به گزارش ایکنا، بخش نخست یادداشت آیتالله محمدجعفر طبسی، استاد سطح عالی حوزه علیمه با موضوع نقش صحابه رسول الله(ص) در حادثه کربلا به شرح زیر است:
یکی از محورهای بحث در مورد حادثه عاشورا نقش صحابه پیامبر(ص) است؛ اینکه آیا صحابه رسولخدا(ص) در قیام امام حسین(ع) و حادثه عاشورا، نقش مثبت و سازنده داشتند؟ و آیا آن حضرت(ع) را یاری و همراهی کردند؟ یا اینکه نقش منفی و ویرانگر داشتند؟ و امام حسین(ع) را تنها گذاشتند؟ و احیاناً در میان لشکریان ابنزیاد و عمربنسعد در برابر آن حضرت(ع) جنگیدند؟
بیتردید امت اسلامی در برابر قیام سیدالشهدا(علیهالسلام) مسئولیت بسیار عظیمی را بر عهده داشت و بر همه ایشان واجب بود از آن حضرت(ع) دفاع و یاریش کنند، زیرا پیام و قیام امام حسین(ع) فقط به خاطر احیای دین خدا و تثبیت پایههای اسلام و قرآن بود. با مراجعه به تاریخ و منابع موجود در دسترس، میتوان نقش و عملکرد صحابه پیامبر(ص) را در انجام یا ترک این وظیفه بسیار خطیر، به چند دسته تقسیم کرد:
۱- برخی صحابه زمینهساز قتل امام حسین(ع) بودند. ۲- برخی دیگر در روز عاشورا در صف عمربنسعد، در برابر امام حسین(ع) شمشیر کشیدند. ۳- برخی از آنان مانع آمدن امام حسین(ع) به کربلا شدند. ۴- برخی صحابه در کوفه ماندند و آن حضرت(ع) را اصلاً یاری نکردند. امّا برخی دیگر در کوفه بودند و نقش عمدهای در به شهادت رساندن سفیر امام حسین(ع) داشتند. ۵- دسته دیگر از صحابه، امام حسین(ع) را در وقتش یاری نکردند. ولی پس از شهادت ایشان(ع)پشیمان شدند و جزء «توّابین» قرار گرفتند. ۶- گروهی دیگر از صحابه، به وظیفه دینی خود عمل کردند و در رکاب امام زمانشان خاک کربلا را با خون خود رنگین ساختند.
نقش برخی صحابه در قتل امام
مغیرة بن شعبه به گفته «ذهبی» یکی از بزرگان صحابه بوده است.(سیراعلامالنبلاء، ج۳، ص۲۱) جناب سیوطی(م۹۱۱ق) در کتاب تاریخ خلفا صفحه ۱۶۳ مینویسد: «دو نفر امور مردم را فاسد کردند: یکی عمروبنالعاص آن روزی که در جنگ صفین به معاویه پیشنهاد کرد تا قرآنها را بر سر نیزهها بالابرند... و دیگری مغیرهبنشعبه. او کارگزار معاویه در کوفه بود. معاویه به او نامه نوشت: «هر وقت نامهام به دستت رسید، در حالی نزدم بیا که از کار برکنار شدهای.» مغیره با کندی و تأخیر نزد معاویه رفت. وقتی وارد شد، معاویه به او گفت:(ما ابطأ بک؟) «چرا دیر آمدی؟» مغیره در پاسخ به معاویه گفت:«کنتُ اُوطّئه و اُهیّئه؛ مشغول زمینهسازی بودم.
معاویه به او گفت: «آن کار چه بود؟» مغیره گفت: «البیعه لیزید من بعدک.» «زمینهسازی بیعت برای یزید» معاویه گفت: «أوقد فعلت؟» «آیا مقدّمات این کار را انجام دادی؟» مغیره گفت: آری! معاویه گفت: «ارجع الی عملک. فأنتَ علیه» معاویه به او گفت: «به کار و مسئولیت خود بازگرد!» یعنی همچنان عامل من در کوفه بمان! این متن که در کتابهای دیگر اهل سنت هم آمده(مانند تاریخ مدینة دمشق، ج۳۰، ص۲۸۷) خوشرقصی و خبث باطنی این صحابی را به روشنی بیان میکند. بدون تردید هرخونی که در روز عاشورا سال ۶۱ بر زمین کربلا ریخته شد، مسئولیتش علاوه بر معاویه، بر عهده مغیرةبنشعبة است.
سوء پیشینه مغیره
۱. انسان مکار و فریبکاری بود.(سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج3، ص30) ۲. زنا و فحشایش در تاریخ ثبت و مشهور است.(تهذیبالکمال، المزی، ج۲۸، ص۳۷۴). ۳ـ هم خودش بر روی منبر به ساحت مقدّس امیرالمؤمنین(ع) دشنام میداد و اهانت میکرد و هم خُطبا را به بدگویی از آن امام(ع) وا میداشت.(کان المغیره ینال فی خطبته من علی(ع)...سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۱؛الکامل فی التاریخ، ابناثیر، حوادث سال ۴۱.) ۴. شارب الخمر بود.(ایمان ابوطالب، فخاربنمعدّ، ص۹۰) ۵. او متّهم به جعل حدیث است. گفته میشود احادیث ساختگی کفر و جهنّمیبودن حضرت ابوطالب(ع) پدر بزرگوار امیرالمؤمنین(ع)، به دست مغیرةبنشعبه جعل شده است.(ایمان ابوطالب، ص۸۷).
بدیهی و طبیعی است که چنین فردی با این سوابق شرمآور که عنوان «صحابی» پیامبر(ص) را با خود یدک میکشد، زمینه ساز قتل سالار شهیدان امام حسین(ع) بشود. با این بیان، دیگر چگونه میتوان همه صحابه رسولخدا(ص) را بیاستثنا عادل دانست؟! و چگونه میتوان به گفتار و کردار همه صحابه اعتماد کرد؟! جالب اینکه هم بخاری و هم مسلم از او حدیث نقل کردهاند!!(سیراعلام النبلاء، ، ج۳ ص۳۲)
جاماندگان قافله حسینی(ع)
۲ـ دسته دوم از صحابه، افرادی بودند که تلاش میکردند به نحوی امام حسین(ع) را از رفتن به کربلا منصرف نمایند. از اینرو از فیض عظیم یاری و همراهی و شهادت در رکاب آن حضرت(ع) در کربلا محروم شدند و از قافله حسینی جا ماندند. کسانی مانند: عبداللهبنعمر، عبداللهبنزبیر، ابوسعید خدری و مسوربن مخرمه، جزء این دستهاند. هر کدام از آنان، هنگام خروج امام حسین(ع) به سوی عراق، سخنی به آن حضرت(ع) گفتند و امام(ع) هم متناسب با فهمشان، به آنان پاسخ داد.(دورالصحابه فی واقعهالطف، ص۹)
۳ـ دسته دیگر از صحابه رسول خدا(ص) کسانیاند که از روی عافیتطلبی در کوفه ماندند و به ظاهر خود را از نبرد و معرکه کنار کشیدند. امّا در روز یازدهم محرم در کنار عبیداللهبنزیاد در قصر دارالاماره کوفه حاضر شدند و دیدند چگونه آن پلید بر لب و دندان امام حسین(ع) میزد! زیدبنارقم صحابی از این افراد است. ذهبی دربارهاش میگوید: «او از صحابه مشهور و ساکن کوفه بود»(سیر اعلامالنبلاء، ج۳، ص۱۶۵) بیشتر مورّخان میگویند زیدبنارقم هنگام شهادت سیدالشهدا(ع) در کوفه حاضر بود و به ندای(هل من ناصر ینصرنی) امام(ع) لبیک نگفت.
ابنقتیبه دینوری(م۲۸۲ق) میگوید: «وقتی سر مبارک امام حسین(ع) را بر ابنزیاد وارد کردند و در مقابلش قرار دادند، با چوب خیزران به لب و دندان آن حضرت(ع) زد. درحالی که زیدبنارقم هم آنجا حضور داشت.» (و لمّا أدخل رأسالحسین(ع) علی إبنزیاد../الاخبارالطوال، ص۲۵۹) دیگر تاریخنگاران هم حضور این صحابی را در مجلس عبیداللهبنزیاد گزارش کردهاند.(تاریخطبری، ج۴، ص۶۵۱؛ انسابالاشراف، بلاذری، ج۳، ص۴۱۲؛ تذکرةالخواصّ، سبطبنالجوزی، ج۲، ص۱۸۴؛ الکامل فیالتاریخ، ابناثیر، ج۴، ص۸۱)
صحابه عافیتطلب
در اینجا چند سؤال مطرح میشود:
۱-چرا زیدبنارقم ـصحابی پیامبر(ص)ـ در روز دهم ماه محرم سیدالشهدا(ع) را یاری نکرد و ماندن در کوفه را بر ملحقشدن به کاروان امام حسین(ع) ترجیح داد؟ مگر از کوفه تا کربلا چقدر راه است؟ اگر «دوریمسافت» عذر زیدبنارقم بوده، پس چرا حبیببنمظاهر و مسلمبنعوسجه که هر دو از صحابه کهنسال و جلیلالقدر پیامبر(ص) بودند، از کوفه بیرون رفتند و خود را به امام حسین(ع) رساندند؟
۲- یاریکردن حسینبنعلی(ع) ـکه به اعتراف «زیدبنارقم»، جزء «اهلبیت»پیامبر(ص) و همراه همیشگی قرآن است.(صحیحمسلم، ج۷، ص۱۲۳)ـ پیشکش!! چرا این صحابی در روز یازدهم محرّم، با حضورش در مجلس ابنزیاد ستمگر، نمک بر زخم خاندان مکرّم و داغدیده سیّدالشهداء(ع) پاشید؟؟ مگر قرآن نمیفرماید: «وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ..»«و بر ستمگران تکیه نکنید که آتش به شما خواهدرسید..»(هود/۱۱۳) آیا زیدبنارقم تردید داشت که حضور در آن مجلس از مصادیق آشکار این آیه شریفه است؟
۳-میگویند «زیدبنارقم» در آن مجلس به عبیداللهبنزیاد اعتراض کرد. به او میگوییم چرا به خودت اجازه دادی که با حضورت در آن مجلس، دشمن طغیانگر از عنوان «صحابیبودنِ» تو به نفع خود، بهرهبرداری تبلیغاتی و سیاسی کند؟!
۴ـ اعتراض «زیدبنارقم» برایش چه سودی داشت؟ اگر او واقعا شجاع بود که در برابر ستمگر اعتراض کند، چرا خود را به کاروان حسینی نرساند؟ آیا نمیدانست که حسینبنعلی(ع) و خاندانش در کربلا، مدافع و یاریدهنده میخواهند؟! از اینها هم که بگذریم، آیا «زیدبنارقم» نمیدانست یا بصیرت نداشت که حضورش در مجلس ابنزیاد جنایتکار و ستمکار، تأییدی بر اعمال ظالمانه «کارگزار» یزید فاسق در کوفه است؟
به راستی چه شد که اینصحابی، خانهنشینی در کوفه را بر شرکت در جهاد در رکاب سرور جوانان اهلبهشت(ع) برگزیند؟! ترس از امویان؟عافیتطلبی؟ یا اینکه ریشه در مخالفتورزی او با «علی(ع)» و «غدیر» و پنهانساختن این حادثه بزرگ در «وقت بزنگاه» دارد؟ آن هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) در کوفه، اصحاب پیامبر(ص) را سوگند داد تا به واقعه غدیر شهادت دهند، ولی «زیدبنارقم» حقیقت را پنهان کرد.(امامت اهلبیت(ع) در قرآن، ص۱۳۹ به نقل از: تاریخدمشق، ج۴۵، ص۱۵۸)
ابنجوزی حنبلی از زیدبنارقم چنین نقل میکند: نزد یزیدبنمعاویه بودم که سر(مقدس) حسینبنعلی(ع) را پیش او آوردند.(کنتُ عند یزیدبنمعاویه...الرد علی المتعصب العنید المانع من ذمّ یزید، ص۴۷) همچنین قطبراوندی میگوید: زیدبنارقم بر یزید وارد شد و دید که سر مبارک امام حسین(ع) در طشتی قرار گرفته است. در حالی که یزید با چوب بر دندانهای آن حضرت(ع) میزد. زیدبنارقم اعتراض کرد. یزید به او گفت: اگر پیر خرفت نبودی، قطعا تو را میکشتم.(الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۸۱)
آیا کسی زیدبنارقم را در کوفه و شام مجبور کرده بود تا در مجلس طاغوت حضور پیدا کند؟ هم در قصر ابنزیاد و هم در مجلس یزید فاسق شاربالخمر؟ از روحیه عافیتطلبانه زیدبنارقم و حقپوشانی او در وقت بزنگاه، بسیار بعید است که جرئت و شجاعت به خرج داده و در آن مجلس کذایی، اعتراض کرده باشد. اگر او واقعا شجاع بود، خود را به کاروان سیدالشهداء(ع) میرساند و در عاشورا با لشکر اموی میجنگید.
جالب اینکه ابنزیاد هم شبیه یزیدبنمعاویه، سخنی تحقیرآمیز در واکنش به اعتراض زیدبنارقم گفته است: خدا چشمانت را گریان کند! به خاطر فتح و پیروزی که نصیب ما شده، گریه میکنی؟! به خدا سوگند اگر پیر خرفت بیعقل نبودی، گردنت را میزدم!!(ابکی الله عینیک!..الارشاد، شیخمفید، ص۱۱۵) .ذلّت و حقارت از این بیشتر که یک صحابی هم با حضورش در محفل ستمگران، آنان را تایید کند، و هم چنین القاب زشت و خفتباری را بشنود؟! این است نتیجه تنهاگذاردن و یارینکردن سرور جوانان اهلبهشت امام حسین(ع). این است نتیجه عافیتطلبی، خانهنشینی و تکیهکردن به ستمگران.
ادامه دارد...
انتهای پیام