به گزارش ایکنا، نشست علمی «نقش دانش فقه در گام دوم انقلاب اسلامی»، امروز 26 آذرماه به صورت مجازی و با سخنرانی آیتالله علیرضا اعرافی، رئیس حوزههای علمیه کشور، سیدمحمد حسینی، رئیس دانشگاه مذاهب اسلامی، حجتالاسلام محمدرضا ابراهیمنژاد، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، فائزه عظیمزاده اردبیلی، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، فاطمه فلاحتفتی، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و حجتالاسلام یاسر تکفلاح، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.
حجتالاسلام محمدرضا ابراهیمنژاد در این نشست با موضوع «ظرفیتهای فقه در پاسخگویی به نیازها و پرسشهای گام دوم انقلاب اسلامی» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
مطالب بنده با این سوال آغاز میشود که رمز و فلسفه اینکه مقام معظم رهبری، 41 سال پس از انقلاب، گام دوم انقلاب را بیان کردند، چیست؟ شاید از مطالعه بیانیه گام دوم بهتر بتوانیم فلسفه این انتخاب را در این مقطع به دست آوریم و بنده از آن حیثیت و آن ناحیه ورود نمیکنم که پاسخ بدهم، بلکه از حیثیت دیگری وارد میشوم. وقتی ما در مبانی دینی و اعتقادی خود تحقیقی کنیم که در قرآن و روایات وارد شده است، میبینیم که در مبانی دینی ما نیز این مسئله ریشه دارد و برای آن در آیات قرآن و روایات دینی پایه و اساس پیدا میکنیم. در آیات شریفه قرآن و روایات، همانطور که عدد 40 موضوعیت پیدا کرده است، میبینیم، واقعیت 40 و طبیعت این عدد نیز وجود دارد.
در آیه «وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً»، خداوند دوران میقات موسی را با 40 شبانهروز تمام کرده است. همچنین در روایات میبینیم که حفظ کردن 40 حدیث و امثال اینها وارد شده است. اما وقتی در ارتباط با حیات و سرنوشت و زندگی یک فرد و یا یک جامعه به مسئله توجه میکنیم، میبینیم در قرآن کریم این امر مورد اشاره قرار گرفته است. تاریخ و تمدن و سرنوشت بنیاسرائیل را قرآن کریم تبیین میکند که در این داستان، موسی(ع) از بنی اسرائیل خواست یک حرکت انقلابی انجام بدهند و وارد مصر شوند و در آنجا با سعادت زندگی کنند، اما بنیاسرائیل تعلل کردند و قبول نکردند و گفتند ما وارد شهر نمیشویم، خودت و پروردگارت اقدام کن. بعد که آنها اینچنین موضعی را اعلام کردند، خداوند در مورد آنها اینچنین بیان کرد که وارد شدن به شهر و فتح این شهر برای آنها تا چهل سال حرام است و باید در زمین متوقف باشند. چهل سال بنیاسرائیل در بیابان سرگردان بودند تا پس از این سالها مقدمه این پیروزی به وجود آمد.
در روایات آمده، فلسفه اینکه 40 سال باید سرگردان میبودند، این بود که این مدت فرصتی بود تا نسل و افرادی که شجاعت و اهلیت و لیاقت قیام و مبارزه را نداشتند، در این مدت بمیرند و نسل جدید و آزادهای پرورش پیدا کند که روحیه انقلابی داشته باشد. نسلی که در آزادی به وجود میآید، لیاقت و اهلیت رفتن به مصر و زندگی خوشبخت را دارد. به نظر میرسد از این روایات میشود استفاده کرد که برای پیدایش یک تحول جامع و یک انقلاب همهجانبه در یک جامعه و متحول شدن یک ملت از وضع رقتبار و از یک فرهنگ و سرنوشت منکوب و منقلب شدن به یک زندگی و فرهنگ آزاد، معمولاً حدود 40 سال وقت نیاز است.
ما این مسئله را در طرح گام اول و دوم انقلاب مشاهده میکنیم. ملت ایران در سال 57 و 58 انقلاب خود را به ثمر رساند و نظام را تأسیس کرد، اما با تأسیس این نظام قطعاً نیاز به زمان بود تا آن پایهها، مخصوصاً آن پایه و مبانی فکری که در طول قرنها به عنوان تبعیت از یک نظام طاغوتی در فرهنگ مردم ما راسخ شده بود، از بین برود. با یک روز و یک رفراندوم عوض نمیشد و مدتها وقت لازم بود تا آن تحول کامل و انقلاب جامع از یک وضعیت طاغوتی به یک وضعیت الهی تبدیل بشود.
این جامعه اسلامی ایرانی بعد از 40 سال به یک مقطع جدیدی وارد شد و این را میتوانیم از مبانی دینی و از تجربیات علمی و طبیعی پی ببریم که چنانکه یک فرد برای رسیدن به مراحل مختلف زندگی و مخصوصاً به مرحله پختگی و جامعیت و کمال، باید سالها و مراحلی را از نطفه بودن تا کودکی، نوجوانی و جوانی طی کند تا به مرحله بلوغ اَشُد و کمال پختگی خود برسد، جوامع نیز دارای این تحولات هستند. «ابن خلدون» و بزرگان خودمان مانند شهید مطهری و استاد علامه طباطبایی و دیگران نیز این مطلب را اشاره کردهاند.
بنابراین جامعه اسلامی، گام انقلاب را برای تکامل یافتن، پخته شدن، کسب مهارتهای اجتماعی و تمدنی لازم برداشت تا اینکه وارد مقطع دوم انقلاب شود. در این مقطع، نیازهای جدید و پرسشهای جدید و موضوعات نو شکل میگیرد و دانش فقه در این مقطع، مسئولیت مهمی بر عهده دارد. چنانکه دانش فقه در مقطع پیش از نهضت و شروع نهضت و ادامه آن، بسترها را فراهم میکرد و این جوششها و حرکتها را به تبع فتوای مرجعیت ایجاد میکرد. در گام دوم انقلاب نیز دانش فقه این نقش را باید عهدهدار باشد و به تعبیری علت محدثه و علت مبقیه خواهد بود و باید باشد.
این سوال مطرح است که آیا دانش فقه که یک دانش سنتی و کهن است، در گام دوم انقلاب نیز میتواند این نقش ارزشمند را به خوبی ایفا کند یا عاجز و ناتوان خواهد بود و به تعبیر اهل التقاط، فقه برای گام اول کافی بود، اما برای گام دوم از جاهای دیگر باید مطالبه کنیم؟ پاسخ این است که خوشبختانه فقه اسلامی و فقه امامیه با سازوکار و استعدادها و قابلیتهایی که دارد، میتواند از عهده این امر به خوبی برآیند.
اگر امام خمینی اصطلاح فقه جواهری را به کار نبرده بود، شاید به راحتی نمیتوانستیم این قابلیت ارزشمند فقه شیعه را درک کنیم، اما امام امت، عنوان فقه جواهری را مطرح کرد و مورد توجه قرار داد و ما الآن با جرئت و با قاطعیت میتوانیم دفاع کنیم، از اینکه فقه جواهری استعداد و قابلیت این پاسخگویی را دارد. شاهد و دلیلش نیز خیلی مشکل نیست، بلکه اگر به شاخصهها و مولفههای فقه جواهری توجه کنیم، این ظرفیت را به خوبی مشاهده میکنیم.
یکی از ویژگیهای این فقه، جامعیت آن و احاطه داشتن بر منابع و نظریههای سایر فقها است. اگر این ویژگی را فقه جواهری دارد، فقهایی که مسئولیت گام دوم انقلاب را بر عهده میگیرند نیز باید از این جامعیت برخوردار باشند تا تفکر جامع و کامل داشته باشند. ویژگی دوم این است که فقه جواهری یک فقه نظاممند در فقه است. یعنی مشتمل بر تمام ابواب فقه است و وقتی این نظام و این روش اجرایی شد، معنایش این است که یک فقیه نیز باید تمام ابعاد و ابواب فقه را باهم لحاظ کند تا برای استفاده کردن در یک باب فقه از ابواب دیگر کمک بگیرد. همچنین این فقه مشتمل بر نظام حکومتی است و همیشه توجه به حکومت داشته و جامعه را تحت پوشش حکومت اسلامی اداره میکند.
انتهای پیام