۳۶۵ روز در صحبت قرآن، نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین و منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. سیصد و پانزدهمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «فطرت انسان با فطرت الهی یکی است» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۱۵فاطر﴾
ای مردم، شما همگی در پیشگاه الهی مسکین ونیازمندید وخداست که از همگان بینیاز و ستوده صفات است(15).
ثروت نیز مانند دیگر کمالات تنها از آن خداست زیرا ثروت همه کائنات از هستی است و هستی عین ذات اوست. بدین بیان نه تنها مردمان بلکه همه کائنات و ماهیات فقیرند و نیازمند به هستی تا ایشان را ثروت بخشد و پس از بخشیدن ثروت نیز باید بدانند که همه در ذات خود فقیرند اگر چه هزار مکنت و دارایی ایشان را حاصل آمده است و از این روی بود که سلیمان با همه ثروت و گنجها و پادشاهی پیوسته میگفت من فقیرم، من مسکینم، و در اصطلاح اهل معرفت فقیر کسی را نمیگویند که او را مال و ثروتی نیست بلکه فقیر کسی را گویند که از فقر ذاتی خود آگاه شده و ثروت را یکسره از آن آن غنی بالذات و خدای ستوده صفات میداند و اگر پیامبر اکرم فرمود: «فقر من مایه افتخار من است» اگر چه در معنی ظاهر نیز درست است که فقر او نشانه بیاعتنایی او به تعینات دنیوی است و نشان آن است که:
اذا تم الفقرُ فَهُو الله
یعنی وقتی آدمی به کمال فقر رسید و به کلی خود را تهی دست دید آنگاه به خدا نزدیک میشود، بلکه میپیوندد، بلکه آدمی میرود و پروردگارش میماند:
ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم
سلطان کشور عشق بیتاج و بیکمریم
در مُلک فقر و فنا کمتر ز خاک رهیم
وز اشک چشم روان دریای پرگهریم (الهی قمشهای)
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمتر ملک تو از ماه بود تا ماهی (حافظ)
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
بر ما نظری کن که در این ملک غریبیم
بر ما کرمی کن که درین شهر گداییم (دیوان شمس)
عاشقان همه مال و ملک و هستی خود را ابراهیموار فدای معشوق کردند تا مسکین مطلق شوند و بدین مسکین زکات حسن که بوسه وصال است تعلق گیرد زیرا زکات هر چیز را وقتی به حد نصاب(حد معین) برسد ادا میکنند و آن در درجه اول به مسکین تعلق میگیرد نه به ثروتمند.
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم (سعدی)
تن من فدای جانت، سر بنده و آستانت
چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم (سعدی)
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم (حافظ)
قماش هستی ما را به ناز خویش بسوز
که آن زکات لطیفت نصیب مسکین است (دیوان شمس)
از بشارتهای حضرت عیسی بر فراز کوه که آنها را The Beatitades میگویند یکی این است که:
خوشا بر احوال مسکینان در روح زیرا ایشان وارث بهشت خواهند شد و مسکینی در روح همان مقام فقر و نیاز و اشتیاق به دیدار پروردگار است.
انتهای پیام