اوصاف بندگانی که با خدا عاشق و معشوقند
کد خبر: 4114931
تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۳
در صحبت قرآن / 14

اوصاف بندگانی که با خدا عاشق و معشوقند

عتاب و خطایی است از پروردگار آدمیان و محبوب عالمیان که ای بی‌وفایان و ای قدر ناشناسان، اگر شما قدر عشق و منزلت دوستی پروردگار را نمی‌دانید و عهدی را که با او بسته‌اید می‌شکنید و با شیطان و اهریمن دوستی می‌کنید، باکی نیست، زیرا زود باشد که خدا قومی را جایگزین شما کند که خود آنها را دوست می‌دارد و آنها نیز او را دوست می‌دارند.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. چهاردهمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «در اوصاف بندگانی که با خدا عاشق و معشوقند» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

 

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ﴿۵۴مائده ﴾

ای اهل ایمان، هر که از شما از دین خود برگردد(باکی نیست) که خداوند به زودی قومی را می‌آورد که او ایشان را دوست دارد و ایشان او را دوست دارند و ایشان مردمی باشند که با اهل ایمان به تواضع و فروتنی رفتار کنند و در مقابل کافران عزت و مناعت طبع دارند و ایشان در راه خدا مجاهده می‌کنند و از ملامت هیچ ملامت‌گری نمی‌ترسند. این فضل و رحمتی است که خداوند به هر که خواهد عطا می‌کند. همانا که خداوند ملکی وسیع و علمی بی‌پایان دارد.

عتاب و خطایی است از پروردگار آدمیان و محبوب عالمیان که ای بی‌وفایان و ای قدر ناشناسان، اگر شما قدر عشق و منزلت دوستی پروردگار را نمی‌دانید و عهدی را که با او بسته‌اید می‌شکنید و با شیطان و اهریمن دوستی می‌کنید، باکی نیست، زیرا زود باشد که خدا قومی را جایگزین شما کند که خود آنها را دوست می‌دارد و آنها نیز او را دوست می‌دارند. این همان پیوند عاشقی و معشوقی است که از معشوق آغاز می‌شود و عاشق را به دنبال خود می‌کشاند:

تا که از جانب معشوقه نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد (ناشناس)

و از اوصاف این عاشقان حضرت حق این است که در مقابل یاران و همراهان و خوبان و نیکان در کمال فروتنی رفتار می‌کنند اما در برابر کافران که ستمکاران و متجاوزان عالمند با کمال عزّت و سربلندی مواجه می‌شوند و در راه حق منتهای تلاش و کوشش خود را به جای می‌آورند و از ملامت ملامت‌گران کافر دل هیچ هراسی ندارند و به هیچ تهدیدی از راه عشق برنمی‌گردند و این اوصاف فضیلتی است که خداوند به هر که خواهد عطا می‌کند و ملک او وسیع و بی‌پایان است بدین معنی که اگر همه مردمان نیز طالب راه او باشند و خواهند که به باغ رضوان او درآیند جای کسی را تنگ نخواهند کرد، زیرا هیچ بخلی و منعی و محدودیتی در نعمت و رحمت پروردگار نیست الا آنکه آدمیان روی بگردانند و خود را محروم کنند.

گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهوده است
از عشق برنگردد آن کسی که دلشده است
گر قاعده‌ست این که ملامت بود ز عشق
کرّیّ گوش عشق از آن نیز قاعده است (دیوان شمس)
مردم از ورطه دریای ملامت ترسند
ما همه کشتی خود سوی ملامت رانیم (دیوان شمس)
در کنج دماغم مطلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه چنگ و رباب است (حافظ)
به کام تا نرساند مرا لبت چون جام
نصیحت هم عالم به گوش من باد است (حافظ)
حکایتی ز‌ دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننوشم (سعدی)

این دو کمله «یحبّهم» و «یحبّونه» جان و جوهر ادب فارسی است و چه بسیار لطایف عرفانی که با الهام از این دو کلمه دل کاغذ را شرین کرده است.

دفتر عشقش چو برخواند خرَد
پر شکر گردد دل کاغذ؟ بلی (دیوان شمس)

سبب آن است که این دو کلمه هم پیوندهای انسان را با پروردگارش و با جمله آدمیان و با طبیعت در برمی‌گیرد و اهتزاز معنای این دو کلمه همه عالم را پر کرده است و هر کجا این دو کلمه حضور ندارد آنجا حالی و حرارتی و لذتی و وجد و شادی نیست. زندگی خانوادگی را این دو کلمه گرم می‌کند که دوستت دارم و دوستم داری. جامعه را این دو کلمه می‌تواند به تعادل و سعادت برساند، جامعه‌‌ای که در آن دولت ملت را و ملت دولت را دوست بدارند، و همچنین در همه کارها و صنعت‌ها و تولیدها و مدیریت‌ها هر گاه محور اصلی محبت متقابل باشد همه مشکلات حل می‌شود.

این دو کلمه هارمونی کلی عالم است، که موسیقی حیات بدان وابسته است: هر انسانی برای رسیدن به کمال رشد و سعادت خویش هم باید این دو کلمه را بگوید و هم باید بشنود و به محض آنکه کسی از دایره این دو کلمه خارج شد و گفت من خود را دوست می‌دارم و او خود را دوست می‌دارد و هر کس دیگر نیز تنها خود را دوست می‌دارد هزاران نزاع و کشمکش و صد هزاران اضطراب و تشویش پدید می‌آید و عالم جولانگاه شیطان می‌شود و شیطان همان نیرویی است که در همه آدمیان می‌تواند ظهور کند و سرکشی کند و قانون عشق را (که از خود به در آمدن و دیگری را دوست داشتن است) زیرا پا بگذارد و همه شرور و رذایل اخلاقی محصول همین خروج از هماهنگی و انسجام عشق در عالم است و عامل اصلی گریز آدمیان از عشق این است که می‌ترسند از قافله نعمت و برخورداری عقب مانند و عمر را در قمار عشق ببازند و نمی‌دانند که عاشق وقتی خود را گم می‌کند هزار بار بهتر خود را در معشوق می‌یابد و هیچ کس در این قمار عشق بازنده نیست زیرا هر که باخت همه ثروت را به او می‌دهند.

جلال الدین دوانی از ادیبان و عارفان قرن نهم، نویسنده کتاب «اخلاق جلالی» در بخشی از این کتاب، وحدت را به سه نوع تقسیم کرده‌ است: وحدت اعتباری، وحدت صناعی، وحدت طبیعی، وحدت اعتباری مانند وحدت اشیاء یک اتاق بدین اعتبار که همه در یک اتاق‌اند. وحدت صناعی مانند وحدت اجزای یک کل صناعی مانند کشتی که هر چیزی دارای وحدت است، زیرا همه اجزا به نوعی به یک هدف کمک می‌کنند، اما اجزا از حال هم با خبر نیستند. اگر بخشی از آن لطمه‌ای بیند همان بخش را ترمیم می‌کنند و بخش‌های دیگر از آن خبر نمی‌شوند. سوم وحدت طبیعی (یا به اصطلاح امروز ارگانیک) مانند وحدت اندام طبیعی در هر انسان که همه اجزای آن به هم مرتبط‌‌‌‌اند و به گفته سعدی:

چو عضو به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار

دوانی معتقد است که قانون در جامعه ایجاد وحدت صناعی می‌کند که البته بسیار ضروری و سودمند است اما کافی نیست. باید به وحدت طبیعی نزدیک شد و آن کار عشق است که با رشته‌های «یجبهم» و «یحبّونه» همه افراد جامعه را به هم پیوند می‌دهد و اینجاست که شعر معروف سعدی مصداق پیدا می‌کند:

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

در این آیه خداوند همچنین مسئله ارتداد را طرح فرموده و مرتد را به عنوان کسی که قدر شناس نعمت و رحمت الهی نیست ملامت فرموده است و در آیه دیگری درباره مرتدّان گفته است که ایشان در آخرت در شمار زیانکاران خواهند بود و از آنجا که بنای دین بر اکراه و الزام نیست هر کس که روی از دین خود بگرداند کسی را با او کاری نیست مگر نصیحت و هدایت که اگر تاثیر نکند آن شخص بار مسئولیت تصمیمش را تماماً خود بر دوش خواهد داشت.

انتهای پیام
captcha