علی متقیان، عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ در یادداشتی که به مناسبت ایام رحلت نبی مکرم اسلام در اختیار ایکنا قرار داده است درباره خلق و خوی پیامبر(ص) نوشت:
در این روزهای غم به یاد پیامبری باشیم که فرمود: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» پیامبری که هدف بعثتش را اخلاق میداند، رسولی که خدایش در وصفش فرمود «اگر تندخو و سخت دل بودی، از دور تو پراکنده میشدند» (آل عمران، ۱۵۹). خلق عظیم و کریم حضرت چه بود که خداوند در قرآن کریم بدان توجه داده است؟ با نگاهی به سیره حضرت در دوران بعثت و حتی قبل از بعثت، زمانی که نوجوان یا جوان بود و تحت کفالت عمویش ابوطالب، مردم مکه او را امین و صادق و کریم میدانستند و حتی در روزگارانی که مکیان قدرناشناس، روز خود را با شکنجه و آزار او و یارانش شروع میکردند، در آن زمان هم امین آنها بود و با روی خوش امانت آنان را نزد خود نگه میداشت. شکنجه گران مکه میدانستند، هرچه او را شکنجه و آزار دهند، باز امانت را با روی خوش تحویل میگیرد و باآنها با مهربانی برخورد میکند، چرا که او، از سوی خداوند چنین توصیف شده بود «وَإِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظیمٍ (قلم /۴)».
روزگاری در مکه زندگی را به او سخت گرفته بودند، از مسیری که رد میشد، زباله بر سر و روی مبارکش میریختند و او را آزار میدادند، یکی دو روز از آن مسیر میگذشت، از ریختن زباله خبری نبود، حال آن فرد را جویا شد، گفتند مریض شده است، نشانی خانهاش را خواست، اکراه داشتند نشانی بدهند، گفتند شاید میخواهد انتقام بگیرد، انتقام؟ چه توصیف غریب و ناآشنایی برای مرد کریم. به منزلش رفت و احوالپرسی کرد و گفت چند روزی است شما را ندیدم، مرد از این ملاقات و دیدار محبت آمیز شرمنده شد، اما در این شرمندگی با برکت، مسلمان شد، تمام زندگی پیامبر سرشار از اخلاق نیکو و بخشش و عفو و گذشت است، در دوران بعثت در مکه بیشترین آزار و اذیت را از همشهریهای خود دید، هرچه توان داشتند او را آزار دادند و شکنجه کردند و یارانش و مسلمانان را هم همینطور، آنقدر در دوران بعثت در مکه مسلمانان را شکنجه دادند، تاپای شهادت یارانش و حتی از پای درآوردن خودش، پیش رفتند و تا توان داشتند، بنا را بر آزار حضرت گذاشتند، تا اینکه تمام مخالفانش در مکه متحد شدند، تا او و خانواده و مسلمانان را تحریم کنند، تحریمی جانفرسا، تحریمی همه جانبه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... اعلام کردند کسی حق ندارد با مسلمانان مراوده داشته باشد، خرید و فروش و داد و ستد کند، کالا و غذا بدهد، حتی با آنان گفتوگو کند، با مسلمانان ازدواج ممنوع بود و حتی تأمین نیازهای اولیه آنان را برآورده کردن جرم شناخته شد، همه بزرگان مکه پیمانی بستند و همه بزرگان قبایل ذیل پیمان را امضا کردند و پیامبر را حدود دو سال در منطقهای که به نام شعب ابیطالب شناخته میشد، محصور و زندانی کردند، در روزگار سختی که نوشتهاند، صدای گریه بچههای گرسنه مسلمانان، خواب را از چشم مکیان ربوده بود، در این همه سختی، پیامبر صبر کرد و تمامی اندوختهها و سرمایههای همسر باوفایش خدیجه(س) صرف این راه شد.
پیامبر از این مردم نااهل و شکنجهگر کینهای بدل نگرفت، در مقابل آنقدر پیامبر را آزار دادند که از مکه سر به طائف گذاشت، در آنجا هم، جز بی مهری ندید و بازگشت و باز تحت فشار مکیان، تا اینکه با پیمانی با مردم یثرب فرجی حاصل شد. مسلمانان هجرت آغاز کردند و مکه کم کم از مسلمان خالی شد، خود حضرت در لیله المبیت، شبانه مکه را ترک کرد و از شکنجه گران مکی خلاصی یافت، هرچند در مسیر هم برای جان او مبلغ گزافی تعیین کردند، بعد هجرت هم این مردم با تحمیل جنگهای متعدد، آرامش را از او گرفته بودند و با لشکرهای نابرابر، به جنگ او میآمدند و سختی را بر پیامبر(ص) به اوج رساندند، پیامبر این همه سختی و شکنجه و آزار و اذیت را از مکیان تحمل کرد، تا روزی رسید که شهر مکه به دست مسلمانان فتح شد و پیامبر(ص) با لشکرش با شعار وحدت، نه با فشار اسلحه، با شعار «الیوم یوم المرحمه» یعنی امروز روز بخشش است، نه «الیوم یوم الملحمه» امروز روز انتقام است، وارد مکه شدند، پیامبر (ص) گرد خانه طواف کرد و سپس کلیددار کعبه را فراخواند، همانند نیروهای فاتح برخورد نکرد، کسی در کعبه را نشکست، کلیددار آمد، کلید را آورد، در کعبه را باز کرد، پیامبر(ص) در آستانه در کعبه ایستاد، جمعیتی در مقابلش قرار داشتند، عمده این جمعیت به طریقی پیامبر و مسلمانان را آزار داده بودند، رسول مهربانیها، حمد و ثنای الهی را به جای آورد. مورخین نوشتهاند هنگامی که پیامبر(ص) در روز فتح مکه، سخن آغاز کرد، چنان سکوتی جمعیت حاضر در مکه را فرا گرفته بود که حتی صدای نفس کسی بیرون نمیآمد، مردم مکه با آن سابقه سیاه، قتلها، آزارها، جنگها و ... امروز در مقابل پیامبری قرار گرفتهاند که یک عمر او را آزار دادند و شکنجه کردند و از شهر بیرونش کردند و جنگهایی را بر او تحمیل کردند، امروز در مقابل چشم آنان ایستاده، هر دستوری در کلام مبارک حضرت صادر میشد، اجرایی بود و عملیاتی، اما این مردم هرچند میدانستند با فردی اخلاقی و کریم و مهربان و امین طرف هستند، اما دستور او امروز مهم است.
پیامبر(ص) رو به این مردم قاتل، ستمگر، شکنجه گر و آزار دهنده دیروز کرد و فرمود «فاذهبوا فانتم الطلقا» بروید همه شما را آزاد کردم، مردم مکه با شنیدن این دستور، گویا یک بار دیگر زنده شدند و به خود آمدند که چه فرمانی از سوی پیامبر کریم و بخشنده صادر شد. پیامبر با این مردم، به این عفو عمومی هم بسنده نکرد، این مردم تازه مسلمان شده و بخشیده شده، چند روز بعد به همراه پیامبر(ص) به غزوه حنین رفتند، هرچند در میان جنگ فراری شدند و پیامبر را تنها گذاشتند، اما بازهم پیامبر از باب «الف بین قلوبکم»، بدست آوردن دل این جمعیت، دستور داد، تمامی غنیمتهای بدست آمده را بین آنان تقسیم کنند، و به انصار فرمود شما به جای غنیمت، مرا به همراه خود به مدینه ببرید، به عهدی که قبل از هجرت درسال ۱۳ بعثت با مردم یثرب بسته بود، وفا کرد و راهی مدینه شد.
واقعهای دیگر از ماجرایی دیگر
در سال سوم هجرت که سپاه مکه به مدینه حمله کرد، و پیامبر براساس مشورتی، تصمیم گرفت در بیرون شهر با لشکر دشمن مواجه شود با هزار نفر از متقاضیان، در محله احد استقرار یافت، در شب غزوه احد، تعداد ۳۰۰ نفر از مسلمانان، به بهانه واهی، پیامبر را تنها گذاشتند و به مدینه برگشتند، در اوج جنگ فرمانده حفاظت از تنگه علیرغم دستور و تاکید پیامبر برماندن در این جایگاه و ترک نکردن آن در هر شرایطی، چه شکست، چه پیروزی، تنگه را رها کردند و بدنبال غنیمت دنیایی رفتند و راه را برای ورود خالد با ۲۰۰ نفر از لشکر مشرکان فراهم کردند و نتیجه جنگ پیروز احد را تغییر دادند که منجر به شهادت حمزه سیدالشهدا و یاران پیامبر شد، پس از حمله خالد، عدهای از مسلمانان جبهه و پیامبرشان را رها کردند و به کوهها و دشمن و مدینه پناه بردند، رسماً تعدادی از مسلمانان پیامبرشان را در میدان جنگ تنها گذاشتند و حتی به شایعهای دامن زدند که پیامبر از دنیا رفته است، پیوستن مسلمانان به مشرکان مکه ننگ بزرگی بود که بعضی مسلمانان بدان آلوده شدند.
این همه خطا از مسلمانان در غزوه احد ثبت شده و خیانت آنان در نگاه ساده به جنگ نابخشودنی است، خطاهائی که کاملاً واضح و آشکار بود.
پیامبر بایستی با این جماعت چه کند، اینها با هر خطائی که داشتهاند، برای دفاع از سرزمین و دین اسلام به همراه پیامبرشان به جبهه آمده بودند، نیت واحد مقابله با کفر داشتند، با فرارسیدن شب، طبق مقررات جنگی، آرامش فراهم شد، لشکریان دو طرف به درمان زخمیها و آماده سازی سلاحها مشغول هستند.
هنور معلوم نیست جنگ برای روز بعد هم ادامه خواهد داشت یا خیر؟ پبامبر امام علی(ع) را علیرغم داشتن زخمهای متعدد، برای بررسی و تشخیص ادامه جنگ اعزام میکند، خبر میآورد، ابوسفیان براسب سوار است و اسب سواری فرمانده در شب، نشان از ادامه جنگ میدهد. پیامبر دستوری صادر فرمود که نشان از خلق عظیم و اخلاق نیکو و بخشش بی حساب و بدست آوردن دل نیروهایی دارد که حتی به دشمن پیوسته و... فرمود همه کسانی که از صبح در جبهه همراهی کردهاند، اعم از زخمی و فراری و حاضر، بدون استثنا جمع شوند، دستور و فراخوان پیامبر به همه رسید، مسلمانان پیمان شکن و فراری و ترک جنگ کرده، خجالت میکشیدند وارد لشکر شوند، توجه داشته باشید خجالت میکشیدند وارد شوند، نه اینکه میترسیدند، اخلاق نیکو و بخشش پیامبر را از نزدیک دیده بودند، اما شرمنده بودند و خجالت زده، (در سوره آل عمران از آیه ۱۲۲ به بعد از زبان وحی در مورد غزوه احد سخن گفته است) خداوند در آیه ۱۵۴ آل عمران میفرماید به اینها یک خواب راحتی دادیم، همه فراریها و خلافکارهای جنگی بعد از این خواب راحت، آماده شدند و به لشکر پیوستند، ابوسفیان مطلع شد، پیامبر لشکرش را با استفاده از نیروهای خود، حتی زخمیها، آماده کرده، تغییر جهت داد، سوار بر شتر شد و از ادامه جنگ و حمله به مدینه گذشت و به مکه بازگشت.
غرض از بازگویی و یادآوری این ماجرا، یادآوری عظمت اخلاق و گذشت پیامبر و برخورد مهربانانه با مسلمانان و نشان دادن «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» است و قرار دادن پیامبر به عنوان الگوی رفتاری و گفتاری براساس ولکم فی رسولالله اسوه حسنه است. در تاریخ زندگی و سیره پیامبر تا بخواهید از این گذشتها و بزرگیها، رفتارهای کریمانه و گذشت دیده میشود و درست مصداق کلام الهی است که اگر اخلاق خوب پیامبر(ص) نبود، مردم گرد او جمع نمیشدند.