ایکنا نیوز کی رپورٹ کے مطابق ادبی نشت بیاد اور بعنوان حاج قاسم سلام(۲) جمعہ کی شام کو ایرانی ایپ «بله» پر منعقد کی گیی جس میں ملکی اور غیرملکی شعراء نے حصہ لیا جب کہ میزبانی کے فرائض علیرضا قزوه اور سید مسعود علوی انجام دیں رہے تھے۔
نشست کے آغاز میں انڈیا کے فارسی زبان شاعر مهدی باقرخان نے سردار سلیمانی کی شان میں کلام پیش کیا اور کہا کہ عام طور پر جنرل اپنے ممالک تک محدود ہوتے ہیں حتی خود اپنے ملک میں کم لوگ انکو جانتے ہیں مگر قاسم سلیمانی کی شخصیت ایک منفرد شخصیت ہے۔
انکا کہنا تھا کہ انکو نہ صرف ایرانی یاد اور عشق کرتے ہیں بلکہ دنیا بھر کے حریت پسند انکو احترام کی نگاہ سے دیکھتے ہیں اور خود کو انکا مقروض سمجھتے ہیں جس نے اپنی حیات دنیا کی سلامتی کے لیے پیش کردی۔
باقرخان کا کہنا تھا: وہ ایک گاوں میں پیدا ہوئے اور اعلی ترین فوجی عہدے پر پہنچا مگر انسانیت کے لیے کام کیا اور انسانیت کے لیے امر ہوا۔
اس نشست میں مختلف شعراء نے اپنے کلام میں ان سے عقیدت و محبت کا اظھار کیا اور انکی خدمات پر اشعار پیش کیے۔/
اشعار کے نمونے:
علیرضا قزوه
«قصیده شب جدایی»
دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی راهش، دلم هوایی او
دوباره نیمهشب قدر و ساعت یک و بیست
سکوت ثانیه در لحظه رهایی او
تمام خاطره را بُرد با خودش ناگاه
و ماند ضجهی دل در غم جدایی او
چه حال و روز خوشی داشت آن یگانهترین
فدای حال خوش و سوز ربنایی او
چقدر مردم دنیا هوایی اویند
چقدر خاطره دارند از آشنایی او
درون پارس نجستم کسی به پاکی وی
برون ز پارس ندیدم به پارسایی او
هنوز هم که هنوز است کس نگفته سخن
ز خلق احسن و اخلاق مصطفایی او
به زهد حیدری و شور مرتضایی وی
به صبر زینبی و داغ کربلایی او
به بوسهای که به پیشانیام نشاند قسم
فدای مکتب اویم من و فدایی او
کجا فرشتهای انسان نماتر از او هست
فدای شعشهی چهره خدایی او
در این مدار که منظومهی خداوندیست
ستارهای ندمیده به روشنایی او
کسی ندیدهام اینگونه بیریا هرگز
کسی سراغ ندارم به با صفایی او
هزار پنجره واکرده دست غیبی وی
گره گشوده فراوان گرهگشایی او
نشستهام به تماشای صبح لبخندش
درون عکس غریبی به دلربایی او
شبی به فطرت دیرین خویش برگشتم
گرفت شهر دلم حال روستایی او
شبی نبود که یک لحظه نیز دور افتد
از آستان شهادت سر گدایی او
بلند مرتبه معراج سربلندی داشت
در آسمان شهادت دل هوایی او
میان این همه سردار و آن همه سرباز
کسی ندیدهام الا به بیریایی او
کنار صحن غریبی هنوز میسوزد
چراغ نیمهشب خادم الرضایی او
شب جدایی او آمده است، نی بزنید
منم یکی ز شهیدان نینوایی او
بیا و روضهی قاسم بخوان در این پایان
به شرحه شرحه آن جسم کربلایی او
نغمه مستشارنظامی
شهیدان غریبی پشت چشمان تو پنهانند
هزار آیینه در پلکت نماز صبح میخوانند
شب از شوق نگاهت سینهریز از کهکشان دارد
به یادت اختران در هفت گردون مست و حیرانند
نگاه عاشقت از شاعران شهر دل برده
تبسم میکنی ابیات در تعبیر میمانند
سکوتت حرفها دارد که در گفتن نمیآید
غزلهایم پر از آرامش اما قبل طوفانند
ببار ای ابر رحمت در دلم شوری ببار آور
کویرم، چشمهای تشنهام دلتنگ بارانند
تو سردار هزاران لشکر ملک سلیمانی
شهیدان در نگاه تو نماز عشق میخوانند
سعیده حسینجانی
صبح آن روز غمانگیزترین صبح جهان شد
خبر رفتن تو اشهد ان لای اذان شد
دست تنهای تو و خاتم خونرنگ یمانی
صد قنات آینه از دست قنوت تو روان شد
جام خورشیدی جانت بشکستند و هزاران
آینه تکه به تکه همه جا نورفشان شد
این چه خون بود چه بشکوه جلال و جبروتی
همهاش نور شد و در رگ آفاق روان شد
سالها در پی محبوب به دنبال شهادت
آنچه میخواستی از مقصد و مقصود همان شد
چون مراد تو که از مکه سوی کرب و بلا رفت
قصه حج تو و کرب و بلای تو همان شد
حاج قاسم شو و احرام دگر بند پس از این
میتوان رفت به حج اما حاجی نتوان شد
سید مسعود علوی
گریم از اندوهها، اندوهها از ماتمت
اشکها از خون دلها، خون دلها از غمت
عاشقان را با خروش گریه میباید شناخت
ای فدای گریههای بیامان هر دمت
گر بگریم در بلور اشک تصویری ز توست
گر بنالم هست پژواکی در آن از ماتمت
حشمت نام سلیمانی به نامت سرخ گشت
این سخن پیداست نقشش در نگین خاتمت
صاحب دستان مقطوع اندرین میدان راز
شد ابالفضل دلاور در شهادت محرمت
روز فردا شکل میگیرد ز خونت در جهان
جنبش آزادگان در اهتزاز پرچمت
مات و حیرانم که از ماتم حکایت میکنند
یا که تزئین جمالند اشکهای نم نمت
چهره اخلاص را اکنون مصور دیدهام
چون نگه کردیم در چشم تر چون زمزمت
داغهایت داغ بر داغند داغ نو ز چیست؟
داغها گردد فزون زان داخلی اقدمت
گر چه ای سردار در دلها کران از عشق توست
مانده دل در بی کران رازهای عالمت
قلب سخت سنگ را داغت به درد آورده است
سینهی مسعود دیگر چون بسازد با غمت
4112716