کد خبر: 3752129
تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۲۶
صادق زیبا کلام پاسخ‌ می‌دهد:

چگونه قداست جنگ در غرب از بین رفت؟/ دموکراسی مانع جنگ‌ورزی است

گروه سیاسی ــ زیباکلام با اشاره به مراحل جنگ‌ستیزی در غرب گفت: تکامل رسمیت یافتن جنگ‌ستیزی در جنگ ویتنام به وجود آمد و نه تنها مخالفت با جنگ عملی ضد میهن‌پرستی نبود بلکه مخالفان توانستند به مراحل بالای سیاسی هم برسند. البته همچنان کفه ترازوی جامعه به این سمت است که جنگ یک عمل شجاعانه است و شاهدیم در خاورمیانه جنگ یک وظیفه دینی محسوب می‌شود.

چگونه قداست جنگ در غرب از بین رفت؟/ دموکراسی مانع جنگ‌ورزی استبه گزارش ایکنا؛ صادق زیبا کلام، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در نشست «صلح و دموکراسی» که دوشنبه‌شب، ۹ مهرماه، به همت گروه علمی تخصصی صلح انجمن جامعه‌شناسی ایران در مجموعه ایوان شمس برگزار شد، به تبیین رابطه میان جنگ و خشونت و دموکراسی پرداخت.

وی در ابتدا با بیان اینکه مطالب در دو بخش رابطه جنگ و دموکراسی و مسئله تقدس جنگ تقسیم می‌شود، اظهار کرد: سؤال اینجاست که چرا جنگ در غرب از حالت قدسی و جایگاه بالایی که داشته سقوط کرده اما در خاورمیانه همچنان جنگ و رادیکالیسم توسط گروه‌هایی که درگیر جنگ هستند امری مقدس تلقی می‌شود؟

زیباکلام با بیان اینکه ریشه مخالفت و تا حدودی سقوط جنگ در غرب به جنگ جهانی اول باز می‌گردد، تصریح کرد: اروپا قرن بیستم را با این حال و هوا شروع کرد که سرانجام به پیشرفت افتادیم و آینده بسیار نویدبخش و تابناک است، اما 1914 یعنی تقربیا اواسط دهه دوم قرن بیستم جنگ جهانی اول شروع شد و نزدیک 17 تا 20 میلیون نفر از بین رفتند و خسارت‌هایی زیادی وارد شد. در اروپا بعد از جنگ، دموکراسی باعث شد که جنگ حالت قدسی را پیدا نکند اگر کسانی می‌خواهند در مخالفت با جنگ حرف بزنند بتوانند حرف بزنند.

وی با بیان اینکه در سال 1918 به تدریج در اروپا این پرسش به وجود آمد که این جنگ برای چه بود؟ گفت: این سؤال بنیادین مطرح شد که مسئله غیرممکنی که از طریق مذاکره نمی‌‎توانست به دست بیاید و مجبور به جنگ بودیم و 17 میلیون کشته شدند، چه بود؟ این بحث‌ها توسط روشنفکران و عمدتا مارکسیست‌ها مطرح می‌شد و برخی از نویسندگان آن را ادامه دادند. این سؤالات جواب‌های قانع کننده‌ای نداشتند، به ویژه این پرسش که چرا اینها را پشت میز مذاکره نمی‌‎شد حل کرد؟

وی افزود: در همین بحث‌ها بود که جنگ جهانی دوم در 1939 تا 1945 پیش آمد. ابعاد تخریب و کشتار و خشونت در جنگ جهانی دوم چندین برابر شده بود. در جنگ جهانی دوم از هر تکنولوژی که می‌توانستند برای از بین بردن طرف مقابل بهره برده بودند. در ایران خیلی‌ها قبول ندارند ولی در آلمان بسیاری از یهودی‌ها، کولیان و غیره را از بین بردند. انگلیس در ماه‌های آخر جنگ برای اینکه زودتر آلمان‌ها تسلیم شوند با علم به اینکه اینجا پل، کلیسا، خانه و پارک است و هیچ ربطی به مسئله جنگ و نظامیان ندارند، بمباران‌های سنگین می‌کرد. کاری که آلمان‌ها در ابتدای جنگ با توجه به برتری هوایی خود انجام می‌دادند.

وی با اشاره به جنایت‌های جنگ جهانی دوم اظهار کرد: کشتاری که ژاپنی‌ها در چین داشتند وحشتناک بود. رفتار در زندان‌ها با اسیرهای جنگی بسیار وحشتناک شد. رکورد روس‌ها در جنایت کمتر از آلمان‌ها نبود؛ بنابراین بغض، کینه و انزجار نسبت به جنگ بعد از جنگ جهانی دوم بسیار بیشتر شد و فکر می‌کنم از بعد از جنگ جهانی دوم بود که محکومیت جنگ و خشونت رسمیت پیدا کرد. چون بعد از جنگ جهانی اول کسانی که خیلی جدی سخنرانی می‌کردند متهم به ترسویی و بزدلی شدند، به دلیل اینکه شما با جنگ مخالفت می‌کردید و چنین برچسب‌هایی در نیمه اول قرن بیستم زده می‌شد. بعد از جنگ جهانی دوم کسی از اینکه برچسب بزدلی به او بزنند نمی‌‎ترسید و در برابر ابعاد فاجعه آمیز مسئله مهمی مطرح نمی‌‎شد.

وی با بیان اینکه تکامل رسمیت یافتن جنگ‌ستیزی در جنگ ویتنام به وجود آمد گفت: در امریکا نه تنها مخالفت با جنگ ویتنام عملی ضد میهن‌پرستی نبود، بلکه کسی مثل جیمی کارتر بعدا رئیس جمهور شد و دیگری وزیر خارجه یا سخنگو شدند و اساسا مخالفان توانستند به مراحل بالای سیاسی هم برسند. البته همچنان کفه ترازوی جامعه به این سمت است که جنگ یک عمل شجاعانه است و در خاورمیانه همچنان یک وظیفه دینی می‌شود. وقتی که امریکایی‌ها به عراق حمله کردند تظاهرات خیلی زیادی در امریکا شد و صدها هزاران نفر علیه حمله به عراق به اعتراض پرداختند ولی کسی به آنان مزدور و خائن نمی‌گفت.

این کارشناس سیاسی افزود: در نظام دموکراسی این حق به رسمیت شناخته شده که شما می‌توانید از جنگی که حکومت انجام می‌دهد، انتقاد کنید و بگویید که آیا راه دیگری برای این جنگ وجود ندارد؟ این یک رودخانه‌ای بود که در این نهر عظیم ریخته شد تا بتوانیم علیه جنگ تحلیل و موضع‌گیری کنیم. نکته دیگری که در غرب براساس نفرتی که از جنگ به وجود آمد، مطرح شد این بود که برخی از روشنفکران و متفکرین به سراغ بحثی اساسی‌تر رفتند و آن اینکه آیا خشونت و رادیکالیسم و روش‌های غیرمسالمت آمیز می‌تواند دموکراسی را در جامعه تحقق بورزد و آیا می‌توانیم به طریقی غیر از خشونت به دموکراسی برسیم؟ پاسخ ما دقیقا این است که نه مگر می‌شود با نصیحت به دموکراسی رسید؟ انقلاب چه بخواهیم و چه نخواهیم زائیده خشونت است.

وی با اشاره به «اچ ریکارد»؛ متفکر غیرمشهور انگلیسی تصرح کرد: وی چندین انقلاب بزرگ از جمله انقلاب چین، روسیه و کبیر فرانسه را بررسی کرد و مثل کانت که جزوه 100 صفحه‌ای نوشت، رساله مختصری نوشت که هیچ انقلابی ختم به دموکراسی نمی‌‎شود. برای اینکه در انقلاب‌ها و در تحولات خشونت‌آمیز کسانی به قدرت می‌رسند که بجز زبان خشونت گفتمان دیگری بلد نیستند. چرا که با آنها با خشونت برخورد شده است. بهترین و عزیزترین برادران را جلوی چشمان شکنجه کردند و نظام‌های دیکتاتوری به این انقلابیون تجاوزها و آزار زیادی کردند.

زیباکلام با بیان اینکه لنین بعد از انقلاب اکتبر از خشونت بسیار استفاده کرد، گفت: می‌بینیم که برادر لنین را در دوره تزار کلی شکنجه می‌کنند و بهترین یارانش اعدام می‌شوند و خودش فرار می‌کند و سال‌ها در سوئیس زندگی می‌کند و وقتی انقلاب می‌شود از آنجا می‌رود. بسیاری از رهبران بلشویکا از جمله کسانی بودند که مورد ظلم و شکنجه تزاریسم قرار گرفتند. بنابراین اینها وقتی به قدرت رسیدند زبان دیگری نمی‌‎دانستند.

وی با بیان اینکه آن انقلابیون بجز خشونت چیز دیگری ندیدند و زبان دموکراسی بلد نبودند، گفت: اگر در آن جامعه زبان دیگری حاکم بود اصلا نیاز به انقلاب نیبست. اپوزیسیون نیز اشتهای سیری‌ناپذیری برای خشونت دارد. مثلا مسعود رجبی در همین دانشگاه سخنرانی داشت و افرادی از دور به اینها سنگ پرت می‌کردند و او می‌گفت وای به روزی که تصمیم بگیریم که جواب سنگ را بدهیم؛ یعنی جواب را با گلوله بدهیم و این کار را کرد. وقتی نگاه کنید، عمق خشونتی را که علیه مخالفان به کار بردند چه بود، کافی بود که عضو بسیج، پاسدار و روحانی باشی شما را ترور می‌کردند. اینها در زندان‌های رژیم شاه پرورش یافته بودند.

این مدرس دانشگاه با  بیان اینکه وقتی نگاه جدی‌تری داشته باشیم، می‌توانیم بفهمیم که چرا خاورمیانه سرزمین خشونت است، گفت: این نگاه 200 سال قبل‌تر در اروپا مطرح و این مسیر در آنجا طی شده است اما در خاورمیانه همچنان خشونت تقدیس می‌شود؛ اکنون داعش و اسامه بن لادن تقدیس می‌شوند. وقتی اسامه را از بین بردند ایراد گرفتند که چرا شما سریع او را به دریا انداختید، پاسخ داده شد که اگر دفن می‌شد هر کجا که دفن می‌شد بت و سمبل می‌شد. جوانان رادیکال کم نیستند که عکس او را در لباس خود داشتند.

انتهای پیام

captcha