جوهر و چه عرض در حرکت دائمند الا آنکه حرکت عرض تابع حرکت جوهر است.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
 
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
 
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
 
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. سیصد و بیست و دومین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «کوه‌ها چون ابر در حرکتند» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ ﴿نمل۸۸﴾

و تو می‌بینی کوهها را(استوار) و گمان می‌کنی که آنها خشک و جامد و بی‌حرکتند در حالی که آنها چون ابر در گذرند و این صنع خداست که هر چیز را در کمال استحکام و انسجام می‌آفریند و او به همه افعال عالمیان آگاه و محیط است(88). 
صدرالمتالهین شیرازی گفته است که نظریه حرکت جوهری را از این آیه الهام گرفته است بدین بیان که جبال تمثیلی از جوهرند که پیوسته ساکن به نظر می‌رسند در مقابل سحاب که مظهر اعراضند و مانند اعراض، که گفته‌اند: «العرض لا یبقی زمانین» در تغییر و حرکت دائمند. اکنون که خداوند می‌فرماید همان کوه‌ها را که ساکن می‌بینید نیز مانند ابرها در حرکتند، معلوم می‌شود که ساکنی در عالم غیر از خدا نیست و موجودات چه جوهر و چه عرض در حرکت دائمند الا آنکه حرکت عرض تابع حرکت جوهر است یعنی نخست حرکتی در ذات شی رخ می‌د‌هد و سپس آن را اعراض ظاهر می‌شود. 

بحث جوهر و عرض را نخستین بار ارسطو طرح کرده است که در عالم جوهری هست و عرضی و جوهر آن است که به ذات خود قائم است و برای تحقق در عالم خارج نیاز به چیزی ندارد که در آن ظاهر شود و عرض آن است که هر چند در تصور برای خود استقلال دارد و تعریفی و حد مرزی و ماهیتی، اما اگر بخواهد در عالم خارج موجود شود باید در موجود دیگری ظاهر شود. مثال جوهر مانند گل و درخت و ماه و زمین، و مثال عرض مانند حرارت در آب و حرکت در ماه و رنگ در گُل است که این معانی، مانند رنگ و حرارت و حرکت، نمی‌توانند بدون ظهور در چیز دیگری به استقلال خود را نشان دهند. ارسطو جوهر را بر پنج قسم تقسیم کرده و آن عبارت است از جوهر عقل و جوهر نفس که این دو مجرّد از ماده هستند اما به ذات خود قائمند. سوم جسم است که خود از دو جوهر دیگر مرکّب است و آن دو عبارتند از هیولا و صورت. بنابراین عقل و نفس و جسم و صورت و هیولا پنج گوهر نامیده شده‌اند. ویژگی عقل تمیز و تشخیص است، ویژگی نفس خواستن و عاشق شدن است، ویژگی جسم بُعد امتداد زمانی و مکانی است. صورت جهت وحدت هر شی جسمانی است و هیولا قابلیت و استعداد صرف است. و اما اعراض را ارسطو 9 قسم کرده است که عبارتند از کم، کیف، وضع، اَین(مکان)، مُلک(مالکیت)، زمان، اضافه(نسبت به تعلق)، فعل و انفعال، و هر یک از اینها را ارسطو یک مقوله جداگانه می‌د‌اند که با مقوله دیگری به کلی متفاوت است.

شرح این اعراض و جواهر را می‌توان در کتب ابتدایی فلسفه مطالعه کرد اما از دیرباز بحث دیگری میان فلاسفه مطرح بوده است و آن اینکه حرکت که خود یکی از اعراض است تنها در چهار مقوله از اعراض می‌تواند ظاهر شود و آن چهار مقوله عبارتند از: مکان که ایجاد حرکت انتقالی می‌کند مانند حرکت زمین به دور خورشید، دو مقوله کم که حرکتی کمّی را به دست می‌دهد چنانکه سیب بر درخت کوچک است و به تدریج بزرگ می‌شود، سوم مقوله کیف که تغییرات کیفی را موجب می‌شود مانند آنکه غوره ترش است و به تدریج شیرین می‌شود و چهارم وضع که حرکت وضعی از آن گرفته شده است مانند حرکت زمین به گرد خویش. فلاسفه پیشین اتفاق نظر داشته‌اند که حرکت در جوهر اصلاً وجود ندارد و در غیر از این چهار مقوله عرض نیز حرکت متصور نیست اما ملاصدرا با الهام از همین آیه گفته‌ است که حرکت اصلاً در جوهر رخ می‌دهد و تا جوهر چیزی دگرگون نشود اعراض آن تغییر نمی‌کنند چنانکه نفس ناطقه آدمی که ذاتش جوهر است از مرتبه نطفه تا مرتبه کمال عقل حرکت می‌کند و در همه جا همان جوهر انسانی است. ما در این تفسیر کوتاه به همین مقدار بسنده می‌کنیم و علاقه‌مندان را به کتاب مفصل اسفار یا منظومه حاجی سبزواری ارجاع می‌دهیم: 

تو سفر کردی ز نطفه تا به عقل
نی به گامی بود رفتن نی به نقل (مثنوی) 

و این گفته سخن مولاناست که گفت بر عرض نباید ماندن چون به جوهر رسی از تشویش نیستی خلاص یابی. در عرصه دین و دیانت نیز دین عرضی هست و آن دینی است که به سبب پاره‌ای صورت‌ها و آیین‌های دینی بر شخص عارض می‌شود و تاثیر جدی در ذات او نکرده است اما دین جوهری آن استکه آدمی وارد یک مرتبه‌ای از مراتب کمال می‌شود که آنجا مرتبه دیانت است. در آنجاست که آثار فضایل و کمالات اصحاب دین راستین در او ظاهر می‌شود. میانه دین و بی‌دینی یک تفاوت جوهری است و هرگز کسی با تغییر لباسی یا آرایی یا سنت‌هایی به حقیقت دین نمی‌رسد الا آنکه آداب و سنن می‌توانند شخص را در رسیدن به آن تحول نهایی که یک حرکت جوهری است یاری کنند. 

شعر معروف زیر از مولانا به نوعی حرکت جوهری را پیش از ملاصدرا بیان کرده: 

از جمادی مُردم و نامی شدم
از نما مُردم ز حیوان سر زدم 
مُردم از حیوانی و آدم شدم 
پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم 
حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملائک بال و پر 
بار دیگر از ملَک پرّان شوم
آنچه اندر وهم ناید آن شوم 
بار دیگر بایدم جستن ز جو
«کُل شیء هالک الا وَجههُ»

حقیقت این است که خداوند که واهب الصور است علی الدوام در هیولای ماده که صرف قابلیت است تصرفاتی می‌کند و آن تصرفات در جوهر صورت واقع می‌شود که جهت وحدت و کمال هر شیء است و پیوسته موجودات را از مرتبه‌ای به مرتبه کامل‌تر سیر می‌دهد و چون ایستگاه نهایی هر موجود رسیدن به مرتبه کمال اوست به حقیقت همه موجودات به سمت خود حرکت می‌کنند و همه مراتب سیر ممر آنها است مگر مرتبه کمال که مستقر است و هر موجودی روزی به مستقر خود که مقام استقرار در جوهر ذات اوست می‌رسد.

انتهای پیام
captcha